قیام سراسری ایران - ۱۴۰۱
نزار جاف در مطلبی درباره رویارویی موجود بین رژیم حاکم بر ایران و سازمان مجاهدین خلق با عنوان «بزرگتر از حزب و قویتر از پدیده» نوشت: دست کم گرفتن حریفی که بازویش را نمیتوان پیچاند یا به میز معامله کشاند و اصرار بر ادامه رویارویی با امید از بین بردنش بهرغم اینکه این دشمن در بحبوحه رویارویی موجود نقاط ضعف جدید و بیشتری را در رقیبش بیابد، درجه و سطح مصونیتش را بالا میبرد تا جایی که غلبه بر او به حد غیرممکن میرسد. بیشک در نظر نگرفتن الف باء وضعیت کنونی و ادامه رویارویی با چنین دشمنی مانند کسی است که آرزو میکند زمان به عقب بازگشته و یا او راز جاودانگی را بهدست آورد.
درمقاله نزارجاف، نویسنده و تحلیگرسیاسی که درسایت ایلاف لندن درج شده آمده است:
در مورد درگیری و رویارویی موجود بین رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران و سازمان مجاهدین خلق صحبت میکنم. این درگیری و رویارویی را مطلقاً نمیتوان از درگیری این سازمان با رژیم شاه از زمان بنیانگذاریش در سال۱۹۶۵ تا سرنگونی آن رژیم جدا کرد. زیرا نکته برجسته و قابل توجه این روند، مدیریت درگیری و تضمین استمرار آن بهرغم همه موانع و فراز و فرودها و شرایط سخت است. در دوره شاه که رهبری این سازمان را اعدام کرد و طبق معمول موارد مشابه در بسیاری از کشورهای جهان میبایست این پایان سازمان و آغاز تلاشیاش باشد، اما آنچه واقع شد این بود که سازمان مجدداً مانند ققنوس در اسطورهها از خاکستر خود برخاست و همچون گذشته در آسمان ایران به پرواز درآمد.
سؤال بسیار مهم این است که چرا مجاهدین خلق همچون هر تشکیلات سیاسی دیگر بعد از کشته شدن رهبرانشان توسط رژیم شاه در سال۱۹۷۲ پایان نیافته و متلاشی نشدند؟ و چرا قویتر از قبل به صحنه بازگشته و رویارویی با رژیم شاه را ادامه دادند؟ پاسخ جامع و کافی و توجه به آن برای عمق بخشیدن به مضمون این واقعیت این است که رهبری در سازمان مجاهدین همچون رهبری سنتی و کلاسیک معمول در سایر احزاب و سازمانهای سیاسی ضددیکتاتوری نیست. ضمن اینکه دیوار و مانعی بین رهبری سازمان و قاعده آن وجود ندارد بلکه یک شفافیت نامتناهی در این رابطه دیده میشود و این ویژگی غیرمعمولی است که خودم شخصاً در این سازمان لمس کردهام. بهخصوص وقتی میدیدم که رهبران دوش به دوش اعضای قاعده سازمان به میهماناشان خدمات رسانی میکردند یا کارهای دیگر انجام میدادند...
بهرغم همه تلاشهای رژیم برای غلبه بر پایگاه مردمی این سازمان و قطع روابط تنگاتنگ سازمان با مردم ایران، اما مطلقاً به نظر نمیرسد که رژیم در این زمینه شانسی داشته بلکه کاملاً شکستخورده است. اگر چه رژیم در طول ۴دهه گذشته دست از تهمت پراکنی علیه سازمان برنداشته و هر کار و اقدامی را علیه آن انجام داده است... نکتهیی که باید در معادلات وارد کرد روابط تنگاتنگ سازمان با مردم ایران است تا جایی که رژیم بین عملیات و فعالیتهای اعتراضی مردم ایران با فعالیتهای انجام شده توسط مجاهدین خلق قاطی میکند... .
مجاهدین خلق بواسطه توانمندیشان در ادامه نبرد با سیاهترین رژیم دیکتاتوری در جهان و بهدلیل توانمندیشان در مقابله با او تبدیل به بزرگترین و مهمترین نیروی سیاسی مخالف در مقابل آخوندها شدهاند. و در عمل اثبات کردهاند که از یک حزب یا سازمان سیاسی بزرگتر از یک پدیده قویتر و تیز هستند. ضمن اینکه بعد از ۴۳سال لشگرکشی و حملات وحشیانه رژیم علیه سازمان برای نابودی آن اکنون سازمان به سر قیام بازگشته است. قیامی که مردم در آن شعار سرنگونی رژیم را سرمیدهند. بله بهطور کاملاً خلاصه مجاهدین خلق دشمن بیچون و چرای رژیم و جایگزین آن هستند.