مجری: قیمت جنگ و جدال باندهای رژیم ـ خامنهای، رفسنجانی و روحانی ـ را مردم ایران میدهند؛ چه آن موقع که اینها دنبال بمبسازی با آن هزینه کلان و زدن از جیب مردم ایران بودند و چه الآن که به برجام رسیدهاند و وضعیت اقتصادی اینطوری است. در حقیقت اینها حرث و نسل ملت ایران را نابود کردهاند.
محمدعلی توحیدی: این حرف بسیار درست است. از وقتی که آخوندها انقلاب مردم ایران و حق حاکمیت مردم را غصب کردند، با سیاستهای ضدایرانی و برخلاف تمامی دعاویشان، فیالواقع ضداسلامی، این مردم ایران هستند که قیمت را میدهند.
این البته فقط یک روی سکه است. این سکه، یک روی دیگر هم دارد. وقتی مردم ایران به این رژیم «نـه» گفتند، وقتی مقاومت کردند، در جریان فرسایش اینها، در جریان اضمحلال این نیروی مهیب ـ که حقیقتاً بسیار خطرناکتر از مغولی است که دویست سال بر ایران حکومت کرد و حرث و نسل را نابود ساخت ـ ، آن روی سکه، مقاومت و ایستادگی مردم ایران و «نـه» ی مردم ایران بیرون میزند.
بنبست آخوند روحانی و دعاویاش درباره میانهروی و تعامل با دنیا، در همان سفرهایی که به ایتالیا و پاریس و برنامههایی که برای میدانداری رژیم خامنهای داشت، بیرون میزند و از طرفی شکست و فضاحت او برملا میشود. از طرفی دیگر در جریان آن تظاهرات و اعتراضات، دنیا شاهد آلترناتیو و راهحلی است که از درون مردم ایران بالا آمده و وجود دارد.
بنابراین مردم ایران صاحب یک راهحل، یک مقاومت، یک مسیر و جنبش اجتماعی هستند که دنیا شاهد آن است. این آلترناتیو را دنیا به چشم میبیند. این هم، آن روی سکه است. در جریان این کشاکشها، این هم بیرون میزند و واضح و برجسته میشود.
مجری: با توجه به خفقانی که رژیم در جامعه ایران اعمال میکند، این آلترناتیو و راهحلی که ارائه میکنید، در سیاست داخلی، چگونه عمل میکند؟ آیا نمود مشخصی را میتوانیم ببینیم؟
محمدعلی توحیدی: بـلـه. بحث بر سر یک آلترناتیو، یک کارزار مستمر و یک جنگ همهجانبه سیاسی، نظامی، اجتماعی است که یک بعد آن بینالمللی میباشد. این جنبش در داخل ایران جریان داشته است. نمودهایش خیلی زیاد است.
همان روزی که در جنگ جناحهای داخلی، خامنهای در مهندسی انتخابات سال 92 شکست خورد و روحانی بیرون آمد، فردای همان روز با موشک به کجا حمله کرد؟ به لیبرتی. این حمله برای خامنهای، از نظر سیاسی خیلی مناسب نبود؛ چون طنین زیادی پیدا میکرد، مطرح میشد و محکومیتهای بینالمللی میآورد. البته اینها را خامنهای میپذیرد، ولی این لحظه، بهترین لحظه مناسب نبود. اما خامنهای برای ایجاد بالانس، احتیاج داشت که ضربه را به دشمن اصلیاش بزند.
نمونه دیگر، داستان سفر آخوند روحانی به اتریش است. در داخل ایران بسیار به این سفر احتیاج داشت؛ هم در جنگ جناحها، هم در جنگ سیاسی ـ بهخصوص در ناکامیهایش در سفری که به پاریس و ایتالیا داشت و اینکه به آلمان نتوانست برود. سفر به اتریش برای روحانی یک فرصت خیلی خوبی بود؛ چرا که رئیسجمهور اتریش به ایران رفته بود و بهخاطر انتخابات آتی اتریش هم دیگر در دسترس نبود. در این سفر، برای روحانی چه اهمیتی بیشتر از این بود که تظاهرات هواداران مجاهدین در اتریش را لغو کند؟ برای لغو تظاهرات، زورش را زد، ولی خواستهای که مطرح کرد، خیلی با ادعای اعتدال و میانهروی متناقض بود. آخر تو چه میانهرو و معتدلی هستی که یک تظاهرات را در چندهزار کیلومتری ایران تحمل نمیکنی؟ ولی روحانی این کار را کرد، اما زورش نرسید که قانون اساسی اتریش را عوض کند و لاجرم سفرش را لغو کرد. چرا؟ چون به نسبت دعواهای داخلیشان، جنگ اصلی و دعوای اصلی با جای دیگری است.
اگر به ادبیات سیاسی و به جدالهای روزمره اینها نگاه کنید، عمق داستان بر سر همین راهحل و همین دشمن اصلی است. در همین هفته، عارف که نفر اول انتخابات تهران شد، سفری به قم داشت. شریعتمداری ـ نماینده خامنهای در کیهان ـ وقتی میخواهد علیه او مطلب بنویسد، در کیهان 21اردیبهشت، مینویسد که: «محمدرضا عارف در جریان سفر به قم، به زیارت قبر شیخ آلت دست منافقین و مطرود حضرت امام خمینی رفت» . میبینید با چه ادبیاتی مینویسد؟ شریعتمداری میخواهد به عارف و به آقای منتظری بزند، ولی زاویه را علیه مجاهدین میگیرد که اینها همه آلت دست مجاهدین هستند!
