اولین زنگ هشداری برای غشوریسه رفتههای رأیجمعکن در خدمت اصلاحات دونکیشوتی این است که رئیس جمهور کشته و مردهی ولی فقیه حتا وزن روحانی را هم در تعادل درونی نظام ندارد. این را عطف به مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم باید دانست که اساساً همهشان معطوف به سیاست خامنهای هستند. این را عطف به عبور اکثریت جامعه ایران از قیام ۱۴۰۱ باید دانست که طی آن، کل نظام از منظر اکثریت مردم ــ اکثریت مطلق تحریمکنندهگان نمایش نظام ــ برای همیشه تعیین تکلیف شد.
چوبهای زیر بغل ولی فقیه و سربازان ذخیرهی نظام برای رونق دادن به بازار مطلوب ارتجاع آخوندی، با دل بستن به اصلاحاتیهای فقاهتی، هنوز بازیگران جرگههای حکومتاند؛ آنانی که ارادهی تعیین تکلیف خود با نظام را ندارند و همواره بردگان کش و واکشهای باندهای حکومتی برای خرجکردنشان در سیرکهای هراز چندگاه هستند.
از این پس تحولات میان مردم و حاکمیت، بسا بیش از گذشته متمرکز رأس نظام خواهد شد. پزشکیان بارها تأکید و تکرار کرده است که از خودش برنامهیی ندارد و با برنامهی مشخصشده توسط ولی فقیه کار میکند. بسیار خوب؛ عجالتاً مسائلی مثل تورم، گرانی افسارگسیخته، گشت ضد بشری ارشاد، حجاب اجباری و سرکوب زنان، خالصسازی دانشگاهها، مطالبات پاسخناگرفته و چندین سالهی اقشار مختلف مردم، حقوقهای معوقه کارگران و مزدبگیران و سیاست خارجی متکی بر تروریسم و جنگافروزی، همه و همه روی میز ولی فقیه هستند. آیا پزشکیان میخواهد همین برنامههای مطلوب خامنهای را پیش ببرد؟ این موارد و پرسش معطوف به آنها را البته تعیین تکلیف ناکردهها با نظام که از هول حلیم اصلاح، توی دیگ ولی فقیه افتادند هم باید پاسخ بدهند.
نقداً آنچه از دادهها در پیش است، گواهی میدهد که از این پس گفتمانهای درون حکومت، تخریب ساختار آن را بیش از گذشته هدف خواهند گرفت. از آنجا پزشکیان روی هیچ محوری از مواردی که در بالا اشاره کردیم، نمیتواند برود و اساساً ارادهاش را هم ندارد، کلیت نظام گرفتار مکافات و مجازات اتودینامیک خواهد شد. مکافاتی که بیشک آثار بلافصل آن به خزانهی قیام میریزد.
از این پس مطالبات اقشار مردم سیر صعودی و گسترش پیدا خواهد کرد. ویژهگی آن این است که بختک اصلاحاتیها دیگر کارکرد گذشته را نخواهد داشت و هدف مردم ایران، واحد و یکتا خواهد شد.
از این پس در دو قطبی میان جامعه و حاکمیت، صفوف اقشار اجتماعی و کنشگران فعال سیاسی بهجانب یکدست شدن علیه یکی شدن باندهای نظام سیر خواهد نمود و ماهیتها در منظر داخلی و بینالمللی بیش از گذشته عیان خواهد شد.
از این پس «اصلاحطلب، اصولگرا ــ دیگه تمومه ماجرا» جامهی مادی در تعادل قوای سیاسی میپوشد و نشانی دقیق «ماجرا» را در منظر مردم ایران هویدا خواهد نمود.
از این پس علاوه بر آثار تحولات میان مردم و حکومت، آثار رویدادهای باندی حاکمیت که خصلت تخریب بهخود گرفته است، به خزانهی قیام و انقلاب خواهد ریخت.