۱۳۹۶ اسفند ۳, پنجشنبه

سعید سجادی: انقلاب، حاکمیت ملى، و "خشونت"



اگرچه دفاع از خود در مقابل دیگرى، و دفاع از مرزها در مقابل متجاوز، همیشه به عنوان امورى مقدس در فرهنگ ملتها ثبت شده، اما به دست گرفتن سلاح براى کسب و اعاده حاکمیت ملى، از نظر دولت‌های غاصب ِحاکمیت ِ ملىْ، عملى مذموم و شایسته اشدّ مجازات عنوان میشود.



دولت‌های غاصب ِحاکمیت ِملى داراى بیشترین حساسیت (چه منفى یا مثبت) در قبال خشونت‌های زیر، به ترتیب اولویت، هستند:

- اول: به دست گرفتن سلاح توسط افراد جامعه برعلیه رژیم غاصب، در جهت اعاده حاکمیت ملى غصب شده
- دوم: جنگ خارجى
- سوم: دفاع مسلحانه فرد از خود در برابر مهاجم ِغیردولتی

تنظیم رابطه رژیم‌های غاصب ِحاکمیت ملى با خشونت‌های بالا دقیقاً و به صورت مستقیم در رابطه با درجه خطرى است که هر کدامْ، حاکمیت غصبى آنها را تهدید می‌کند. هیچ توضیح دیگرى نمی‌تواند این ترتیب ِاولویتی را توضیح داده و توجیه کند که چرا این غاصبین بیشترین حساسیت را در قبال خشونت اولى دارند، و نه دومى و سومى. خمینى جنگ را نعمت الهى می‌دانست، در حالى که خطر را بیخِ گوش خود در تهران آدرس می‌داد.

پس واضح و بدیهى است که سرچشمه توجیهاتى از این قبیل، که مقرر می‌کنند "خشونت (در برابر دولت خشن و غاصب حاکمیت ملى) بد است" خود ِاین رژیم‌های غاصب هستند، گر چه گاه این نصایح از طرف کسانى در جبهه خلق عنوان شوند.

اگر "خشونت" بد است، خوب همه اعمال خشن بالا (از جمله دفاع از خود و مرزها) هم قاعدتاً بایستى بد باشند. پس معلوم میشود که منظورشان از "خشونت بد است" فقط خشونتهایى است که این حاکمیت غصبى را هدف قرار دهد.

اما اتفاقاً این نوع خشونت- به عنوان آخرین وسیله، در جهت کسب حاکمیت ملى، حتى از دفاع از خود و یا در دفاع از مرزها هم مقدس‌تر است چونکه کمتر عنصر خودخواهى و منافع شخصى در آن یافت میشود. این نوع "خشونت"- با توجه به ریسک بالاى آن نسبت به نفع و سود حاوى و دَم ِ دست آن براى خود فرد، در واقع فداکارى براى دیگران در مدارى بالاتر است.

بعضاً گفته میشود که این خشونت باعث "دور تسلسل خشونت" میشود. این لزوماً درست نیست. اتفاقاً عکس ادعاى بالا منطقى تر جلوه می‌کند. خمینى هیچوقت فتواى قیام مسلحانه را صادر نکرد، و ما شاهد خشونت حیوانى او و رژیمش نسبت به کلیت جامعه و بعد از حاکمیت او بوده و هستیم. کج دار و مریز رفتار کردن و مدارا نمودن عمده توده جامعه با رژیم در طول ٤ دهه گذشته را هم میتوان از دلائل استمرار خشونت رژیم نسبت به جامعه و "دور تسلسل خشونت" فرض نمود. در امریکا، لغو برده‌داری خشن از نتایج جنگ خشن داخلى امریکا بود.

آدمها پدیده‌های مکانیکى رفلکسى نیستند که بی‌اختیار از خود خشونت به صورت رفلکس بروز دهند. اگر اینجورند پس چطور توقع دارید بر خلاف رفلکس مکانیکى خود، به نصیحت شما براى خوددارى از خشونت در مقابل خشونت رژیم گوش فرا دهند؟

اگر اراده دارند و انتخاب هم می‌کنند، پس آنها میتوانند انتخاب کنند که جامعه‌ای بردبار، صلح‌جو و غیر خشن بعد از سرنگونى ِخشونت‌آمیز ِ این رژیم خشنْ داشته باشند.

در تحلیل نهایى اما، این ماهیت رژیم و خصلت‌های ذاتى و عملکرد ناشى از آن است که مؤثرترین تاکتیک و استراتژى برخورد با آن را تعیین می‌کند. نحوه برخورد با رژیم، یک انتخاب میان انتخاب‌های ذهنى متعدد براى مقاومت نیست، بلکه این یک ضرورت بوده و به آن تحمیل میشود. در واقع، این رژیم است که در موضع انتخاب است که چگونه و با چه وسیله‌ای با آن رفتار و برخورد شود. انتخاب مقاومت، فقط انتخاب بین آرى و نه گفتن براى قیام به این ضرورت است. "حاضر" است و یا غایب؟

از این رو، انقلاب نوین مردم ایران، خواه و ناخواه و بى تردید، در مسیر سرنگونى رژیم، رهنمود ِ"آتش جواب آتش" را در دستور کار و سرلوحه خود قرار خواهد داد. این رهنمود و اقدام به آن، تضمین کننده دو نتیجه پایه اى و حیاتى براى مقاومت و مردم ما می‌باشد:

- انقلاب در برابر گرایشات اپورتونیستى در دوران انقلاب واکسینه میشود و به سرانجام مرحله اى خود میرسد.

- رهبرى ذیصلاح، بى هیچ ابهام و شکافى رهبری جنبش و انقلاب را برعهده میگیرد و براى یک دوره بعد از پیروزى، میتواند جامعه را در جهتى شایسته و بایسته و در جهت منافع عالیه ملى سوق دهد.