شریعت ملایان جامعهای رابنا نهاد که دربحران ِ معنایی غوطهوراست. این بحران چند وجهی است. تاریخ ایران هیچگاه با این حجم از بی معنایی مواجه نبوده است.
جامعه، شاهد ِ هیچ نوع سنجشگری نیست. نه خرد حاکم است نه نیروی داوری. آنچه که هست ستم است و زورگویی و فریبکاری. «استعمار زبانی» نُرم غالب است. استعمار زبانی زمانی استیلا می یابد که حاکمان گفتار و ادبیات محکومان را مصادره می کنند. ابتذال بیداد میکند. حکومت ِ پاسداران ِ شریعت، مدام بر دامنه ابتذال و بی معنایی میافزاید. بافت جامعه هم مدام آن را پس میزند. جامعه با حکمران در هر صحنه ای چنگ در چنگ است. خشونت دینی بیداد میکند. فقدان مدارا همه جا حضور دارد. ستم ِ نهادینه شده به خود بُعد حقانیت میدهد. «حقانیت»ی که جز تبهکاری و فریب نیست. ساختاری مملو از تبعیض مستقر شده است که تقدیس میشود. رقابتها و ستیزهای قبیلهای «شریعتمداران» نمودی از جوهر ِفاسد ِساختار است. کانونهای رقیب ِ قدرت ِ مسلح به دار و درفش، مدام در نزاعند. بهاء این نزاع را ما میپردازیم. ما همچنان شاهد ستیز اینان هستیم. ملایان مبتکر اصلی خشونت در جامعه ما بودند. برای پس زدن این خشونت، سازماندهی و خیزش تنها چاره است. ناهمخوانی دستگاه حکمرانی ملایان با جهان پر شتاب ِ مدرن هم بیش از هر زمانی عریان تر شده است. بحران معنایی، رشته همزیستی دولت ـ ملت را گسلانده است. کل دستگاه ارزشی استخراج شده از تاریخ ِ پسین ما، از هم گسسته شده است. این گسستگی مهیب، منتج از شریعت مندرس است.در این نظام ِ ستمگرانه، کرامت ِ انسان درهم کوفته شده است و کُرسی آزاد اندیشی و جسارت ِ تأمل به یغما رفته است. نبود جسارت و آزاد اندیشی، فونداسیون جامعه «توده وار» است. در این نوع جامعه افراد از هر گونه گروه، تشکل و نهاد می گسلند. آنها تهی از هویت ِ سازمان یافته و جمعی میشوند. ارتباطات بینافردی و دیالوگ ها فرو می پاشند. ترس از هیمنه حکومت استیلا می یابد. شبح زمخت قهر دولتی، فضای عمومی را منجمد می کند. احساس رها شدگی و بی تعلقی گسترش مییابد. افراد معلقاند، خاستگاه اجتماعی معیینی را نمایندگی نمیکنند و تسلیم وضع موجوداند. این وضعیت را «اَتُمیزه شدن» مینامند. انسان «ذرهای» است سرگردان و شناور در فضای بُهت و ترس و در خود ماندگی. آنان بدون تشکل و سازماندهی در کنار هم «غوطه ور اند».
تلاش ملایان برای پی ریزی جامعه «درخودمانده مکانیکی توده وار» به شکست انجامیده. آنان به نهادینه کردن «رفتار توده وار» (Herding Behavior) یا «شبیه جمع رفتار کردن» که به آن رفتار گلهای نیز گفته میشود بسیار امید بسته بودند. «رفتار گله ای» حالتی است که افراد «مقلدند»، عقلانیت منکوب شده و خردمندی و آزاد اندیشی نرم غالب نیست. در هر کوی و برزن بساطِ فروش پهن است. بازار مملو از کالای بُنجُل شریعت است. مداحان، جارچیان، محتسِب ِ گشت ارشاد، حیاط مدرسه، کلاس درس، در و دیوار شهر، بازار عرضه این کالاست. جامعه اما رغبتی به این «گله» نشان نداد. راه خود را رفت. ارزشهای خود را نهادینه کرد. این کالا را مرتب پس زد. قدم به قدم از بی شکلی و سادگی اولیه به سمت، پیچیدگی و نظامندی حرکت کرد.
