۱۳۹۸ خرداد ۳۰, پنجشنبه

پس از ۳۸سال، تلاقی و دیدار نسل‌ها در ۳۰خرداد

روز تاریخی ۳۰ خرداد
 «در سرفصل ۳۰‌خرداد سال‌۱۳۶۰زمان تصمیم‌گیری قطعی فرا رسیده بود.
در‌ برابر ارتجاع مهیب و قهاری که می‌رفت خود را یکپارچه و یک‌پایه کند و


سلطنت مطلقهٔ فقیه را مستقر سازد، دیگر جای مانور و تحرک سیاسی

باقی نمانده بود. یا باید تسلیم می‌شدیم و به «حیات خفیف و خائنانه»

رضا می‌دادیم و مانند حزب توده در کودتای ۲۸‌مرداد، به‌مسئولیتمان

پشت می‌کردیم و در تاریخ ایران نفرین می‌شدیم، یا می‌باید دست از

همه‌چیز می‌شستیم و ـ‌ ولو با سنگین‌ترین بهای خونین و با الهام از

سید‌الشهدا حسین‌بن علی(ع)‌ـ به‌طرزی عاشوراگونه از شرف خود و خلق در

زنجیرمان نگاهبانی می‌کردیم و سرفراز می‌ماندیم، و ما این راه را برگزیدیم.

(مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی)

 و اکنون گذشت زمان بر زوایای ۳۰خرداد ۱۳۶۰ پرتوها افکنده است. تا این پرتوافکنی، باید نسل ۳۰خرداد صبوری پیشه می‌کرد. شکیبایی‌ای که با قدرت زمان آمیخته است. نیروی روشنابخشی که از جدار سال‌ها می‌گذرد تا فاصلهٔ زمانی نسل‌ها را به پیوستگی تبدیل ‌کند.

نسل ۳۰خرداد که از دو سال پیش از آن راه افتاده بود، در میعادگاه آن روز، «در بند آن نبود که بداند چرا می‌خواهد فداکاری کند»، بلکه برایش پاسخ به ضرورت تاریخ بود. همان پاسخی که در حین و بعد از کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲باید «آری» و «نه» به آن تعیین‌تکلیف می‌شد.

 درک بلندی‌های سنجش‌ناپذیر
اکنون با عبور از روبه‌روی ۳۰خرداد ۶۰، در بستر زمان که «از پس هر دشمنی برمی‌آید»، مردم ایران و نسل‌های پیاپی بعد از ۳۰خرداد به دو واقعیت مسلم و آشکار و تجربی رسیده‌اند:

- رژیم آخوندی از خمینی تا خامنه‌ای با ماهیت ارتجاعی، فاقد هر گونه ظرفیت تاریخی، برای تحقق خواسته مردمی آزادی و تغییر بوده و هستند.

- در برابر چنین ساختاری عقب مانده‌ای، فقط و فقط نیرویی می‌توانست ماندگار باشد که با تمامیت آن در نبرد و مرزبندی قاطع بماند.

در ۳۰خرداد ۶۰ این هر دو واقعیت تعیین‌تکلیف شدند؛ چرا که مسیر رسیدن به این واقعیت مسلم و تاریخی را مجاهدین خلق در دو سال و نیم زندگی مسالمت‌آمیز با خمینی طی کردند. دو سال و نیمی که تا توانستند صبوری و شکیبایی فوق طاقت از سازمان و هواداران و خانواده‌ها و متحدانشان هزینه کردند. این هزینه‌ها را بی‌دریغ می‌پرداختند تا حتی آب‌باریکه‌ای برای تنفس سیاسی و حداقل‌های آزادی بیان و انتشارات و اجتماعات میسر باشد.

آن روز، واقعیت برای نسل ۳۰خرداد چنین بود که دست در کمرگاه بلندیِ آینده بیاندازد؛ چرا که در زندگی هر نسلی، بلندی‌هایی هستند که سنجش‌ناپذیرند و جز با «شادی ناشناختة فداکاری»، شناخته و درک نمی‌شوند.

