«اصل ملی شدن صنعت نفت» به پیشنهاد دکتر مصدق، در «کمیسیون مخصوص نفت مجلس شورای ملی» مطرح شد و در ۲۹ اسفند۱۳۲۹، به تصویب رسید.
متن این «اصل» چنین بود: «به نام سعادت ملّت ایران و به منظور کمک به تأٌمین صلح جهان... پیشنهاد می نماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور، بدون استثنا، ملّی اعلام شود، یعنی تمام عملیات اکتشاف و استخراج و بهره برداری در دست دولت قرارگیرد».
دکتر محمد مصدق کمتر از چهل روز پس از تصویب «اصل ملی شدن صنعت نفت» در روز هفتم اردیبهشت ۱۳۳۰ به نخست وزیری برگزیده شد.
با ملی شدن صنعت نفت، دربار شاه و همدستان آن، که وابسته به انگلیس بودند، با آن به مخالفت برخاستند. دامنه این مخالفتها ادامه یافت تا سرانجام به برکناری دکتر مصدق از نخست وزیری و جانشینی قوام السّلطنه، از وابستگان به دربار، به جای او توسط شاه انجامید.
***
در دوران حکومت دکتر مصدّق، مردم بارها، حمایتشان را از او نشان دادند که نقطه اوج آن قیام ملّی روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بود که طی آن مردم، یکپارچه، با شعار «یا مرگ، یا مصدّق»، علیه دولت چهار روزه قوام السّلطنه به پاخاستند و وفاداری شان را به آرمان به حقّ دکتر مصدق ـ آزادی و استقلال ـ نشان دادند.
تظاهرات اعتراض آمیز مردم، سراسر کشور را فراگرفت. سیل تلگرام و نامه، در اعتراض به حکومت قوام السّلطنه و پشتیبانی از دکتر مصدّق، از سراسر ایران به سوی تهران روان شد. در شهرهای خوزستان کارگران دست از کار کشیدند. شهر تهران نیز از ۲۹ تیر به حال تعطیل درآمد.
در آن روز و به ویژه فردای آن روز، انبوه مردم با شعار «یامرگ، یا مصدّق»، «مصدّق پیروز است»، «مرگ بر قوام السّلطنه»، به خیابانها ریختند و با نیروهای ارتشی و شهربانی که برای مقابله با تظاهرکنندگان از سوی فرمانداری نظامی بسیج شده بودند، به مقابله پرداختند.
در روز ۳۰ تیر، «... گذشته از تعطیل بازار و مغازه ها، رانندگان اتوبوسهای شهری و کارگران کارخانه ها و کارگاهها دست از کار کشیده و به تظاهرکنندگان پیوسته بودند. کوشش مأموران انتظامی برای جلوگیری از تعطیل ادارات شکست خورد. از ساعت ۹ صبح به بعد، ادارات دولتی هم تعطیل گردید. به علت اعتصابِ کارگران راه آهن، قطارهای مسافری و باری نیز از کار بازماند... حوالی ظهر زد و خورد در میدان بهارستان، اِکباتان، ناصرخسرو و بازار به اوج شدّت رسید و گروه کثیری کشته و زخمی شدند.
در شهرهای مشهد، آبادان، کرمان، شیراز، تبریز، اصفهان و رشت... مردم، مبارزه روزهای پیش را به اوج سرنوشت ساز سیام تیر رسانده بودند و حماسه آفرینی می کردند... در خیابان اِکباتان جوانی که گلوله خورده بود و در خون خود می غلتید، به دشواری برخاست و با انگشتان رنگینشده از خون خود، بر دیوار کنارش نوشت: ”این خون زحمتکشان ملت ایران است، زنده باد مصدّق“ و بعد، جان سپرد...
قریب ۸۰۰ تن از مردم تهران کشته یا زخمی شده بودند، ولی لحظه به لحظه، مقاومت مردم گسترده تر می شد و قیام به مرحله انقلاب می رسید...
مقارن ساعت چهار بعد از ظهر به دستور شاه نیروهای ارتش و نیروی انتظامی عقب نشستند. متعاقب بازگشت نظامیان به سربازخانه، قوامالسّلطنه مجبور به استعفا گردید و مخفی شد...».
ساعت ۷ بعد از ظهر، هزاران تن از مردم تهران عازم خانه دکتر مصدّق شدند. رهبر جبهه ملّی در حالی که به شدّت می گریست، خطاب به مردم گفت: ”ای کاش مرده بودم و ملت ایران را این طور عزادار نمی دیدم“... سپس، افزود :”ای مردم! من به جرأت می گویم استقلال ایران ازدست رفته بود، ولی شما با رشادت خود آن را گرفتید» (کیهان، ۳۱تیرماه ۱۳۳۱).