مدلی برای حرکت
در این برهوت بی معنایی، معرفت فلسفی مجاهدین، امکان سنجشگری را پدید آورده و آن را مستمرا باز تولید میکند. شاید بتوان گفت که مدل و راهنمای این دوران، نقادی، نوع امانوئل کانت است. کانت نکته ای را آشکار ساخت که انسانِ مدرن با آن مواجه است. او گفت «روشنگری، آزادیِ انسان از صِغَر خودخواسته است». صِغَر، ویژگیِ کودکان است. کودکان محتاج «ولی» اند. مسئولیتِ زندگیِ خود را به عهده نمیگیرند و نیاز به هدایت دیگران دارند. صِغَر ِ«خودخواسته» حاصل عدم حضورِ شجاعت و قاطعیت و رادیکالیسم است. کانت به ما میآموزد که این کانونیترین مسئله انسانِ مدرن است. ما باید یاد بگیریم تا خود بیندیشیم، به «مراجع» با دیده انتقاد بنگریم، مسئولیتِ زندگیِ خود را به عهده بگیریم و از دوران «صغارت خود خواسته» عبور کنیم. این فلسفه فاهمه انسانی را بهمثابه قانونبخشِ طبیعت در نظر میگیرد. مجاهدین این راه را د ر سپهر اسلامی ـ ایرانی ما هموار کردند. آنان انساندوستانی هستند که در صدداند آدمی را از نابالغی فکری به آزادی و جرأت اختیار و خطر کردن هُل دهند. «خطر کردن» در ادبیات مجاهدین همان «جنگ صد برابر» و «فدا و قربانی» است. بدون «خطر کردن» عبور از صغارت نا ممکن است. مجاهدین مدلی برای حرکت ارائه کردند که مورد استقبال وسیع جامعه قرار گرفته است. از نظرِ آنان، رسالتِ اخلاقیِ ما درنهایت پس زدن «مرجعیت» و تقلید کورکورانه است. مجاهدین بهدنبال فهم نوینی از آموزه های دینیاند که آزادی در کانون آن نشسته است. انسان آزاد اندیش، مسئولیتِ تفسیرِ خود از جهان را بعهده می گیرد و بهاء آن را نیز میپردازد. آنان گرچه از یک سنت دینی میآیند و محتوایِ فلسفه اشان مذهبی است، اما به همان میزان خردِ سنجشگر و آزادیِ عقلانی برای آنان کانونی است.
مسعود فیلسوفِ مدرنیته است، نه فقط در پهنه نظر که در دشت وسیع سنت تجربی و عمل گرایی. در نگاه فلسفی مسعود، ارزشِ مبنایی، شرافتِ انسانی است. آمیختگی کنش انسانی با شرافت، در این دستگاه مفهومی است کانونی. به درستی می توان گفت که فلسفه مسعود، فلسفه آزادی است. همینطور او به اخلاقی باور دارد که مراقبت و همدلی را پاس میدارد. این همدلیای اما فقط احساسی منفعلانه با دیگری نیست، بلکه شرکتی است فعالانه برای تغییر نظرگاهِ دیگری و وضع او. این چنین فهم و دلواپسی و دغدغه برای دیگری حاصل میشود. این اندیشه قدم به کارزاری همه جانبه با «مرجعیت» ضد آزاد اندیشی ملایان نهاده است.
آنان با این نوع نگاه آثار درخشانی را در این کارزار خلق نموده اند.
دادگاه استکهلم، هویت مجاهد خلق
دادگاه محاکمه ملایان در استکهلم یکی از آثار درخشان آنان است.
پژواک فریاد قربانیان نسل کشی ملایان، در تاریخ انسان همیشه مستمر است. این طنین، حیاتی جاودانه دارد، زیرا «آزادی» اصلی است جاودان. آن شوریدگان ِ خوب، آن راست قامتان به «اعاظم قوم» و «مرجعیت» خود ساختهاشان تُف کردند. آنان راه مملو از «خطر» برای برون آمدن از «صغارت» خود خواسته را در نوردیدند. جهان روشنی را نشان دادند، هویت نوینی را خلق نمودند، ارزشهای متعالی را بر نیهیلیسم دوران ما حک کردند و تعریفی بدیع از انسان و مسئولیت عرضه کردند. هسته مرکزی این آموزهها چنین است: «فان الحیاه فی موتکم قاهرین. اگر قاهر باشید، اگر بر شرایط بنده ساز مسلط شوید، بایستید و مقاومت کنید آنجا زندهاید.» (تببین جهان) آینه تاریخ معاصر ایران گواه آن است که اندیشه مسعود «مدل حرکت» برای شوریدن بر علیه این «صغارت» بود. این اندیشه جایگاه و نفوذ گفتمان دینیی واپسگرا را به چالش کشید و به رقیبی بسیار جدی تبدیل شد. آموزههای مسعود برای آن عاشقان آزادی متضمن رهایی، عدالت اجتماعی و شورش بر علیه نیهیلیسم دوران بود. کانون معنایی خلق شده، جاذبه ای شگرف برای نسل جوان داشت. در گفتمان مجاهدین «رهایی یعنی خروج تدریجی از جبر شرایط، از وابستگی به محیط و اجبارات غریزی، گذار به مدارج عالی تر تکامل، که مرادف با کسب استقلال و آزادی عمل بیشتر است ؛ کمتر بنده بودن.» (تبیین جهان).