رهبری خمینی: فرصت بی‌همتا، شکست بی‌همتا
تا قبل از ۳۰خرداد ۶۰بهترین زمان و فرصت تاریخی برای خمینی بود که همزیستیِ مسالمت‌آمیز تمام گروهها با حکومت را در یک رفرم واقعی مهیا و ممکن کند. واقعیت هم این بود که پیش از آن دورهٔ دو سال و نیمه، کمتر دوره‌ای را در تاریخ معاصر ایران به‌یاد داریم که چنین فرصت و آمادگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ملی برای رهبری مهیا باشد. ولی خمینی را از زیر درخت سیب نوفل‌لوشاتو فرانسه تا رسیدن به تهران، سودای دیگری در سر بود تا با به قدرت رسیدنش «از تماشای اجساد، لذت ببرد؛ چرا که در آنها (به گمان خود) نشان قدرت روحی خویش را می‌دید. (جنگ و صلح، ص ۹۹۸)». خمینی می‌دانست هرگز از پس نیروی صلح و دموکراسی و فرزندشان آزادی برنمی‌آید. در زندان «ظرفیت، استعداد و ماهیت» ضدتاریخی‌اش اسیر بود، در بلاهت خودساختهٔ سباوت قرون وسطایی‌اش «جنگ، نعمت الاهی» بود و «محتسب درونش، درِ هر گونه شادی را سخت بر او می‌بست. (جنگ و صلح، ص ۸۱۲)».

تلاقی و دیدار نسل‌ها در ۳۰خردادها
مجاهدین خلق در ۳۰خرداد ۶۰با عبور از یک راهپیمایی سراسر صلح و متانت و بذرافشانی آگاهی‌ در نسل‌های مشتاق آزادی، تضادی را برای تاریخ بعد از آن زمان حل کردند که نسل پشت نسل، به آن رسیدند: «افعی، کبوتر نمی‌زاید».

«از‌آن‌پس، ۳۰‌خرداد، با همهٔ درخشش و سرخ‌فامی‌اش، حدفاصلی شد و شاخصی برای دموکراسی و دیکتاتوری و سرمشقی برای آنچه باید کرد»

اکنون همة‌ دست‌آوردهای زمان و تجربه‌های نسل‌های ۴۰ساله ایران به دیدار هم رسیده‌اند. اکنون تمام قیامهای سال‌های اخیر و پایداری چهار دهه نسل ۳۰خرداد، در سیر و گردش تکامل اجتماعی‌شان یکدیگر را تلاقی کرده‌اند. این تلاقی و دیدار که همانا همبستگی کبوتران آزادی‌ست، باید که تور ارتجاع و فاشیسم مذهبی را از فلات ایران برداشته و برچیند.

شکست انقطاع نسل‌ها
حالا اگر ‌چه بسیار عشاق و جانهای عاشق، نثار راه آزادی گشته‌اند، اما از ۳۰خرداد ۶۰و خرداد ۸۸و دی ۹۶راه طی شده، به تجربه‌های تاریخیِ نسل‌ها و ملتی بدل گشته است.

حالا دیگر آن دو ـ سه سال‌ قوام گرفتن جنین رؤیاهای یک جامعه، از خاطره و امید به آرمان نسل‌های جدید بدل گشته است. نسل‌هایی که خمینی و خامنه‌ای بسیار تلاش کرده و می‌کنند که بین آنها با نسل ۳۰خرداد انقطاع تاریخی ایجاد کنند. با همان نسلی که از خانه و از کتاب به کوچه و انقلاب آمد. همان نسلی که از دیوارهای فکری نو بالا می‌رفت و در پس پشت مردمکانش، کبوتران آزادی تخم می‌گذاشتند. همان نسلی که کارش «ترویج حقیقت» و شناخت حریم آزادی بود. آن نسل فقط فرصت داشت دانهٔ حقیقت را بپرورد و مفهوم آزادی را بشناسد. همان نسلی که حقیقت و آزادی، همزاد او گشتند؛ با او به زندانها، میدانهای تیرباران، بالای «دار»ها و دشتها سالنهای قتل‌عام رفتند. همان نسلی که دو بال حقیقت و آزادی، از زندانها بیرونش کشیدند، از میدانهای تیرباران پروازش دادند و با آن دو بال، از بالای «دار»ها جهید و با نسل‌های جدید دهه‌های ۸۰و ۹۰پیوند خورده است.