حمایت یکپارچه مردم از مصدّق تا کودتای اسارتبار ۲۸ مرداد۳۲، بهنحو بارزی، ادامه داشت.
عشق مردم به مصدّق، بازتاب عشقی بود که او به مردم داشت و تا آخر عمر همچنان آن را در قلب خود شعلهور نگهداشت. او برای فداکردن جان خود در راه ملت آماده بود و میگفت: «تا من و عدّهیی در راه آزادی ازبین نرویم، ملت ایران روی آسایش را نخواهد دید و به استفاده از حقّ ملّی و حیاتی نایل نخواهد شد» («نطقهای مصدق در دوره شانزدهم مجلس»، جلد اوّل، ص۲۰). این مساٌله حتّی، در نخستین سخنرانی رادیوییش در روز ۷ اردیبهشت ۳۰، نیز منعکس است: «هموطنان عزیز! تردید ندارم که برای قبول این کار و بار گرانی که به دوش گرفته ام، ازبین می روم... ولی، در راه شما جان چیز قابلی نیست و از صمیم قلب راضی هستم که آن را فدای آسایش شما کنم» («تاریخ مبارزات ضدامپریالیستی»، ج۱، ص۹).
***
قیام مردم قهرمان ایران به پشتیبانی از دکتر مصدّق در روز ۳۰تیر ۳۱ و ورود عنصر اجتماعی در آن قیام، در تعمیق مرزبندیها و مشخّص شدن جایگاه واقعی هر نیرو در حکومت ملّی، نقطه عطف مهمّی بود. از آن پس، بهتدریج، همه «دل به دو جایان»، «کبوترانِ دو بُرجه»، فرصتطلبان و میوهچینانی که برای دستیابی به جاه و مقام و منزلت اجتماعی، خود را در طیف نیروهای ملّی جا زده بودند، صف خود را جداکردند و ماهیّت واقعی آنها، به مرور، بارز شد.
«جبهه ملّی» نیز بعد از قیام سیتیر، عرصه تعارضهای جنبش و ضدّجنبش شد. این تعارضها، در آستانه انتخابات مجلس هفدهم و تسلیم نشدن مصدّق به خواستهای قدرتطلبانه برخی از عناصر وابسته به جبهه ملّی مثل مکّی و بقایی، به نقطه اوج خود رسید.
دکتر حسین فاطمی، همراه و همرزم پاکباز دکتر مصدّق، شِمّه یی از اختلافها، ناهمگونیها و تعارضهای درونی جبهه ملّی را ـ که دکتر شایگان، یکی از اعضای مؤثر این جبهه، که تا پایان دوران حکومت ملّی در کنار مصدّق ماند، به حق، «بنگاه کارگشایی» مینامید ـ در یادداشتهایش بارز کرده است. او، پس از تشریح علل جداشدن عبدالقدیر آزاد و امثال او از جبهه و بیان فرصتطلبیهای مظفّر بقایی و مکّی، از فَحّاشی و کتککاریِ حسین مکّی و دکتر سنجابی در یکی از جلسات جبهه یاد میکند و می نویسد: «وضع، صورتِ زنندهیی به خود گرفته بود. دیگر در جلسات جبهه آن روح صمیمیّت و رفاقت وجود نداشت... زُعَمای قوم یا به هم فحش میدادند یا مصدّق را به باد انتقاد میگرفتند. یک شب در منزل حائریزاده، که جبهه تشکیل بود، آن وضع به اندازهیی مرا متأثّر کرد که مدّتی به گریه مشغول شدم و با حالت عصبانیّت به منزل دکتر مصدّق رفتم؛ از معاونت او، از کاندیدایی انتخابات و از عضویّت جبهه استعفا داده بیرون آمدم. فردای آن روز مصدّق مرا خواست. وقتی جریان جلسه را برای او گفتم، مدّتی، زار زار، گریست و گفت: ما با این عوامل میخواهیم با امپراتوری انگلیس جنگ کنیم»؟
مصدّق با تمام عشقی که به مردم و آزادی و استقلال میهن داشت، با آن که از حمایت گسترده مردمی برخوردار بود، با تمام تلاش برای ایجاد یک ثِقل اجتماعیِ قدرتمند برای حفظ دستاوردهای جنبش در برابر توطئه های دربار، امپریالیسم انگلیس و آمریکا و مدّعیان فرصت طلب داخلی، ناکام ماند و سرانجام در عین آمادگی مردم و خود او برای پرداخت بالاترین بها در راه حفظ و بقای حکومت ملّی، که به حق مشعلی راهگشا فراراه مبارزات استقلال طلبانه ایران و جهان تحت ستم بود، با کودتای ننگین ۲۸مرداد ۳۲ به زانو درآمد.
