اصولاً اهداف استراتژیک غالب کشورهای جهان را میتوان در عناصری چون امنیت، توسعه و رفاه و قدرت، رقم زد که البته با توجه به شرایط جغرافیایی اقلیمی و همچنین موقعیت ژئوپلیتیک ملل مختلف، روشها و کارکردهای رسیدن به اهداف فوق نیز در پهنه گیتی متفاوت میباشد. در حالیکه پایه استراتژی نظام استبداد مذهبی در ایران از دو عنصر توسعه و رفاه بیبهره بوده و تنها روی پایه حفظ و اعمال قدرت، آنهم به هر قیمتی، جهت "بقاء نظام" تکیه دارد. لذا اگر سیاست خارجی و داخلی هر کشوری مبتنی بر پایه منافع و مصالح ملی و تعادل در صحنه بینالمللی بنا شده باشد، در رژیم استبداد دینی انعکاسی است از منافع حکومت و نه مصالح ملت ایران.
در ساختار حکومت ولایتفقیه، چنانچه هر فردی در مقام رئیسجمهور در رأس قوه مجریه قرار گیرد، همواره یک وظیفه اساسی که حفاظت از منافع نظام و ولیفقیه است را باید وجهه همت خود قرار دهد. بر این سیاق تمامی جریانها و دسته بندیهای درون رژیم به دلیل تأیید قانون اساسی به مثابه بزرگترین مانع مردمسالاری رژیم ولایت فقها، حق آزادی و انتخاب بیش از ۸۰ میلیون ایرانی را که جزء حقوق ذاتی و فطری انسانهااست، سلب نمودهاند.
قیام ملت شجاع ایران که آتش سرنگونی الیگارشی دینی را در ۷ دی ماه ۹۶، شعلهور ساخت، میز محاسبات استراتژی "بقاء نظام" را واژگون کرد. حال سؤال این است که دلایل شکست این مهندسی چیست؟
برای تفهیم و تفاهم، نیاز است کمی به عقب برگشته و مروری بر مختصات سیاسی ایران در فردای روی کار آمدن روحانی بکنیم. با شاخص تثبیت نظام و قدرت تأثیرگذاری، پروژه به قدرت رسیدن روحانی شکل گرفت. روحانی با شعارهای فریبنده در ابعاد داخلی و نمایش اعتدال در سیاست خارجی، با هدف جذب دلارهای نفتی و رفع تمام حصارهای تجاری که ناشی از تحریمهای دول غربی بود، وارد صحنه سیاسی ایران شد. البته با شاخص مماشات و سیاستهای تجار مالی در غرب، این برداشت رژیم بی منطق نبود. در فضای ضعف سیاست خارجی آمریکا به رهبری رئیسجمهور مماشاتگر آن اوباما، فرصتی طلایی نصیب رژیم شد تا با تمام امکانات به سازش با آمریکا و اروپا در جهت منافع کل نظام روی آورد. محصول این شرایط ویژه بینالمللی برای آخوندها عبارت بود از:
الف: امضای توافق برجام و لغو تحریمهای ناشی از فعالیتهای هستهای تا رژیم با لغو تحریمهای آمریکا و اروپا و سرازیر شدن دلارهای نفتی، فضای تنفس را ایجاد نموده و به عبارتی دوپینگ سیاسی-تجاری نماید.
ب: تجربه شکست قیام ۸۸؛ که اوباما به خواست مردم ایران در حمایت از قیام پشت کرد، رژیم را جری نمود تا با استفاده از مذاکرات برجام بخواهد مهمترین تهدید خودش یعنی اعضای مجاهدین خلق ایران در زندانهای اشرف و لیبرتی مستقر در عراق را نابود کند.
ج: با تقویت بنیه اقتصادی نفوذ خودش در حوزۀ خاورمیانه بزرگ را توسعه دهد. بر اساس محاسبات رژیم، دیکتاتور سوریه؛ بشار اسد در قدرت ابقاء شده و رژیم قادر است به دیگر نیات شوم خود در منطقه، ازجمله دسترسی به دریای احمر در جنوب یمن و تنگه باب المندب، و از طریق خط مرزی سوریه -عراق و لبنان به دریای مدیترانه. به عبارتی توسعه کمربند شیعه که از بحرین شروع و در لبنان مرز آن کشیده شده است، تحقق یابد. فضای مماشات بهقدری علنی شده بود که مجله نیوزویک در آمریکا عکس قاسم سلیمانی را روی جلد خود به تاریخ (۵ فوریه ۲۰۱۴) به چاپ رساند. قاسم سلیمانی فرمانده نیروی تروریستی قدس حتی پا را فراتر گذاشته و اعلام کرد که:
"جهانیان بهزودی در سوریه شگفتزده خواهند شد." (اطلاعات ۱۲ خرداد ۹۴).