این جملات فشرده ای است از تمامی دستگاه فلسفی امانوئل کانت و پروژه روشنگری او. پروژه «روشنگری» مسعود و دستگاه واژگانی آن در سنت دینی، پارادایمی است در تمامی تاریخ اسلام. این آموزهها، هویت نوینی را در سپهر اعتقادی تاریخ ایران و جهان تشییع رقم زد: هویت مجاهد خلق. در سایه منحصر به فرد گفتمان و معرفت دینی نوین مسعود، واپسگرایی مذهبی خود را بی آینده می دید. کشتار نسل مجاهد خلق، نه تنها نشانی از رذیلت اخلاقی نهفته در شریعت خمینی بود، بلکه خبر از هراسی مهیب افتاده بر جانشان می داد؛ هراس از ابطال قرائت دینی مسلط در جامعه.
هویت مجاهد خلق، مرز ملی را درنوردید. مسند قضاوت و دادگری بیطرف، شاهد این کشاکش آرمانی نیز بود: ۱۱۰جلسه چنگ در چنگ شدن هویت مجاهد خلق با جرارترین اندیشه تاریخ. نگاه بیطرفانه و تخصصی قضات دادگاه استیناف سوئد بر حقانیت یک اندیشه معصومانه و شریف اذعان نمود. ستم دینی در مقابل یک هویت زانو زد. شریعت ملایان و دژخیمی ابله و لوده در محاصره یک اندیشه تابناک نفسگیر شدند. این کشاکش حقوق ـ سیاسی روایت یک پایداری محتشم است.
راه درازی را مجاهدین در پرتو اندیشه مسعود طی کردهاند. آنان «با تأنی تعجیل» نمودند. دور از هیاهو با آرامی و فروتنی، کوله بار را بردوش کشیدند و تعجیل کردند. نفسگیر نشدند. این خود پارادکسی است. اما واقعی و بشاش و سرزنده: آنان «با تأنی تعجیل» نمودند. آرام آرام، مدارهای عالی تری را درنوردیدند. همگان در خواب بودند، اما آنان با تأنی تعجیل کردند، ساختار خود را صیقل زدند، خود را آماده کردند، برای هر کنشی از ملایان یا سیاست مماشات، تابلوهای متعددی را آماده داشتند و دارند. در شطرنج سیاست داخلی و بین المللی چندین قدم از حریف جلوترند. طرحهای سترگی را فراهم کردهاند. مدام مدعیان و دشمن را غافلگیر میکنند.
ورود مدعیان
کینه توزان و شروران امید به حذفِ هویت مجاهد خلق را در این کشاکش حقوقی داشتند. آنان دست در دست هم پروژه وزارت اطلاعات ملایان را پیش میبردند. تلاشی عبث آغاز شد. اما تفاوت بین خیر و شر در این سفر پرماجرا بسیارعیان شده است. انسانها زمانی ارزش «خیر» را می فهمند که با «شر» سرو کار داشته باشند. ما شبهای درازی را با «شر» ملایان سپری کردهایم. «شر» و دوستانش را اکنون خوب میشناسیم: در هر ردا و ادعایی. این شروران بسی لبخند رضایت بر لبان داشتند. امر بر ایشان مشتبه شده بود. میدانی برای منیت ِ مشمئزکننده یافته بودند، بر فراز قبور خویش، پایکوبی میکردند. این «نغمه های مستانه» (فاوست) آنان را به وجد می آورد. کمترین فروغی از صداقت در گفتارشان نیست. پلشتی بیداد می کند. بازار گفتارهای پوپولیستی و سطحی نگری عوامانه گرم است. هر منبر و فرستنده تلویزیونی، بازار مکاره فروش کالاهای بنجل و لفاظیهای کسلآور بر علیه مجاهدین شده است. ساحره های فرتوت نیز لنگ لنگان برای عداوت با مجاهدین، وارد معرکه شده اند.آنانی که دیرزمانی است که از دور بازی خارج شده اند. هیچ نقادی عالمانه ای وجود ندارد. فضا مملو از پلشتی و شیادی است. سانسور و تحریف ِ حقایق، مرزی نمیشناسد. گوییا زندگی در نظر این برج عاج نشینان، عملی جاهلانه است. اما مستی و عربده جویی وسبکسری، اسباب خوشبختی و شادزیستی را فراهم نمیکند. با نگاهی استثمارگرایانه خود را صاحب عله میپندارند و به هم تبریک میگویند. عجبا، چه زشت «پنداری». عنصر مشمئز کننده استثمار همه جا حضور دارد.