مصدق امیدوار بود که تجربه ناتمام حکومت ملّی، در زمانی دیگر و به دست توانای نسلی خونین پیکر و در انقلابی نوین به بار بنشیند. از سخنان اوست: «چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور، این مبارزه ملّی را آن قدر دنبال میکنند تا به نتیجه برسد...» «من به حسّ و عیان می بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته است، به ثمر رسیده است و خواهد رسید». («مصدق در محکمه نظامی»، ص ۷۷۹).
هنوز سالی چند از این ایمان و آرزوی قلبی «پیشوای آزادی» نگذشته بود که حضور قدرتمند سازمان مجاهدین خلق ایران راهگشای تحقّق آن شد.
دکتر مصدّق، «سمبل شرفِ ملی»
۱۴اسفند ۵۷ـ در دوازدهمین سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق، پیشوای نهصت ملی ایران، بیش از یکمیلیون نفر بر مزار او در دهکده احمدآباد، گردآمدند.
بخشی از سخنان مسعود رجوی، چند هفته پس از آزادی از زندان شاه آزادی کش و جنایت پیشه بر مزار دکتر مصدق:
«بهنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران
و بهنام رهبر فقیدی که در اینجا آرمیده است؛ رهبری استوار، سرسخت و سازشناپذیر که ما نخستینبار درس مبارزه با استعمار را از مکتب او آموختیم؛ آنکه در میهن خود غریب و در خانهاش در تبعید و در عین زندهبودن، چونان شهید بهسربرد؛ در زمره نخستین و والامقامترین شاهدان و شهیدان راه آزادی…
دکتر مصدق فقید، پیشوای نهضت ملی ایران بهپاخاسته بود تا ملت ایران و بَل، تمام ملل زیر سلطه جهان را با حقوق تاریخی و میهنی خود در مسیر یک مبارزه رهاییبخشِ ضداستعماری پیوند دهد و در این راه چه آزارها و رنجها که ندید و بدترینِ این رنجها، فشار و تلخکامیهای ناشی از فتنه چپ و راست بود. لکن، بهرغم همه اینها، مصدقِ بزرگ هرگز پیمان نشکست و تن بهسازش نداد و تا آخرین روز حیات، همچنان، بهعهدی که با خدا و خلق بسته بود، وفادار ماند... اکنون بگذار دشمنان و فرصتطلبان، استواری و سازشناپذیری پیشوا را، لجاجت، یکدندگی و منفیبافی تعبیر کنند؛ این برچسبی است بسی پرافتخار و غرورآفرین که پیوسته نصیب آنهایی شده است که دست رد بهسینه استعمارگران و عمّال آنها زدهاند و قاطعانه به آنها "نه" گفتهاند.
امّا تا آنجا که بهمردم قهرمان ایران مربوط میشود تا ابد به ایستادگی و استقامت مصدّق افتخار خواهند نمود … و امروز ما دقیقاً به خاطر تجلیل از همین مردانگی و همّت و عُلُوّ طبع ضدّاستعماری، که در نامورترین سیاستمدار وارسته تاریخ ایران، که بهمثابه سمبل شرف ملی میهن در دکتر مصدّق متجلّی است، در اینجا حضور یافتهایم…
برخیز ای پیشوای عزیز و رشد نونهالی را که با خون دل آبیاری کرده بودی، بهچشم بنگر؛ بنگر که نهال حقطلبی و آزادی چگونه میرود تا همچون درختی طیّب در سراسر این میهن سایه گسترد...» («مجاهد»، شماره ۲۶، ۱۴اسفند ۱۳۵۸).
سازمان پر افتخار مجاهدین خلق، راه ناتمام پیشوای آزادی مصدّق کبیر را، با پذیرشسنگینترین بهای ممکن ادامه داد و آن نهال برومندی را که آن جانشیفته آزادی و سرفرازی زیباترین وطن در رؤیای قدبرافراشتنش بود، به نیکوترین وجه، به ثمر نشاند و این سرمایه و جانمایه هستی و فرهنگ ایران زمین را در روزگاری که برای نابودیش «ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارید»، بی زوال و رویین تن کرد.