به منظور پیش برد خطوط استراتژیک رژیم در خاورمیانه بزرگ، طراحان استراتژیک در ایران سه سناریو را محتمل شمرده و روی آن تمرکز نمودند:
الف: سناریو خوش بینانه، که معتقد است که از یکطرف شاهد انبساط فضای سیاسی و افزایش مشارکت سیاسی خودیها در داخل کشور خواهیم بود و از طرف دیگر تعامل سازنده بین ایران و غرب (اروپا) به پیش خواهد رفت. (صاحبان این اندیشه جناح رفسنجانی- روحانی بودند.) این سناریو به دلیل تعاملات بین ایران و غرب و تاکید بر اشتراکات، «همگرایی انطباقی» نامیده میشود. توافق برجام محصول این سناریو بود. البته با مرگ رفسنجانی و به قدرت رسیدن ترامپ، این سناریو به بن بست رسیده است و اکنون با شکست مواجه شده است. زیرا که به قول فردوسی:
درختی که تلخ است وی را سرشت ـ
گرش برنشـــانی به باغ بـهشت
ور از جـوی خلـــدش به هنگام آب ـ
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سـرانجـــام گوهـــر به کـار آورد همـــان میوه تلـــخ بار آورد
ب: سناریو دوّم فضای سیاسی در داخل کشور در وضعیت انقباضی قرار می گیرد و تعاملات بین رژیم و غرب به سمت کاهش نیل میکند. این سناریو به دلیل پررنگ شدن تضادها میان رژیم و غرب و شکلگیری برخی تحرکات رادیکال در جامعه، «واگرایی فزاینده» نام گرفته است. این سناریو با توجه به چشمانداز عدم توفیق در توافق برجام در نظر گرفته شده بود. امّا در محاسبات رژیم پیروزی جمهوریخواهان و شکست خانم کلینتون در نظر گرفته نشده بود.
پیامد سیاستهای ترامپ و گسترش تحریمها، تنگتر شدن حلقه محاصره اقتصادی آمریکا، و رشد تضادهای ناشی از فساد و عدم توفیق روحانی در سیاست مماشات با غرب، مسیر تحرکات اجتماعی به سمت رادیکالیسم را رشد داده است. در این راستا نقش مقاومت ایران که با حضور (غیر مترقبه و بیرون از محاسبات رژیم) در آلبانی انرژیهایش آزاد شده است.
ج: در سناریو سوم از یک طرف فضای انقباضی بر جامعه سیاسی حاکم است و از طرف دیگر تعامل با غرب به کلی به تقابل تغییر شکل داده ست. این وضعیت تقابلی تا حدی پیش می رود که میتوان به آن «فضای انقلابی» نام نهاد. تلاش باند امنیتیهای نظام که روحانی در رأس آن بود، ترسیم شرایطی برای به تاخیر یا به انحراف کشاندن وضعیت سیاسی کشور در خنثیسازی سناریوی سوّم بود.