کاری را که مجاهدین با تأنی آغاز و به انجام رساندند به نام کسی دیگری مینویسند. شرافت گوهری نایاب است. «محتشم ترین شهریار سرانجام به گور ابدی خویش خواهد آرمید، و هر سگ ولگردی بر سنگ مزارش پیشاب خواهد پاشید.» (فاوست گوته) دهه ها پیش از ظهور این مدعیان، مسعود رجوی پرچم جنبش دادخواهی را برافراشت. این مسیر مملو از توطئه و خطر، با پرداخت بهایی بس گزاف تا امروز طی شد. نبرد حقوقیی آغاز شد، که چشم انداز روشنی برای آن حتی از جانب متخصصین ارائه نمیشد. پیروزی در این پرونده بدون پایداری، حضور گسترده مدام در صحنه، سازماندهی و رهبری مدبرانه دست نیافتنی بود. مجاهدین توفیق یافتند که این دادگاه را به صحنه محاکمه تمامیت رژیم تبدل نمایند. این دادگاه صحنه رویارویی دو نگاه به جهان، انسان و تاریخ بود: نگاه مسعود و خمینی. شریعت متعفن خمینی در این دادگاه به محاکمه کشیده میشد. نگاه دموکراتیک، سکولار و اسلام رحمانی مسعود در برگههای پرونده برای همیشه ثبت گردید. در طول تمام پروسه دادگاه، سخنان مسعود رجوی، شهادت متقن یارانش و اسناد ارائه شده از جانب آنان بارها به عنوان مدارک قابل اتکاء پروسه دادخواهی مورد استفاده قرار گرفت. تاریخچه سازمان و مواضع آن، استراتژی و تاکتیکها، جهانبینی، تشکیلات، بافت رهبری و مقبولیت و توانمندی عملیاتی این سازمان بارها بحث و تبادل نظر و مورد استناد قرار گرفت. دفاع وکیل کنت لوئیس حامل فرازهایی از انقلاب دمکراتیک مردم ایران بود.
این چنین میز توطئه ملایان در هم پیچید.
ادامه دهندگان راه
در این کشاکش با اهریمن، «زرد پوشان» هم همه جا چون نسیم پراکنده بودند. این یاران با وفای آزادی و مقاومت، این سخت کوشان، این شیفتگان، با امید به فردایی بهتر، فریاد آن سربداران بودند. چونان کوکبانی درخشاناند. راستی که اینان دانش و خرد و محبت ِ خاور زمین را بر دل سیاهی دوران می کوبند. از ژرفای وجودشان ایران و مسعود را دوست دارند. چنین انسانی را احترام شایسته است. شاید گفت اینان عاشقند. «عاشق شوید و بلند همتی پیشه خود سازید، زیرا آنها بالهای قدرتمندی هستند که شما را به قله های رفیع موفقیت میرسانند.» (گوته) وه چه قللی را مقاومت با اینان در صحنه های نبرد با پلشتان فتح کرده است. این یاران صبور ِ مقاومت گوییا با خطرها همدمند. با مجاهدین «خطر می کنند»، از طوفانها نمیهراسند، در ساحلهای امن نغنودهاند، جاذبه های جهان مدرن آنها را نبلعیده است، ارزشهای انسانی در نفس گرمشان زنده اند. نگاه معصومانه و پر حسرت کودکان کار، رنج زندانیان و شکنجه شدگان، اشک مادران شهدا، فریاد بیکسان سرزمینشان آنان را دمی رها نمیکند. آنان با مقاومت، منظومه جاودانی را می نگارند. مدام از این منزلگه بدان منزلگه میشتابند.
با این شوریدگان پیروزی انقلاب دمکراتیک حتمی است.
دکتر عزیز فولادوند، آلمان
۲۳ دسامبر ۲۰۲۳ (۲ دیماه ۱۴۰۲)