۱۴۰۲ دی ۲, شنبه

اندر وصایای پادوها و میرزا بنویس‌های شفاخانه‌ٔ نظام

شناخت مختصات واقعی جامعهٔ ایران در تعادل‌قوای سیاسی و اجتماعی‌اش با حاکمیت ملایان،هم ازکسب صلاحیت درمبارزه با این حاکمیت حاصل خواهد شد و هم از شناخت ریشه‌های اصلی چالش میان جامعه و حاکمیت.

اساساً تفاوت نگرش‌ها در صحنه‌ٔ سیاسی ایران به راه‌حل رهایی این سرزمین از اشغالگری نظام ولایت فقیهی، در توجه داشتن یا نداشتن به این دو عامل است.

کسب صلاحیت در تحلیل شناخت ماهیت دیکتاتوری آخوندی و تشخیص تاکتیک‌های آن، نخست از مرزبندی قاطع با آن، سپس از تداوم و قدمت مبارزه با آن میسر خواهد شد. این یک مسیر تجربه‌شده یعنی علمی در بسا جنبش‌ها و انقلاب‌ها بوده ا‌ست و کماکان جاری‌ست.

ریشه یا بنیاد چالش میان جامعهٔ ایران و حاکمیت ولایت فقیهی، در آزادی و ضد آزادی و نیز در کثرت‌گرایی و تمامیت‌خواهی است.

وقتی این دو عامل مهم، نزد تحلیل‌گر اوضاع ایران، نقد نباشند، منجر به میدان‌داری توهم و ترکیب کردن بخشی از واقعیت با رؤیابافیِ ناشی از چشم دوختن به رفتار مدنی از جانب افعی ولایی می‌شود. چنین رویکردی طی سالیان گذشته، مبتلابه عناصری در بیرون نظام و به‌طور خاص باند اصلاحاتی‌های درون نظام ملایان بوده است و ادامه دارد.

روزنامه حکومتی هم‌میهن در شماره ۳۰ آذر ۱۴۰۲ با یادداشتی از پاسدار حمیدرضا جلایی‌پور، به ارائه‌ٔ «زمینه کنونی جامعه ایران» پرداخته تا به‌اصطلاح راه‌حل نجات حاکمیت را جلو خامنه‌ای بگذارد. این پاسدار به‌اصطلاح اصلاحاتی، نخست با واقعیت اکثریت جامعه‌یی عبور کرده از قیام سال ۱۴۰۱ مواجه شده و تلاش دارد این «زمینه جامعه» را معرفی کند:

«جامعه ایران یک بخش مهمی ناراضی دارد. بخش مهم ناراضی، یقه دولت را رها نمی‌کند».

سپس از هم‌اکنون، نمایش انتخابات آتی نظام را از منظر اکثریت همین مردم ناراضی، تعیین‌تکلیف کرده است:

«بخش زیادی از مردم ناراضی، به این نتیجه رسیدند انتخابات فایده ندارد».

آب در هاون کوبیدن‌های به‌اصطلاح اصلاحاتی‌های دل‌سوز تداوم عمر نظام، تنها فایده‌یی که دارد، این است که صدای هاون را خودشان می‌شنوند و دچار سکر خوش‌خیالی‌های خود می‌شوند. اینان که دانشجویان ایران در قیام دی ۹۶ از جانب اکثریت مردم ایران، برای همیشه تعیین تکلیف‌شان کرده‌اند، تصور می‌کنند یا آرزو دارند که هنوز می‌توانند راه نجاتی برای اصلاح و تداوم عمر افعی ولایی بیابند:

«دو مسیر است که می‌توان نارضایتی‌ها را کاهش داد: اولین مسیر، توسعه همه‌جانبه و پایدار و مشارکتی و عادلانه. دومین مسیر، تقویت مؤلفه‌های جامعه مدنی».

با این حال، اوهام راه‌حل‌شان با هیکل تمام‌قامت استحاله‌ناپذیر افعی ولایت روبه‌رو می‌شود و مجبورند اصل حرف را توی سر خودشان بزنند:

«جریان حاکم معتقد است سازمان بسیج، مساجد و عزاداریها و تظاهرات‌های مناسبتی کافی است. در تلویزیون هم گفته شد مملکت مال حزب‌اللهی‌هاست».

اکنون پس از چهار دهه سلطه‌گریِ مذهبی و جنسیتی با توسل به جنایت‌کارانه‌ترین روش‌های سیاسی و امنیتی، برای اکثریت مردم ایران در داخل و خارج، اثبات شده است که با قومی انحصارطلب، تمامیت‌خواه و اشغال‌گر طرف‌اند که توان یک گام عقب‌نشینی از این خصیصه‌های ذاتی و حیطه‌های قدرت‌پرستی را ندارد. همین واقعیت «انحصارگری» است که حتا در چشم پاسدار اصلاحاتی رژیم هم فرو رفته است تا درباره‌ٔ «به سیم آخر زدن مردم ایران» هشدار بدهد:

«اگر ۱۰درصد هم احتمال بدهیم که ممکن است روزی مردم به سیم آخر بزنند، یک ساختار عاقل سعی می‌کند هر چه زودتر دست از انحصارگری و لج‌بازی مرامی بردارد».

تهی بودن خزانه‌ٔ پایگاه اجتماعی حاکمیت ملایان و امید بستن به نیابتی‌های تروریست برای سرکوب «مردم ناراضی»، آن‌قدر برای خود نظام مسجل و مسلم شده است که پاسدار اصلاحاتی دل‌سوز تداوم نظام هم از روی یأس، هم به آن اعتراف کرده و هم از بی‌فایده بودنش در مقابل «مردم ناراضی» احساس عجز می‌کند:

«بلوک قدرت می‌گوید ما مردم ناراضی داریم، ولی به‌جای آن شبکه گسترده مقاومت در منطقه داریم. این شبکه مقاومت حتا برای بلوک قدرت، حالت بازدارندگی نخواهد داشت».

مشاهده می‌شود که این به‌اصطلاح اصلاح‌طلبان، جز پادوهای درمانده‌ٔ «بلوک قدرت» و میرزا بنویس‌های شفاخانه‌ٔ اصل نظام ولایت فقیه نیستند.