امّا پروژه اعتمادسازی و خنثی کردن تهدیدات در دکترین امنیت ملی از سوی کارگذاران نظام، با برجسته شدن برخی پارامترهای غیر قابل محاسبه، تمام توهمات رژیم را با بن بست و در برخی حوزهها نیز با شکست مواجه نمود:
در بعد امنیتی و ثبات سازی:
شکست اوٌل: عدم توفیق کارگذاران رژیم در نابودی مقاومت سازمان یافته در عراق. سازمان مجاهدین خلق، در یک عملیات پیچیده، آنهم در فضای آلوده سیاسی و پیشروی خط مماشات با آخوندها، توانست با درایت و مدیریت شایسته خانم رجوی، و زحمات شبانه روزی و طاقتفرسای نیروهای مقاومت در خارج از ایران، به سلامت به آلبانی هجرت نماید. این پیروزی مهم و استراتژیک در زمان اوباما، جدیترین ضربه به دستگاه ثبات سازی نظام تلقی گردید. از فردای این دستاورد عظیم ملی و میهنی، خانم رجوی اعلام کرد که دوران جدیدی را شاهدیم، و سرنگونی استبداد دینی نویدبخش آن است. در اولین دستاورد، شاهد کارزار پیروزمند دادخواهی قتلهای سال ۶۷ بودیم که موجب شد تا نوار محرمانه منتظری که توسط فرزند ایشان افشا شده بود، با روشنگری مقاومت، به بحران در طیف صاحبان قدرت در رژیم تبدیل شود. به نحوی که در انتخابات ریاست جمهوری، برگ رئیسی کاندید خامنهای سوخته و او شکست بخورد. وحشت رژیم ناشی از واقعیتی غیرقابلانکار است. ترس از حضور زنده و پویا این جنبش آزادیبخش و فعال بودن در تمام حوزههای مبارزه با تمام سختیهای آن. خامنهای؛ قبل از هرکسی پیام این هجرت بزرگ را گرفته است.
در بعد خارجی:
شکست دوٌم: پیروزی غیر مترقبه دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۷ است. پیامد این پیروزی برای رژیم که روی عناصر مماشاتگرا در آمریکا سالهای سال سرمایهگذاری کرده بود، یک شوک سیاسی و دور از محاسبات رژیم بود. درواقع پیروزی ترامپ میز مماشتگران را واژگون ساخت و پایان دوران طلایی رژیم تفسیر گردید. از جمله تبعات تغییر سیاست خارجی آمریکا در پی روی کار آمدن ترامپ:
- قرار دادن نام سپاه در لیست تروریستی خزانهداری و تحریم سپاه.
- قرار دادن نام رئیس قوه قضائیه در لیست تحریمهای ایران.
- تهدید به لغو توافق برجام.
- اعلام تحریمهای جدید علیه رژیم در خصوص سیاستهای موشکهای بالستیک و تخریب جمعی رژیم.
- متقاعد ساختن اروپا در خصوص نقش مخرب رژیم در منطقه.
- حمایت از سرنگونی دیکتاتور بشار اسد.
- حمایت از عربستان در قبال دخالتهای رژیم.
- تحریمهای خزانهداری آمریکا علیه حزبالله در لبنان و رهبر حماس در فلسطین.
- مهمتر از همه، حمایت از قیام مردم ایران را میتوان برشمرد.
شکست سوٌم: تغییر آرایش قوا علیه نفوذ و دخالتهای رژیم در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس. کشورهای عربی حوزه خلیجفارس که از سیاستهای کاملا ضعیف اوباما در قبال شانتاژ آخوندها، ناامید شده بودند. به علاوه در رأس حکومت عربستان سعودی تغییرات بنیادینی شکل گرفت که موجب تجدیدنظر در استراتژی مقابله با رژیم گردید. برآیند این تحول تاریخی، در منطقه تشکیل نیروی متحد عربی-اسلامی بود. متعاقب آن فعال شدن در حوزههای نظامی در یمن و سوریه علیه دخالتهای رژیم، فصل جدیدی بود که در محاسبات ولایتفقیه منظور نشده بود. تغییر دوران با رویکرد جدید آمریکا علیه سیاستهای بیثبات کننده منطقهای رژیم، حلقه محاصره اقتصادی علیه منافع رژیم و عوامل تروریستی آنرا تنگتر گردانید.
شکست چهارم: طولانی شدن جنگ سوریه و عدم توانایی رژیم در مقابله با مردم ستم کشیده سوریه در مبارزه علیه دیکتاتوری بشار اسد. صرف هزینه سنگین و به هدر دادن منابع مالی ایران در جنگ سوریه نه تنها نتوانست برای آخوندها پیروزی محسوب شود، بلکه برای حفظ بشار اسد به پوتین متوسل شد که در حقیقت اشتباه محاسبه بود و تمام منافع آخوندها در سوریه را با ابهام و بن بست مواجه ساخت. اکنون دیگر حتی روسیه نیز با خواست آمریکا مبنی برکنار رفتن اسد، تضادی ندارد. بشار اسد بهطور قطع سرنگون خواهد شد. روسیاهی بر پیشانی آخوندها حک شده است. مردم ایران که از سیاستهای رژیم در منطقه جانشان به لب رسیده در قیام فریاد میزدند که "خامنهای حیا کن، سوریه را رها کن".