نسل‌کشی، هدف خمینی از ایران تا ایران
حکم صادرهٔ قتل‌عام توسط خمینی، اسناد درونی رژیم و شاهدان دهه ۶۰گواهی می‌دهند که قریب ۸۵درصد اعدام شدگان دهه ۶۰اصلاً مسلح نبودند و هیچ فعالیت نظامی علیه رژیم نداشته‌اند. گذشته از این‌که مطابق حقوق بین‌الملل، مبارزه مسلحانه در برابر نظامهای دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی، حق خلق‌ها و پیشگامان راه آزادی است، در زندانهای خمینی افراد را به جرم داشتن نمک و فلفل اعدام کردند! به جرم داشتن اعلامیه اعدام کردند. عده‌یی را به جرم خویشاوندی و لو ندادن بستگا‌شان، دستگیر و اعدام کردند. به جرم شعار علیه خمینی اعدام کردند و....

نسل‌کشی توسط خمینی، تجسم عینیت‌یافتهٔ ذره‌یی پرورده و رشدیافته در اندیشه ضدتاریخی وی است. ایدئولوژی خمینی که در ایران مخالف نظر و رأی زنان بود و مبارزان راه آزادی در برابر شاه را «مشتی راهزن» تعبیر می‌کرد، در جوهر و نهاد خود، ضدبشر بود و از آن پس نیز همان مسیر را پیمود و بالغش کرد. از این رو، خمینی از زمان رفتنش از ایران تا بازگشت هماهنگ‌شده‌اش به ایران، همواره مستعد نسل‌کشی بوده و صدارت‌نشینی، بالغ‌کنندهٔ همان اندیشه‌های انسان‌ستیز شد.

۳۰خرداد و چند سند تاریخی
مهدی خزعلی که در آن ایام از یاران خمینی و شاهد نزدیک ماجرا بود و در دوران ریاست‌جمهوری خامنه‌ای و رفسنجانی هم با نهاد ریاست‌جمهوری همکاری داشت می‌گوید: در شورای مرکزی حزب جمهوری تصویب شد که کاری کنیم که مجاهدین خلق دست به سلاح ببرند تا سرکوبشان کنیم! بعد هم برای این‌که خون مجاهدین فقط روی دست یک جناح نماند به‌روشنی می‌گوید: آقایون اصلاح طلب‌ها شما خشونت طلبان دهه ۶۰بودید انکار نکنید!
اسداله بادامچیان از رهبران حزب جمهوری اسلامی خمینی در مصاحبه با تسنیم روز ۷تیر ۹۴گفت: «آن‌روز یعنی روز سی خرداد ۶۰وقتی که تظاهرات مردم و مجاهدین را سرکوب کردیم و کار تمام شد و ملت پراکنده شده بودند یک‌مرتبه آقا هادی [غفاری] پرید پشت تیربار و شروع کرد به زدن و حالا نزن و کی بزن»
حسن غفوری فرد ـ که به‌خاطر خوی و سابقهٔ سرکوبگری‌اش به وزارت رسید ـ ۱۳اردیبهشت ۹۵طی مصاحبه‌یی با خبرگزاری پاسداران موسوم به فارس گفت: در جمع دوستان و جمع خصوصی خود می‌گفتیم یک به یک آنها [مجاهدین خلق] را بکشیم مملکت درست می‌شود!
هادی غفاری ۲۸شهریور ۹۴در مصاحبه با ایسنا گفت: روز سی خرداد سال ۶۰که مجاهدین تظاهرات سراسری داشتند من با سرعت با فیات آبی رنگی قدیمی که داشتم وارد خیابان شدم، با سرعت تمام به وسط جمعیت زدم!

