روز دوم ماه ژوئیه سال ۲۰۰۳ در محل استقرار مریم رجوی در منطقه اورسورواز در شمال پاریس بودیم.
درست چند ساعت قبل از آن مریم از زندانی در پاریس آزاد شده بود. مریم رجوی به همراه حدود ۱۶۰ تن از اعضاء شورای ملی مقاومت و مجاهدینی که در پاریس زندگی می کردند در روز ۱۷ ماه ژوئن در توطئه ای از پیش برنامه ریزی شده بین دولت وقت فرانسه و رژیم ایران ، دستگیر شد. وقایع آن روزها و آنچه بر مقاومت سرفراز مردم ایران رفت برگهای زرینی در تاریخ مبارزاتی مردم ایران خواهد بود.
در آن روزها بود که ندا وصدیقه چون آرش بر جانهای خود شعله بر افروختند تا این معامله ننگین صورت نگیرد. باید که به تحلیل آن روزها بیشتر پرداخته شود. روزنامه های رژیم و خبرنگاران مزدور نیز به سیاق همیشگی و شانه به شانه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی هر آنچه در چنته ارتجاعی خود داشتند را قبل از همه زن بودن مریم نشانه گرفتند و آن را اشاعه دادند. حرفی نبود که نزده باشند. دشنامی نبود که نگفته باشند. اتهامی نبود که استفاده نشود. به جرأت می توان گفت که در روزهای اول هیچ رسانه ای نبود که راجع به برنامه های مریم رجوی و اینکه او و یارانش به عنوان پناهندگان سیاسی در فرانسه اجازه اقامت دارند سخنی به میان بیاورد. هر چه آنچه بود ، دروغ بود و ناسزا. اما در پس همه این نیرنگها و توطئه ها اتهامی بود که برجسته شد . یکی از دلایل دستگیری مریم رجوی "برهم زدن ژئوپلیتک جهانی" اعلام شد و شاید بهتر بتوان گفت که کل داستان این بود. در آن روزها خبرهای اعتصاب دانشجوئی در دانشگاههای ایران و حمله و هجوم مزدوران اطلاعاتی به دانشگاهها شنیده می شد و طبق معمول مجاهدین به عنوان یکی ازجریانی که دانشجویان را متشکل کرده اند معرفی میشدند.
صدها نفر از هواداران که خود را از جای جای جهان به اورسورواز رسانده بودند دست به اعتصاب غذا زدند. لحظات سنگین وسیاهی بودند. صدای آژیر آمبولانس ها، اذیت و آزار پلیس های ضد شورش فرانسوی، خاک و گرمای تابستان، و لبهای داغمه بسته اعتصابیون، همسایگانی که آب و یخ می آوردند و درهای خانه های خود را باز گذاشته بودند تا هر کس دلش خواست به خانه آنها برود. سیم های رابطی که جلو خانه با دهها پلاک دیده می شد، تا هر کس بتواند تلفن همراه خود را شارژ کند. صحنه هائی که عظمت یک مقاومت را نشان می داد.
در صف ایستاده بودیم. برای اینکه مریم رجوی از تک تک کسانی که در اعتصاب غذا شرکت کرده بودند، شخصا تشکر کند. یکی و دوساعت قبل از آن مریم را دیدم که در برابر محلی که برای یادبود ندا و صدیقه تهیه شده بود ایستاده بود و با تواضع و عشقی بی نظیر بر عکسهای آنان بوسه زد و گل نثارشان کرد، در حالیکه دریائی از اشک در چشمانش موج می زد. با خودم می گفتم، چه مسئولیتی دارد این زن و چه توانی که بعد از روزهای در زندان باید دوباره رهبری این جنبش را بعهده بگیرد، تا این ققنوس دوباره از آتش سر بلند کند. نمی دانستم در ذهن و ضمیرش چه می گذرد ولی همین قدر می دانستم که او چون کوهی است که رخنه ای در تصمیم اش برای مردمش ایجاد نمی کند. آنقدر اسیر افکار خودم بودم که به یاد نمی آورم که مریم دقیقا بر روی سنی که در آن خیابان تنگ درست شده بود، چه گفت. اما موج زیبائی را پرچم سه رنگ ، شیرو خورشید نشان در دستش ایجاد کرده بود ، پرواز دادن کبوترهای سفید و سرود ای ایران ای مرز پر گهر را به یاد می آورم. در صف کماکان ایستاده بودیم و مریم بعد از مصاحبه با خبرنگاران و وارد حیاط شد. با عشقی غیر قابل وصف که در حرکات و کلماتش موج می زد از تک، تک کسانی که در اعتصاب غذا شرکت کرده بودند تشکر کرد و به هر کدام قطعه ای کیک تعارف می کرد. من همین طور در صف بودم و خودم را آماده می کردم که بتوانم چیزی بگویم و در ذهنم به دنبال کلمه ای می گشتم و یا شاید عبارتی! نزدیک شد و با لبخند بسیار شیرین بشقاب کیک را به من داد، تشکر کردم و او گفت که مبارزه ادامه دارد و ما باید ادامه بدهیم. هیچ کلمه ای به ذهنم نرسید. در آن لحظات شیرین پیروزی و آزادی مریم شاید برای ثانیه ای فکر کرده بودم که کار تمام شده است و مریم آزاد شده و بالاتر از همه دسیسه رژیم آشکار شده و او را به رژیم ایران تحویل نداده اند.
