«اعتقاد و التزام عملی به ولایت مطلقه فقیه»
شرط نمایندگی مجلس ارتجاع
و تشکیل هر حزب و گروه سیاسی و عضویت در آن
مسعود رجوی-تیر ۱۳۹۳
جنگ پر رنج و خون مردم و مقاومت ایران با فاشیسم دینی، بیوقفه ادامه دارد.
آخوندهای حاکم بیش از مردمک چشمشان، از تور و طلسم اختناق مواظبت میکنند. اعدامهای روزمره و فزاینده به همین خاطر است تا مردم مرعوب و تخدیر شوند و امکان حرکت و خیزش از آنها سلب شود.
تعجبی ندارد که یکسال پس از آخوند ”اعتدالی“، طبق مصوبه جدید مجلس ارتجاع در روز ۲۲ تیر ۹۳، شرط تشکیل هر حزب و گروه سیاسی و حتی شرط عضویت در آن را “اعتقاد و التزام عملی به ولایت مطلقه فقیه“ قرار دادهاند. مضافاً بر اینکه در این رژیم ”سوءپیشینه کیفری“ نداشته باشد که شامل هر گونه رابطه و ارتباطی با جریانهای مخالف نظام میشود.
طبعاً ”اعتقاد“ سنجی نیز برعهدهٔ سربازان وزارت بدنام و لباس شخصیهای ولایت است. بگذریم که تفتیش و سنجش اعتقاد، از اساس برضد حقوق شهروندی و بر ضد قانون بینالمللی است. مجلسی که برای یک جامعه با طبقات و اقشار و ادیان و اعتقادات گوناگون قانونگذاری میکند، چرا و چگونه به خود جرأت میدهد که اعتقاد و التزام عملی به ولایت مطلقه فقیه را شرط تحزب و عضویت در هر گونه تشکل سیاسی قرار بدهد؟
اما سرکوب و اختناق در داخل برای حفظ این رژیم، از فرط ارتجاع و استبداد فراگیر، کفایت نمیکند. این رژیم از ابتدا برای مهار کردن بحران در داخل نیازمند صدور آن به خارج از مرزهای ایران بوده است.
خصوصیت ویژه دیکتاتوری ولایت فقیه و تفاوت آن با دیکتاتوریهای کلاسیک، صدور ارتجاع و تروریسم و جنگافروزی است. این ذاتی یک رژیم ضدتاریخی است که در قانون اساسی خود تحت عنوان ”ولایت امر و امامت امت“ و برای ”رهبری امت اسلام“ (اصل ۵ و اصل ۱۰۹) یک سر ناچسب قرونوسطایی را به بدنهٔ سرمایهداری نظام، تحمیل کرده است.
اما کمترین شکاف و خدشه در اعتقاد و التزام نسبت به آن سرِ ناچسب قرون وسطایی، به نیست و نابود شدن این رژیم میانجامد. از اینرو، آزادی، پادزهر ولایت فقیه است. آزادی، باطل السحر دجالیت و ”سلطنت مطلقهٔ فقیه“ است.
آخوندهای حاکم در آزادی، همچون برف در آفتاب تموز، ذوب و نیست و نابود میشوند.
اینجاست که خلافت قرونوسطایی برای حفظ طلسم اختناق و در امان ماندن از بارقهٔ آزادی در داخل ایران به صدور ارتجاع و بحران و خط بستن در خارج از ایران قویاً محتاج میشود. خمینی به همین خاطر جنگ ضدمیهنی با عراق را تا آنجا که میتوانست ادامه داد.
خامنهای و سخنگویانش نیز به بیانهای مختلف، همیشه گفتهاند که در عراق و سوریه ”خط“ بستهاند تا مجبور به خط بستن و جنگیدن در تهران نشوند.
-گفتهاند که هر بمبی که در عراق منفجر میشود فتنه را برای ایران یک ماه به عقب میاندازد...
-گفتهاند که پرونده ایران نه پای میز مذاکره بلکه در خیابانهای بیروت و بغداد حل خواهد شد
-گفتهاند که نگهداشتن حکومت بشار اسد در سوریه برای آنها مهمتر از استان خوزستان است
همه میدانند که سود برنده اصلی از جنگهای کویت و افغانستان و عراق در سالهای ۶۹ و ۸۰ و ۸۲ رژیم آخوندی بوده است. اشتباهات مهلک استراتژیکی آمریکا در عراق و سوریه تماماً به جیب رژیم ریخت و در خدمت تقویت نیروهای ارتجاعی و بنیادگرا بود. بمباران قرارگاههای مجاهدین به درخواست رژیم و گردآوری سلاحهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در این شمار است.
شورای حکومتی دستنشانده عراق به ریاست عبدالعزیز حکیم مهرهٔ رژیم، در ۱۸ آذر ۱۳۸۲ در یک ضربالاجل ننگین، به مجاهدین سه هفته مهلت داد تا همگی عراق را ترک کنند. روز بعد (۱۰ دسامبر ۲۰۰۳) واشنگتن پست نوشت: «در یک اقدام تعجببرانگیز که ممکن است تعادلقوای منطقه را به هم بزند، شورای حاکم عراق دیروز رأی داد که گروه پیشتاز مخالف ایرانی را اخراج کرده و اموالش را ضبط نماید. این حکم خواهان اخراج ۳۸۰۰نفر از اعضای این گروه تا آخر همین ماه (دسامبر۲۰۰۳) است…این تصمیم علیه مجاهدین خلق، یک دستاورد قابل ملاحظهٔ سیاسی و امنیتی برای (رژیم) ایران است».
تهاجم بیدنده و ترمز و اشغال غیرعقلانی عراق در ۲۰۰۳ که این کشور را در سینی طلایی به ولایت فقیه تقدیم کرد، آن روی سکهٔ وادادگی و انفعال آمریکا در سال ۲۰۱۰ بود و چنانکه در مقاله مسئول مالکی در سفارت آمریکا در واشنگتن پست دیدیم، مقامات و مأموران آمریکایی را هم در حیرت و شوک فرو برد.
نتیجه اینکه آمریکا امروز در عراق و سراسر خاورمیانه، با حاصل آنچه باید نمیکرد اما کرد، و همچنین با حاصل آنچه باید میکرد اما نکرد، مواجه است و این رشته البته سر دراز دارد...