شکست پنجم: شکست و سرخوردگی در جذب اروپا و عدم توانمندی در ایجاد شکاف در کمپ آمریکا-اروپا بود. به گزارش خبرگزاری رویترز (۲۸ ژانویه ۲۰۱۸)، تیلرسون وزیر خارجه آمریکا، در پایان سفر یک هفتهای خود به اروپا گفت که توانسته است حمایت بریتانیا، فرانسه و آلمان را برای انجام اصلاحات در توافق هستهای، جلب کند. سه کشور مذکور، از جمله شش کشور امضا کننده توافقنامه هستهای (برجام) در سال ۲۰۱۵ هستند. هفتهنامه اشپیگل به نقل از محافل دیپلماتیک در بروکسل فاش کرد که آلمان، فرانسه و بریتانیا در پی وضع تحریمهای جدید علیه جمهوری اسلامی هستند.(۶ بهمن ۹۶). بوریس جانسون وزیرخارجه انگلستان نیز در مجلس عوام این کشور گفت: ”ما همچنان نگران فعالیتهای بیثبات کننده ایران در منطقه و برنامه موشکهای بالستیک این کشور هستیم“. وی در ادامه اظهاراتش گفت: ”ما بهطور مستمر نگرانیهای خود را درباره فعالیتهای بیثبات کننده و مخرب ایران در منطقه و همچنین درباره برنامه موشکهای بالستیک آنان (ایرانیان) - که کماکان تحت تحریم اتحادیه اروپا و سازمان ملل قرار دارد - بهروشنی اعلام کردهایم“. (باشگاه خبرنگاران جوان، ۱۹ دی ۹۶).
خبرگزاری فرانسه (دوشنبه، ۱۶ بهمن ماه ۱۳۹۶)، در گزارشی از تردید سرمایه گذاران فرانسوی پس از اعتراضات اخیر در ایران خبر داد و به نقل از مدیر اقتصادی بیمه اعتباری کوفاس نوشت:
"شرایط در ایران بسیار تغییر کرده است. خیلی از شرکتهای فرانسوی و غیر فرانسوی در ابهام قرار دارند. زیرا که چشماندازهای رشد که انتظار آن بعد از برداشته شدن تحریمها میرفت بهبود چشمگیری نداشته و ایران یکی از کشورهای جهان است که نارضایتی اجتماعی در آن بسیار شدید است."
رئیس اقتصادی بیمه هرمس نیز به خبرگزاری فرانسه گفت: شرکتها فکر میکردند که تحریمهای آمریکا برداشته میشود اما این تحریمها باقیمانده و حتی تهدید تشدید آنها نیز وجود دارد. به گزارش رادیو آلمان (۱۵ بهمن ۹۶)، صادرات نفتی ایران به کشورهای آسیایی، در دسامبر ۲۰۱۷ ریزشی قابلتوجه داشت. به طور میانگین ۱۶ درصد کمتر از ماه مشابه در سال قبل... توتال، یکی از شش غول اکتشاف و تولید نفت خام و گاز طبیعی دنیا میگوید که ریسک همکاری با ایران بالاست و پروژه فعالیت در پارس جنوبی را دوباره بررسی میکند. چند کمپانی که قرار بود در بازارهای انرژی، خودروسازی یا صنایع فولاد ایران سرمایهگذاری کنند، توافقهایشان را لغو کردهاند. "استات اویل" نروژ، "نیکون اویل" ژاپن، خودروسازی اسپانیانی "سیات" و کمپانی فولاد "پوسکو" از حضور در پروژههای اقتصادی ایران انصراف دادهاند. رژیم در درون اطاق های دربسته خوب میداند که اروپا منافع روابط با آمریکا را وجهالمصالحه رابطهاش با آخوندها نخواهد کرد.
