بحران درونی در رژیم آخوندی
با شروع مجدد جنگ غزه پس از آتشبسی کوتاه و لرزان مشخص شد این جنگ طولانیتر از محاسبات خامنهای بود. او کیسه دوخته بود با یک بحران میانمدت حواسها را از اوضاع انفجاری جامعه ایران پرت کند و البته چند هفتهیی نیز نان این بحرانسازی را خورد و هیاهویی در داخل راه انداخت و مدتی بسیجیها را سرگرم کرد ولی تلاطم طوفانهای اجتماعی از پایین جامعه عمل کرد و نارضایتیها و تجمع و اعتراض اقشار شروع شد. در ادامه، امواجش به بالا هم رسید و اختلافات از عمق به سطح آمد و شکافهای سیاسی علنی شد.
«روزهای تلخی در پیش است»!
به این ترتیب و به تدریج شقاقلوسهای نظام بیرون زدند. طبق معمول نوک پیکان حملات متوجه گماشته خامنهای برای پیشبرد انقباض یعنی رئیسی بود. روزنامهای حکومتی، علیه دولتش سند رو کرد و آیتاللهی، وزیر کشورش را «دروغگو» و مرتکب «گناه کبیره» خواند و خواستار استیضاح وزیر شد. همتی با افشای «چاپ ۵۰۰ همت پول، گرانی ۱۴۶ درصدی خوراک و ۱۴۵ درصدی مسکن» پته آمارسازیهایش را روی آب ریخت و دیگری از منتر ولایت طلبکار شد که «اگر این عدد و رقمهایی که میدهند راست است پس این وضعیت معیشت» چیست؟ تذکر مراجع حکومتی به رئیسی «درباره وضعیت اقتصادی» آغاز گشت و صحبت از اختلاسها و رانتها و «تعداد برجهایی که از رانت شهرداری تهران توسط محصولی ساخته» شده بر سر زبانها افتاد. کار به جایی رسید که «چهرههای سرشناس حامی دولت» هم شمشیرها را از نیام کشیدند و تهدید کردند که «از این پس با زبان تند نقد و لحن کنایه با رئیس دولت سخن» خواهند گفت و هشدار دادند که «ریلِ اقتصاد را عوض نکنید، روزهای تلخی در پیش است». مشخص شد حتی نزدیکترین یاران رئیسی جلاد هم بریدهاند و «آنها که حامیان پر و پا قرص ابراهیم رئیسی در آغاز به کار بودهاند حالا با دریایی از وعدههای تحقق نیافته و افول شاخصهای اقتصادی در دولت ابراهیم رئیسی روبهرو هستند و تمایلی ندارند با سکوت و ادامه حمایت نامشان با کارنامه و عملکرد دولت رئیسی گره بخورد» (اعتماد، ۱۱آذر)
حمله به سپاه و نیش ولایت
تا اینجای کار نق و نوقهای عناصر داخلی نظام مربوط به وضعیت معیشتی و اقتصادی و چپاول و اختلاس در نظام ولایت بود که برای خامنهای قابلتحمل است اما ضربات کاریتر زمانی به خامنهای وارد شد که اعتراض نیروها و رسانههای حکومتی به بحرانآفرینی رژیم و دخالت در منطقه رسید و مضمون شعار «دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست» این بار نه از زبان مردم که از قلم و بیان رسانههای حکومتی بیرون زد: «مردم ایران بهدلیل مشکلات اقتصادی، زیستمحیطی، آلودگی هوا، ترافیک، گرانی و تورم هر چند جنایتهای اسراییل را محکوم میکنند و آن را مصداق نسلکشی میدانند، اما مسأله اصلی مردم نه مبارزه با آمریکاست و نه ماجرای فلسطین». این صداها حتی خواهان دستبرداشتن خامنهای از فتنهانگیزی و پذیرش «دو کشوری» شده و میگویند که «لازم است با آمریکا بر سر تشکیل دو دولت به توافق رسید... حمایت از فلسطین بهمعنای جنگیدن نیست» (ستاره صبح، ۱۱ آذر).
اما آخوند منتجبنیا عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، هر چه خامنهای برای سوءاستفاده از غزه برای مهار باندهای حکومتی رشته بود، پنبه کرد. او قلع و قمع جناحهای مخالف سرکوب به اسم «خالصسازی» را «سپردن کشور دست آدمهای پخمه»ای نظیر رئیسی دانست و دخالت ولیفقیه در سایر کشورها را غیرقانونی خواند و گفت: «قانون اساسی به ما اجازه نمیدهد در سرنوشت کشورهای دیگر دخالت کنیم و حمایت را باید به شکلی معنا کنیم که دخالت در کشورها و در سرنوشت آن ملتها نباشد». در ادامه هم روی نیش مار ولایت یعنی «سپاه» انگشت گذاشت و با زیر سؤال بردن فلسفه وجودی سپاه گفت: «دخالت کردن سپاه در کشورهای دیگر خلاف قانون و ممنوع است» (رویداد ۲۴، ۱۰ آذر)
نتیجه اینکه تیر خامنهای به سنگ خورد. او از جنگ غزه پیش بردن خط انقباض و سدبستن در برابر قیام را میخواست. اما امروز علاوه بر پرداخت کلان هزینه در سیاست خارجی و بیآبرویی جهانی و فراخوانهای گسترده برای لیستگذاری سپاه و وحشت از اینکه «میخواهند نورافکن تبلیغات را برگردانند روی ایران»، در داخل هم با سر و صداها و اعتراضات علیه جنگافروزیاش مواجه شده است.
پیداست که منحنی تعادلقوا برخلاف خواست و تمام نقشههای شوم خامنهای معکوس شده است. زمان قیمت دادن خامنهای و دوران «تراژیک» نظام فرا رسیده است: «شروع جنگ مثل کاری که حماس کرد ابتدایش خوشایند جلوه میکند؛ اما تداوم و نتیجه جنگ معمولاً تراژیک میشود» (ستاره صبح، ۱۱ آذر)