حکومتهای استبدادی همواره به شیوههای مختلف دنبال نفوذ و تسلط بر دانشگاه بودهاند؛ از جمله؛
از طریق گزینش، انتصاب خودیها در سمتهای ارشد، پاکسازی مخالفان، نظارت بر محتوای آموزشی، مداخله در موضوع و روش تحقیق، و همینطور رویههای تنبیهی مانند تعلیق و اخراج.
این رویهها معمولا خود حکومت را دچار مشکل میکنند.
از یک سو، حکومت به نیروی متخصص پزشک و مهندس و اقتصاددان نیاز دارد که تولیدش با سیاستهای مداخلهگرانهاش دچار اختلال میشود.
از سوی دیگر، تضعیف دانشگاه باعث تضعیف نهاد پژوهشی کشور میشود و حکومت امکان شناخت و تحلیل جامعه را از دست میدهد.
دانشگاهیان هم معمولا فقط تا حدی مصالحه میکنند و پس از آن، حاضر نمیشوند برای راضی نگهداشتن دیکتاتور از استانداردهای پژوهشی خیلی بگذرند و یا ارتباطشان با جامعه جهانی در حوزه خود را کامل قطع کنند.
لذا رابطه دیکتاتور و دانشگاه همواره در تنش باقی میماند، بدون اینکه دانشگاه بطور کامل تحت سلطه حکومت قرار بگیرد.
گروتنر در مجموعه مقالات دانشگاهها تحت دیکتاتوری پنج رویکرد غالب دیکتاتورها برای نفوذ در دانشگاه را برمیشمرد:
۱⃣ راهاندازی حوزههای مطالعاتی در خدمت ایدئولوژی حاکم
رژیمهای استبدادی همواره به دنبال همسو کردن پژوهشهای دانشگاهی با ایدئولوژی حاکمان قدرتند. این رژیمها حوزههای مطالعاتی خاصی را تعریف میکنند که بیشتر ایدئولوژی حاکم را ترویج و تبیین کنند تا اینکه با پژوهش منتقدانه و علمی مرتبط باشند.
مثلا در حکومت موسولینی در ایتالیا، حوزهای بنام «مطالعات نژادی» در دانشگاه شکل گرفت که در جهت ترویج ادعای موسولینی درباره برتری نژادی ایتالیاییها بود.
در آلمان زمان نازیها، حوزههای مطالعاتی مانند «بهینهسازی نژادی»، علوم نظامی و فولکلور آلمانی برای احیای فرهنگ خالص آلمانی به کلاسهای درس راه یافتند.
نازیها حتی تلاش کردند علوم طبیعی را با عقاید خود همسو کنند و رشتهای راه انداختند با عنوان فیزیک آلمانی که همان فیزیک بود اما مثلا به فهم خاص آلمانیها.
دانشگاهها در شوروی باید در حوزههای مطالعات مارکسیسم-لنینیسم و تاریخ جنبشهای کارگری پژوهش میکردند.
۲⃣ پاکسازی دانشگاهها
حکومتهای استبدادی معمولا از همان ابتدای کار شروع میکنند به پاکسازی دانشگاهها و اخراج فلهای اساتید دانشگاهی.
در اسپانیای فرانکو، بیش از نیمی از کرسیهای استادی کل کشور خالی شده بودند که این رویه ضربه شدیدی به بدنه کادر علمی سراسر اسپانیا زد.
پس از پاکسازی، جای اساتید اخراجی را معمولا [مداحها اینجا نه ببخشید] چهرههای سیاسی مورد اعتماد میگیرند که میتوانند ایدئولوژی حاکم را ترویج بدهند!
۳⃣ منع دسترسی به دانشگاه با روندهای گزینشی
حکومتهای استبدادی دانشجویان ناهمسو [بخوانید غیرخودی] با ایدئولوژی غالب را با نظارت بر روند پذیرش دانشگاهی از فضای دانشگاه محروم میکنند.
این سیاست بویژه در حکومتهای کمونیستی مشهود بود که تلاش میکردند بدنه دانشجویی از مخالفین پاک باشد.
این سیاستها در حکومتهای غیرکمونیستی هم با نفوذ کمتر البته پیدا میشود.
مثلا در زمان نازیها، پروژهای برای شناسایی دانشجویان نژاد برتر [شبیه ژن خوب اینجا] برای دسترسی به بهترین امکانات دانشگاهی براه افتاد، اما چندان فراگیر نشد.
۴⃣ از بین بردن قدرت دانشگاهها برای مدیریت مستقل
حکومتهای استبدادی در روند انتخاب و انتصاب اشخاص برای کرسیهای تدریس و سمتهای مدیریتی دخلوتصرف میکنند.
مثلا استادی که پیشینه علمی دارد ارتقاء نمییابد و سمت کلیدی به یک نیروی حکومتی بدون تخصص سپرده میشود.
با این کار، نهاد دانشگاه بجای اینکه مستقل عمل کند، در سازوکار حکومت ادغام و به انشعابی از بدنه حکومت تبدیل میشود.
۵⃣ محدود کردن ارتباط دانشگاهیان با جامعه بینالمللی
حکومتهای استبدادی با نیتهای مختلف همواره دنبال قطع ارتباط دانشگاهیان داخلی با نهادهای خارجی بودهاند.
مثلاً حاکمان کمونیستی هر نوع ارتباطگیری دانشگاهیان با دانشگاههای خارجی، بویژه غربی را با شک نگاه میکردند و نگران بودند مبادا دانشگاهیان تحت تأثیر ایدئولوژی غربی قرار بگیرند.
جناب گروتنر مینویسد:
👈 دعوای اصلی میان دیکتاتور و دانشگاه بر سر آزادی بیان است.
دانشگاهها برای کارشان به آن یعنی آزادی بیان احتیاج دارند و دیکتاتورها بهانحای مختلف بهدنبال نابودی آن هستند
هزینه فشار حکومت بر دانشگاه برای جامعه زیاد است.
تاریخ استبداد نشان میدهد هر دوره که فشار سیاسی بر دانشگاه بیشتر شد؛ تضعیف وضعیت علمی کل کشور نیز بیشتر شده است…