نمونه جالبتر دیگر، مربوط به مصطفی تاجزاده است که در گذشته بازجو و از اعضای ارتجاع اسلامی بوده و در دوره خاتمی هم معاون وزیر بود. وی مطلب مفصلی در 20اردیبهشت منتشر کرده است. در این مطلب که در واقع یک التماسنامه است، خطاب به خامنهای نوشته که ما را از زندان آزاد کن! در این نوشته برای اینکه دل خامنهای را بهدست بیاورد ـ یا لیاقت خودش برای آزادی را به حریف اثبات کند ـ هرچقدر که فکر کنید، لجنپراکنی و دروغ نثار مجاهدین کرده است. با این حال از نظر سیاسی، اعترافها جالبی دارد. مینویسد که: «در یکی از جلسات بازجویی در بازداشتگاه سپاه در سال 88، بازجویی در جواب انتقاد من از بازداشت خود و دیگر فعالان سیاسی و انتخاباتی، گفت: ما این کارها را از شما در زمان امام یاد گرفتهایم. بازجوی دوم هم گفت: آخر بعضی از دوستان معتقدند که مجاهدین انقلاب اسلامی فرق چندانی با مجاهدین خلق ندارند. گفتم: فرض کنید ما عین مجاهدین خلقیم، چرا عین اعلامیه 10 مادهای دادستانی انقلاب در سال 60، با ما رفتار نمیکنید؟ چرا ما را از حقوق مسلّم خویش محروم میکنید؟ سپس افزودم: مبادا آن اطلاعیه، یک اقدام صرفاً تاکتیکی برای خلعسلاح مجاهدین خلق بوده و قصد جمهوری اسلامی، تأمین حقوق اساسی نیروهای غیرمسلح و ملتزم به فعالیت در چهارچوبهای قوانین نبود؛ در آن صورت بر تحلیل مسعود رجوی مهر تأیید میزنید. »
بنابراین میگوید که در این کشاکشها و این دعواها، شما که این کارها را میکنید، ضررش این است که دارید تحلیل مسعود رجوی را اثبات میکنید! (البته این وسط، کلی دروغ و نقلقول جعلی به مجاهدین نسبت میدهد که از آنها میگذریم.) پس، این دعوایی جدی است که حتی آن دعواهای دیگرشان که اسم بردیم، نسبت به این یکی، فرع و در تحلیل نهایی ناشی از آن است.
در همین هفته، سایت نجات وزارت اطلاعات، در مورد زندانیان سیاسی که در حال اعتصابغذا هستند، نوشته بود: «اینها اصلاً زندانی سیاسی کلاسیک محسوب نمیشوند. اینها اصلاً حقی ندارند؛ چون اینها، جنسشان از جنس رجوی است، اصلاً حق و حقوق زندانی سیاسی را ندارند. »
رسانه دیگری در 21اردیبهشت مینویسد: «در رونمایی از کتاب سراب آزادی ـ نوشته یک مزدور وزارت اطلاعات علیه مجاهدین ـ ، جواد منصوری ـ از پایهگذاران سپاه ـ یکی از سخنرانان بود که گفت: «ریشه این جریان قطع نشده و امروز هم سعی میکنند در دستگاههای ما نفوذ کنند. بنابراین خطر از جانب سازمان برای ما وجود دارد» .
ادبیات سیاسی اینها حتی در جنگ جناحها اینگونه است. عین همین ادبیات هم در بسیج مزدورانش در سایتهای وزارتنشان در خارج کشور و یا در برخی رسانههای فارسیزبان که لابی رژیم هستند ـ که بعضاً حتی ادعای ژورنالیست و اپوزیسیون رژیم را هم دارند ـ وجود دارد؛ ولی در خطشان، در روایتشان، کنار رژیم میایستند. این همان چیزی است که وجود و نمود و جریان دارد.
این ادبیات حتماً به اشکال مختلف به داخل جامعه منتقل میشود؛ اصلاً رژیم از بس نمایشگاه میگذارد و فیلم پخش میکند، خودش آن را میبرد. مثلاً برای شهادت مجید شریفواقفی ـ که به دست اپورتونیستها بهشهادت رسید ـ باز علیه مجاهدین فیلم میگذارد و به قول سرکرده سپاه: «اینها هنوز برای ما خطر دارند و خطر از جانب اینها است» .
بنابراین در صحنه کارزار سیاسی روز هم میبینیم که وجود دارد. پس این کشاکش و این جریان، نمودهای خودش را دارد. مثلاً درگیر کردن پای رژیم در باتلاق سوریه، نقش مقاومت چیست و کجاست؟ اشرفنشانها کجا هستند؟ پاسخ این است که در کنار حلب قهرمان، در کنار خلق سوریه و علیه سرکوب و جنایات رژیم در سوریه. دیگران در کنار رژیم و مدافع رژیم هستند، خبرهایشان به نفع رژیم است، حقایق این طرف را به نفع رژیم سانسور میکنند و خبر میدهند.
درود بر اشرفنشانها و ایرانیان آزادهای که بخشی از این مقاومت، در این مقاومت و در مسیر آزادی، علیه این دشمن بشریت و مردم هستند. این کارزار جدی سیاسی ادامه دارد و فرجام خودش را هم خواهد داشت.