بعد داخلی:
الف - رشد فساد افسارگسیخته و تبعات آن:
فساد در تمام شئون اقتصادی و سیاسی مملکت همچون سرطان بدخیم همواره در حال رشد است و از عواملی کلیدی در شتاب بخشیدن به روند بیثباتی و فروپاشی نظام محسوب میشود. این غدّه سرطانی که در نظام ولایتفقیه نهادینه شده است، ناشی از سیستم حکومتی است که از روز اول توسط خمینی بنیان آن پیریزی گردید. به این معنی که با حضور ولیفقیه مطلق، برای حفظ کیان نظام به عناصر غیرمتخصص (مکتبی) و فاسد میدان رشد داد تا در خدمت منافع حکومت مشتاق بمانند. به عبارتی سیستم، فساد را ترویج کرده و فاسد نیز نظام را تقویت میکند. حاصل این روش در نظامهای استبدادی این است که چون خوره از درون، سیستم حکومتی را به ورطه نابودی میکشاند. این بحران تمام جناحهای رژیم را فرا گرفته و به همین دلیل ملت به درستی هردو جناح اصولگرا و اصلاحطلب را مسئول تمام معضلات مملکت میدانند. به دلیل فساد افسارگسیخته در تمام شئون مملکت، هیچ راهحل اقتصادی و اجتماعی برای این نظام متصور نیست. تمام عناصر متشکل در نظام استبداد دینی، از نخبگان سیاسی، قضایی تا نظامی و حتی فرهنگی آلوده به فساد هستند. نه میتوانند و نه میخواهند پادزهری برای این سمّ مهلک در سیستم سیاسی کشور ارائه دهند.
یکی از عوامل فروپاشی دستگاه "دفتر سیاسی" در اتحاد جماهیر شوروی سابق در دوران جنگ سرد، رشد فساد در همه حوزههای سیاسی و اقتصادی هیئت حاکمه بود. هر یک از افراد مقادیر قابلتوجهی پول به بانکهای سویس ارسال کرده بودند.
ب - ورشکستگی سیاسی ولیفقیه:
در ورای انبوهی از معضلات سیاسی-اقتصادی-اجتمایی و استراتژیک رژیم که شرح آن رفت، ضعیف شدن جایگاه خامنهای در هرم قدرت، خود فصلی جدا است که تعمق در آن مهم است. در پی شکست مهندسی خامنهای در انتخابات ریاست جمهوری، و عدم توانایی او در به کنترل گرفتن قوه مجریه، تَرَک دیگری در اقتدار ولایتفقیه ایجاد شد. خامنهای که طی ۲۸ سال از حاکمیت او همواره کوشیده تا میان قوه مجریه و نخبگان سیاسی نظام و قوه سرکوب و امنیت ساز رژیم، سپاه پاسداران، تعادل برقرار کند، در یک عقبنشینی مجبور شد که فرمان عدم دخالت سپاه در امور اقتصادی را صادر کند. این عقبنشینی به دلیل رشد تضادهای داخلی و نیاز خامنهای به دستگاه روحانی برای مدیریت کشور، در کوتاه کردن نفوذ سپاه در امور اقتصادی کشور صورت گرفت. البته عامل دیگری که چهبسا مهمتر بود نیز وارد این معادله گردید که همانا در لیست قرار گرفتن سپاه توسط خزانهداری آمریکا بود. ولی جالب این است که به تاریخ ۳ دی ماه ۹۶، اسماعیل کوثری معاون (گردان ثارالله) سپاه، فرمان خامنهای را رد نمود. او در مصاحبه با روزنامه اعتماد اظهار نمود که از چنین فرمانی بیاطلاع است. حتی مضحکتر اینکه او ادامه داد که سپاه در امور اقتصادی دخالتی ندارد. در ادامه به تاریخ ۵ دی ماه، معاون پارلمانی سپاه، محمد صالح جوکار، به اعتماد در مصاحبهای گفت: " من چنین فرمانی را ندیدهام" و ابراز بیاطلاعی از دستور وزارت دفاع نمود. بدین ترتیب با زیر پا گذاشتن فرمان خامنهای شاهد سست شدن جایگاه رهبری هستیم. بدین ترتیب سپاه نیز بی اعتناء به خامنهای- روحانی، مسیر انحصار اقتصاد بیمار ایران را طی میکند.