از سال ۲۰۰۳ میلادی به بعد مریم برای من تبدیل به اسطوره تن ندادن به اجبارها شد و همین طور تا بن استخوان اعتقاد داشتن به آزادی و برابری انسانها و برای بدست آوردن آن جنگیدن و از خود گذشتن. قدم گذاشتن در راههای صعب العبور، با سنت های ارتجاعی چنگ در چنگ شدن و صاحب سرنوشت خود بودن. در حالیکه تمامی قدرتهای بزرگ برای نابودی مقاومت ایران در کنار رژیم ایستاده بودند، پشت خم نکرد. با استفاده از قوانین بین المللی و با صبری بی نظیر و با سوزن کوه را کندن، اسم سازمان مجاهدین به نا حق در لیست تروریستی گذاشته شده بود، بیرون آمد. رهبری که در تمامی نشیب ها و فرازها حیرت جهانی را بر انگیخت.
هر انسانی فارغ از جنسیت باید از خود بپرسد که تا چه اندازه غبارهای ارتجاع، قرنها به اسم مذهب و یا سنت بر افکارش نشسته است. باید متوجه بود که تفاوتها و یا بهتر بگویم تبعیض های جنسیتی را به چه چشمی می بینیم و یا اصلا متوجه آنان می شویم؟ آنچه به نظر از سوی برخی از آحاد جامعه معمول تعریف می شود تا چه اندازه به افکار ارتجاعی ما دامن می زند. یک نمونه کوچک که شاید همگی به نحوی از انحاء شاهد آن بوده اند. مراسم عقد و ازدواج ایرانی ! در مراسم سنتی خانمی که می خواهد ازدواج کند، برای قبول نکاح با صدائی نازک باید بگوید " با اجازه پدرم و بزرگترها" ! این سنت شاید کمی قدیمی شده باشد، درمراسم کنونی دیده می شود که عروس را پدرش همراهی می کند و او را به همسرش وامی گذارد. اینکه یک زن مالکی دارد که اول پدر است و بعد همسر بندرت تعجب کسی را برمی انگیزد وهمه شرکت کنندگان با کف و هورا آغاز زندگی را با مالک جدید جشن می گیرند. حال زنی سر بلند کرده است و خواهان این است که مقام و جایگاه واقعی زن شناخته شود و به جای جنسیت صلاحیت جایگزین شود. نه علم مردانه ویا زنانه باشد و نه شغل و نه پست و مقامی! پیشقدم می شود. زمینی است و نه از ماه نیامده است. هزاران ناسزا را به جان می خرد تا الگوی می توان وباید باشد. و این توانائی را محدود به خودش نمی کند و هیچ مانعی را به رسمیت نمی شناسد. الگوئی می شود برای تمام زنان! که هیچکس را یارای انکار حضور و نقش رهبری کننده زنان در مقاومت ایران نیست.
این را در برنامه ده ماده ای به انظار عموی جهان می گذارد. برنامه ای که نه اما دارد و نه اگر ! برنامه ای که نه تبصره دارد و نه استثناء!
برای شناساندن دردی که بر مردم ایران می رود به هر دری می زند، در آن هنگام است که آزادی مردمش را در جلو چشمش دارد. در تمامی ملاقاتهایش گنجینه مبارزات مردم ایران را برای آزادی یعنی همان لیست شهدا را به همراه دارد. روز و شب نمی شناسد. انسانهایی که در جهان امروز به عنوان وجدان بشریت خوانده می شوند را با خود همراه می کند. حقوق دانانی چون اریک داوید، خوان گارسه (مشاورسیاسی رئیس جمهور فقید شیلی سالوادورآلنده)، ژان زیگلر، اینگرید بتانکور و دهها شخصیت شناخته شده دیگر.سیاستمدارانی از شرق و غرب، جهان عرب، مدافعان حقوق زنان ازجای جای جهان! از آزادی می گوید و از انتخاب.
درست در طیف مقابل رژیمی که قوانین قرون وسطائی خود سخترین تبعیض را به زنان جامعه اعمال می کند و جای زن را در آشپزخانه می داند و وظیفه اش را تولید نسل!
در شرایط کنونی جامعه ایران، اهمیت داشتن رهبری پر توان، مسئولیت پذیر و در کنار مردم بودن و خواست آنان را در صدر برنامه های خود قرار دادن بیش از هر زمان دیگر احساس می شود. و این مریم رجوی است که در صدای رسای خواست مردم برای آزادی زندانیان سیاسی و دستگیر شده گان قیام می شود. صدای کارگران هفت تپه می شود و کودکان کار، صدای ایران می شود و این بی سبب نیست که اولین فریاد مرگ بر خامنه ای از گلوی یک زن بیرون می آید. بدون دلیل نیست که عکس دختر دانشجویی در میان دود و گاز اشک آور سمبل زنان قیام می شود. این زنان هستند که انکار ایدئولوژی زن ستیز و ارتجاعی بینادگرایی اسلامی هستند و جز سرنگونی تام و تمام این رژیم خواهان چیز دیگری نیستند و با حضور بی قرار خودشان در کلیه صحنه ها به هر چه دسیسه و مماشات است نه می گویند. برای من و هزاران ایرانی دیگرمریم رجوی رهبری شایسته است که سکان انقلاب نوین مردم ایران را دست دارد.