از کجا آمده، به کجا می‌رویم
جامعه‌ ما در سیر پیشرفت تکامل اجتماعی‌اش بسیار راه‌ها پیموده است. کدام جامعه؟ جامعه‌یی که همیشه گرفتار دیکتاتوری و دیکتاتورها بوده‌ است. مشکل اصلی‌ جامعهٔ ما در وهلهٴ نخست، وجود مداوم دیکتاتور است. این همان اصل و ویژگی‌ای‌ است که از ۳۰خرداد به این سو شناختنی‌تر و قابل تبیین شده است. از این رو بی‌مناسبت نیست اگر اعتراف کنیم که مردم ما در اعتماد به رهبران سیاسی حاکم ـ به‌خصوص پس از صدارت خمینی و آخوندهاـ همواره ملتی مغبون بوده‌اند. موضوع مبرم تکامل اجتماعی جامعهٔ ما نیز نبرد مداوم با دیکتاتوری و رسیدن به ضرورت بدون جایگزین آزادی است.

 در برابر دیکتاتور و لابی‌هایش هوشیار باشیم
برخورد علمی این نیست که چون خمینی همه‌چیز را خراب کرد، پس اصل و سابقهٔ پیشین جنبش‌ها و رؤیاها و آرزوهای تاریخی مردم برای رسیدن به آزادی اشکال داشته است. این نگاه ناشی از نداشتن آگاهی تاریخی نسبت به تحولات و ضرورت‌های مسیر تکامل اجتماعی یک جامعه می‌باشد. این نگاه مغلوب تبلیغات دیکتاتور و لابی‌های مزدبگیرش و مرعوب جنایات دستگاه حاکمیت ولایت‌فقیه است که خود را صاحب بلامنازع قیام ۵۷قلمداد کرده تا با آن تجارت دین و دنیایش را بکند. این نگاه، توان تفکیک زمینه‌سازان تاریخی از دزدان و راهزنانی مثل خمینی را در جنبش‌های معاصر ایران ندارد. این نگاه البته در جامعه‌ امروز ایران و با گذشت از قیامهای ۸۸و ۹۶که پایانی بر ماجرای «اصلاح‌طلب و اصول‌گرا» گذشته، تعیین‌تکلیف گشته است.

بشارت نوین
روز ۳۰خرداد، آغاز یک سفر تاریخی شد. مشعل ۳۰خرداد اما راه را تا امروز روشن نگاه داشته است. آن سفر و آن خاطره‌ها، داستان عزیمت میهن و خلقی به جانب سپیدهٔ آزادی گشت. در این سفر اینک نسل‌ها با درد و عشق مشترکشان به هم رسیده‌اند. اینک فصل پیوند نسل‌ها و بشارت نوین تحقق آزادی است. همة‌ هراس این هفته‌ها و ماه‌های اخیر حاکمیت اشرافیت آخوندی از این است که روح و خاطر و آرمان نسل ۳۰خرداد ویران نشده است و به نسل‌های بعد از خود پیوند خورده است. هنوز آرمان و آرزو و تکاپو و پویش وارثان ۳۰خرداد ۶۰در پیوند با نسل‌های پس از خویش و با عشقی مشترک، پاسخ آزادی بیان و اندیشه، برابری زن و مرد و عدالت اجتماعی در مقابل ارتجاع ضدبشر ولایت فقیهی است...

بیشتر بخوانید:

۳۰خرداد سال ۱۳۶۰- پاسخ به ضرورت تاریخ

۳۰خرداد، انتخاب شرف ایستادگی بر ذلت تسلیم

پاسخ به ضرورت تاریخ - قسمت دوم ریشه‌ها و سابقه‌ٔ درگیری

اینک خوانش ۳۰خرداد

۳۰خرداد ۶۰به چند روایت!