فرجام:
انباشت مطالبات ملت و وضعیت انفجاری، و رژیم در لبه پرتگاه:
با عنایت به شکست محاسبات رژیم در حوزههای امنیتی، داخلی و بینالمللی میتوان جمعبندی زیر را ارائه نمود:
روزی که شورای ملی مقاومت نیّات شوم رژیم در دستیابی به تسلیحات اتمی را فاش ساخت، مهمترین ضربه استراتژیک را به استبداد ولایتفقیه وارد کرد. البته برملا شدن اهداف جنگطلبانه و ضد بشریت معاصر رژیم، توسط مقاومت ایران، ناشی از احساس مسئولیتی است که این جنبش نسبت به منافع ملی ایران و صلح جهانی دارد. چراکه اگر در ایران یک نظام دموکراتیک و مردمسالار برقرار بود، نیازی به این حجم عظیم از مصائب و صدمات اقتصادی و مالی نبود. بهموازات این افشاگریها، روشنگری در خصوص نقض بلاوقفه حقوق بشر در حق شهروندان ایرانی، در سطح بینالمللی موجب برملا شدن ماهیت ضد انسانی این نظام شده است. میگویند حوزه مانور فریب و نیرنگ تا زمانی که افشانشده وسیع است، اما به مجرّد آن که مواجه با روشنگری میشود نه تنها محدود میشود بلکه به دلیل صدمه ناشی از آن، فریبکار در پی ایجاد بحران یا فریب مجدد برمیآید. انتخاب روحانی در بعد داخلی و دخالت و دامن زدن به بیثباتی در منطقه از جمله محصولات همین تاکتیک فریبکاری و فرار به جلو است. فرایند این استراتژی "بقاء"در جمهوری آخوندی، رشد غیر قابل کنترل نارضایتی در طیف و اقشار مختلف مردم ایران را به دنبال دارد.
تضاد حکومت استبدادی با اتباعش امریست دائمی و به ذات و ماهیت سیستم سیاسی تعلق دارد. نظامهای توتالیتر هیچگاه منافع اقشار و طبقات مردم را نمایندگی نمیکنند. امری که بهطور طبیعی فاصله مردم با رژیمهای خودکامه را زیاد و عمیق میکند. البته برخی فرصتطلب، فریب خورده و آلوده، بهطور مقطعی منافع خود با منافع حاکمّیت استبدادی یکسان تلقی می کنند. به همین دلیل با نگاهی به تاریخ گذشته ایران، همواره شاهدیم که هیچ نظامی مستبدی نبوده است که هرگاه در وضعیت فروپاشی قرار بگیرد، دستکم از سوی بخشی از مردم مورد حمایت قرار نگیرد. این پیامد در بطن خود معرف جدایی و تضاد میان ملّت و دیکتاتوری است که اقلیتی خائن در مقابل اکثریت محرومان صفآرایی مینمایند.
اکنون در الیگارشی دینی، خامنهای تلاش دارد تا قدرت ناشی از قوّه قهریه خود را بر مردم تحت اسارت ایران هرچه شدیدتر و بهطور افسارگسیخته اعمال نماید. امّا این تلاش ولیفقیه در شرایط کنونی ایران با عنایت به موقعیت داخلی و خارجی ایران، دیگر کار آیی دهه ۶۰ را ندارد.
بهطور مثال، به دلیل فقدان ثبات در ساختار سیاسی کشور، برنامهریزی اقتصادی و جذب سرمایه خارجی در این رژیم از توهمات آخوندها سرچشمه می گیرد تا واقعیتهای صحنه سیاسی در ایران. وقتی سرمایهی مالی- اقتصادی کشور در هرجومرج اجتماعی است که به پشتوانه عناصر فاسد و ذینفوذ، چه در طیف سپاه و چه در طیف آخوندهای حاکم، که بیشترین منفعت مالی را دارند، هر برنامه توسعه اجتماعی به بحران اجتماعی تبدیل میشود. و در شرایطی که دستگاه ولایتفقیه میکوشد تا هرجومرج اقتصادی را هدایت کند و تحت نظارت بگیرد به دلیل تناقض در ماهیت عملکردشان، این هرجومرج در عمیقتر شدن فاصله طبقاتی و فاصله مردم با حکومت خود را بارز میکند. از نظر کارل مارکس، اوضاع اقتصادی " شرایط عینی" (بحران اقتصادی ناشی از فساد و سوء مدیریت)، که به تهیدستی قشر و طبقه کارگران و زحمت کشان میانجامد، با" شرایط ذهنی" (آگاهی طبقات انقلابی)، تلفیق میشوند و ترکیبی از نظر سیاسی انفجار پذیر را شکل میدهند.
