شعار «رأی من سرنگونی»، نقطهٔ گرهی و برآمد جبهه خلق بود. مردهریگ اصلاحات تلاش کرد برای بازارگرمی نمایش این جبههبندی اصلی را مخدوش نموده و آن را به جنگ قدرت بین باندهای حکومتی «پزشکیان - جلیلی» تنزل دهد، اما عرضاندام تحریم انتخابات و براندازی چنان نیرومند بود که بر تمامی بافتهها و القائات دو باند نظام غلبه کرد و خامنهای را وادار نمود تا در بنبست هلاکت رئیسی، از موضع فلاکت و استیصال به «پشهٔ لاغری» نشسته بر مردهریگ اصلاحات متشبث شود. این نه برای ولیفقیه درآمدی دارد و نه نبشقبر اصلاحات کذایی بهشمار میآید.
تصحیح یک نامگذاری
کاربرد واژهٔ «اصلاحات» یا «اصلاحطلب» برای مردهریگ یک جریان به تاریخ پیوسته و طرد شده از سوی مردم ایران از اساس اشتباه است. بهتر است در تعریف آن از ترمهایی مانند «بزککنندگان» یا «آرایهبندان» و «مشاطهگران» چهرهٔ این حاکمیت استفاده کنیم؛ در بهترین حالت با مسامحه به آنها «اصلاحاتی» میشود گفت و نه «اصلاحطلب».
آنها باندهایی از نظام ولایت فقیه هستند که میخواهند منظر هیولایی و قرونوسطایی این حاکمیت را برای طرف حسابهای غربی یا جامعهٔ دلزده و عاصی، آلآمد و امروزی جلوه دهند.
چرا این نظام نیاز دارد نمای بیرونی خود را مشاطه نماید؟ زیرا بهلحاظ ساختار یا گرایش طبقاتی و چه بهلحاظ باورهای فرهنگی با مقتضیات جامعه نوپا و جوان ایران منطبق نیست. نمیخواهد و نمیتواند به نیازهای یک ایران مدرن - با سابقهٔ بیش از یکصد سال نبرد برای آزادی و دموکراسی- پاسخگو باشد. در یککلام از جانب نسلهای ایران طرد و نفی شده است. براندازی آن آرزوی هر ایرانی شرافتمند است.
«افعی کبوتر نمیزاید»
چرا در چارچوب این نظام اطلاحطلبی امکان ندارد؟ بهخاطر اینکه طینت و بنمایهٔ این رژیم اجازهٔ اصلاح نمیدهد. به تعبیر مسعود رجوی «افعی هیچگاه کبوتر نمیزاید». در شنگینک و رنگینکبازیهای آخوند محمد خاتمی و دم و دمبالچههای بعدی او، این تئوری به آزمایش گذاشته شد و بارها به اثبات رسید که نیرویی بهنام اصلاحطلب - با تعریف و وظیفهٔ واقعی آن - در نظام ولایت فقیه محلی از اعراب ندارد.
همه آنهایی که در درون رژیم آخوندی با شیادی نام خودشان را «اصلاحطلب» گذاشتهاند، به اصل ولایت فقیه الزام قلبی و عملی دارند. برادران تنی اصولگراها و از چهرهای امنیتی این نظام هستند. جنگ قدرت و سهمخواهی بیشتر آنها را به تعویض رنگولعاب وادار نموده است.
با عنایت به نکتهیی که گفته شد، تغییر در درون نظام امری موهوم است و مردم ایران در قیام دی۹۶ با شعار تاریخی «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا»، بطلان آن را خروشیدهاند. بنابراین بحث ما در این یادداشت، نبشقبر یک جریان تاریخ مصرفگذشته نیست. مخاطب، نه آنان که افکار عمومی است.
محک تشخیص کلاشان از اصلاحطلب واقعی
در عالم فرض اگر کسی نام خود را «اصلاحطلب» بگذارد، اولین خواست هر اصلاحطلب واقعی مفروض، باید «آزادی» باشد. برای به دست آوردن آزادی، به اولین مانعی که برمیخورد، اصل ضدبشری ولایت فقیه است. نمیشود هم اصلاحطلب بود و هم بر فاشیسم مذهبی تحت عنوان ولایت مطلقه فقیه صحه گذاشت و زندان و شکنجه و بساط دار و شلاق این رژیم را برتافت. در مورد جنگافروزی و صدور تروریسم آن سکوت کرد.
نمیشود نام خود را اصلاحطلب گذاشت ولی سرسپرده و ذوب در مقام ولایت بود و عدول از برنامه و سیاست خامنهای را خط قرمز نامید.
همین امروز هم برای تشخیص اصلاحطلب واقعی از قلابی محکهای مشخص وجود دارد. همانطور که در پیام ۱۵ تیر مسعود رجوی آمده بود، آیا مدعی اصلاحطلبی حاضر است حجاب اجباری را لغو کرده و نه تنها به گشتهای سرکوبگر زنان دهنه بزند، بلکه آنان را جمع کند؟
آیا حاضر است تمام زندانیان سیاسی را آزاد کند و برای دستیابی به جنایتهای انجام شده در زندانهای ایران اجازهٔ بازدید به هیأتهای حقیقتیاب بینالمللی بدهد؟
آیا حاضر است محدودیتهای اینترنت را بردارد و فیلترینگ را برچیند؟
آیا حاضر است حکم اعدام را لغو نموده و شکنجههای ضدبشری این رژیم مانند شلاق، سنگسار، چشمدرآوردن، دستوپا بریدن را از ممنوع اعلام کند.
آیا حاضر است نمایندگیهای ولیفقیه و مزدوران بسیج، سپاه، اطلاعات، و حراست دانشگاهها را بیرون کند.
آیا حاضر است بیدادگاههای انقلاب را جمع کند؟
آیا حاضر است حقوق کارگران، زحمتکشان، کارمندان، فرهنگیان، پرستاران و بازنشستگان با نظر خود آنها تعیین کند؟
آیا حاضر است قیمت مایحتاج و خدمات عمومی؛ نان، آب، برق، گاز، بنزین، دارو و مسکن کاهش دهد؟
آیا حاضر است شورای نگهبان ارتجاع را منحل نماید؟
آیا حاضر است انتخابات آزاد برای تعیین نمایندگان واقعی مردم با تأکید بر آزادی بیان و اجتماعات برپا دارد؟
آیا حاضر است قانون اساسی مبتنی بر اصل ضدایرانی ولایت فقیه را لغو نموده و یک انتخابات آزاد بر اساس اصل حاکمیت مردم ترتیب دهد تا یک مجلس مؤسسان برای تعیین قانون اساسی تشکیل شود؟
آیا حاضر است به یک جمهوری دموکراتیک بر اساس جدایی دین از دولت تن دهد؟
آیا حاضر است... ؟