به عبارتی رژیمهای روبه زوال که بسیار مستعد جنبشهای انقلابی هستند توانایی اجرای تهدیدهای خود در مورد اعمال مجازاتهای نسبتاً شدید را از دست داده و به سمت نقطه مجازاتهای متوسط گرایش مییابند. اینگونه رژیمها نه تنها در معرض خشم کنترل نشده ناشی از الگوهای جدید مجازات قرار دارند، بلکه با خصومت متراکم روبرو میشوند که حاصل کنترل سرکوبگرانه در دوره قبلی است. (۱)
احمد خاتمی در نمایش جمعه، وحشتزده از خشم و نفرت مردم از نظام منحوس ولایتفقیه و شخص خامنهای، اين جلاد و سارق بزرگ تاريخ ايران را «حاکم عادل اسلامی» خواند و گفت: «من در فتنه ۸۸ هم اعلام کردم. الان هم میگویم در فقه ما آن کسی که علیه حاکم عادل اسلامی به خیابان بریزد، آتش بزند و مردم را بکشد این باغی است و این حکم باغی در فقه ما اعدام است. باید با اغتشاشگر چه دانشجو، چه طلبه و غیره برخورد شود... باید در برابر لیدرهای اغتشاشگران خشم داشته باشید و با قاطعیت برخورد کنید» (فارس، خبرگزاری سپاه پاسداران -۱۳ بهمن).
سرکوب ممکن است تنها دشمنان یک رژیم را در هنر مبارزه متبحّرتر سازد؛ این امر مطمئناً آنان را در مهارتهای مربوط به سازماندهی مخفیانه و ارتباطات محرمانه با تجربه تر میسازد. (۲) روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران (۱۸ بهمن ۹۶) هشدار داد: این ماجرای اعتراضات و سکوتها میتواند حامل این هشدار باشد که این اعتراضات تکرار شدنی است. اتفاقاتی که میافتد ما را غافلگیر میکند. ما در خصوص فضای مجازی هم غافلگیر شدهایم. اینکه حدود ۴۰ میلیون نفر عضو تلگرام میشوند و بیش از یک میلیارد پیام از سوی ایرانیها در تلگرام ارسال شده است.
بدین ترتیب، موج نارضایتی که بازتاب آن در شعارهای "مرگ بر خامنهای" و "مرگ بر روحانی" بهوضوح مشهود است را نه میتوان با سرکوب مانع شد و نه با مغازله سیاسی با غرب. دیگر دوران تغییر کرده و زمان برخاستن تودههای تحت ستم آخوندهاست؛ در شرایطی که مردم ایران تمام راههای مدنی و قانونی را مسدود میبینند. لذا فرد محروم در اسارت دیکتاتور به هر تکاپو و اقدام اجتماعی دست میزند تا حیات دوباره یابد. در چنین وضعیتی جامعه دچار عصیان اجتماعی شده و در یک پروسه، خشم نارضایتی اجتماعی با بیاعتنایی از سرکوب دیکتاتور، نظام را به چالش میکشاند. چراکه عنصر اجتماعی عامل اصلی تمام مشکلات و نابسامانیهای کشور را ناشی از فساد، سوء مدیریت و اختناق استبداد دینی ارزیابی میکند. این میکروبها و ویروسهای جامعه که متعلق به دوران ماقبل از سرمایهداری است، فقط با سرنگونی این نظام قابل زدودن و پاکسازی است. ترفند آخوندهای حاکم، از خامنهای و روحانی و تا مهرههای دیگر، مبنی بر تصحیح اشتباهات کارانی ندارد و مهار معضلات داخلی امکانپذیر نبوده و بنابراین با اقبال مردم مواجه نخواهد شد. رژیم در مواجه با چنین بحرانی فقط قادر است در گردابی خودساخته دستوپا بزند. این نظام دیگر نه مشروعیت دارد و نه مقبولیت و نه توان ادامه حیات.
جای هیچ شک و شبهای نیست، آنهایی که پرچم مبارزه علیه بیعدالتی در ایران با فدیه جانهای پاکشان بیش از سه دهه در هیئت مقاومت سازمان یافته برافراشته نگه داشتهاند، قطعاً در پیوند با لشگر محرومان در فضای انقلابی موجود، رژیم را سرنگون خواهند کرد.
یادداشتها:
(۱)- (چرا انسانها شورش می کنند؟، تد رابرت گر، ترجمه علی مرشدی زاد، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۹۴، ص. ۲۹۷).
(۲)- H.O. Dahlke, “ Race and Minority Riots: A Study in the Typology of Violence,” Social Force, XXX (۱۹۵۲), ۴۱۹-۴۲۵.