۱۳۹۶ اسفند ۲۵, جمعه

سهیلا دشتی:‌ خاک در چشم مردم پاشیدن تا کى؟ تا کجا؟




رژیم ولایت فقیه در نزدیک به چهل سال تسلط بر خاک و مردم ایران، بنا بر ماهیت قرون وسطائى خود با ابتدائى ترین حقوق مدنى و بشرى و اجتماعى تک تک آحاد مردم ایران، برخوردى خصمانه داشته است. در قاموس این حکومت مذهبى استبدادى عقب افتاده، هر نمونه از شیوه ى زندگى که توسط حکومت ارائه و یا کنترل نشده است وجهى از یک توطئه ى جهانى است.




بدون شک این حد از دخالت ها و ایجاد محرومیت ها در اجتماع، در سطوح مختلف واکنش هاى متفاوتى را در بر دارد.
بر این اساس مقولاتى مثل نوع پوشش و نحوه ى اداره ى استخر هاى عمومى، رفتن زنان به تماشای مسابقات فوتبال به مقولاتى بسیار سیاسى تبدیل شده است. این مقولات اصلا سطحى نیست. "حجاب اجبارى" و یا به قولى "حجاب برتر" رفتن زنان به استادیوم های ورزشی یک بحث انتزاعى نیست، بلکه یک سیاست سرکوب گسترده هست که باید به شدید ترین و مشخص ترین وجه با ان مرز بندى و مقابله کرد.
بعد از قیام گسترده دیماه گذشته و واکنشهای هیستریک رژیم به آن دستگیری بیش از هشت هزار نفر و کشتار بی رحمانه زندانیان سیاسی به اسم خود کشی و ادامه سرکوب های روزانه در سراسر ایران رژیم بیش از هر زمان دیگر سرنگونی خود را نزدیک می بیند. سخنان نماینده های مجلس ارتجاع در مورد بودن هشتاد در صد مردم زیر خط فقر و بی توجهی عاملان این جنایت ها برای حل معضلات پیچیده اجتماعی دلیلی روشنی بر این ادعا است.
از سوی دیگر واکنش جامعه جهانی به شرایط بعد از قیام بسیار قابل توجه است. بنگاهها و مطبوعات خبری شناخته شده مثل سی ان ان و فیگارو نیز اصلا به ماندگاری رژیم خوش بین نیستند. سی ان ان در تحلیل خود سه مورد برای سرنگونی رژیم بر جسته می کند.
۱ـ تقلب خامنه ای در انتخابات سال ۱۳۸۸
۲ـ دخالت مستقیم نیروهای سپاه پاسداران در سوریه و عراق و یمن
۳ـ برنامه های رژیم برای به آوردن سلاح اتمی
اگر به سه شرط بیکاری و شرایط زیست محیطی را اضافه کنیم، می بینم که رژیم از داخل ایران با لشکر بیکاران و گرسنگان روبرو است و در جامعه بین المللی به دلیل صدور تروریزم چاقوی برنده تحریمها را بر گلوی خود احساس می کند.
در این وضعیت، بطور واقعى نیروهاى سیاسى، بستگى به دیدگاه ها و خاستگاه طبقاتى- اجتماعى خود به ارائه راه حل هاى مىپردازند.
منظور من از این یادداشت کوچک، نشان دادن نتایج منفى راه حل هاى نیم بند و صورى گراست که در ضمن انتقاد و به تمسخر گرفتن ظواهر حکومت ولایت فقیه، در محترم شمردن چهارچوب هاى همین حکومت، کوچک ترین تردیدى به خود راه نمیدهد.
این مجموعه که خود را مخالف با ولایت فقیه مفروض میکند، اما در مورد مهم ترین و غالب ترین ارگان حکومت فقیه یعنى سپاه به سکوت رو مى آورد.
تغییرات و تناقض ها در سطوح بالاى رژیم همه ناشى از شدت بحران هاى متعدد در درون جامعه ى ایران و محیط بسیار متحول منطقه اى و تلاش رژیم براى حفظ حکومت است. این بدان معناست که حکومت به آینده ى در خود کشور ایران، اعتقاد ندارد. کاملا مطمئن هست که در فرداى از دست دادن حکومت امکان حیات سیاسى را از دست داده است. به اختلاف و تفاوت خودش با احزاب اروپا و اسیا و افریقا هم بسیار داناست. هدف حفظ حکومت موجود است."نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر". در این نظام هیچ استحاله و رفرم بدون کنار زدن ولایت فقیه امکان ندارد. البته در ان وقت ما با پدیده ى جدید ى سر وکار داریم که کاملا و کیفا با حکومت فعلى متفاوت است.
به بحث برگردیم، مخالفین سطحى و صورى یکى از عوامل گسترش و تداوم استبداد در ایران هستند. این گروه علیرغم نامگذارى هاى متفاوت، داراى خصائص مشترک سیاسى است که میتوان انها را به صورت زیر دسته بندى کرد:
منتقدین سطحى حکومت داراى چند نقطه ى مشترک هستند.
١- انقلاب گریزى
این دسته با هر نوع انقلاب در هر کشورى، مخالف هستند مگر ان که به حکم کدخداى دهکده ى جهانى باشد. رنگین کمان بازى این دسته چه در بازى سیاسى و چه در انواع تحولات اجتماعى البته به پذیرش واقعى ازادیهاى فردى منجر نمیشود. اتفاقا در زمینه ى اجتماعى بخش عمده ى این حضرات شدیدا "محافظه کار" تشریف دارند و بنیان مقدس خانواده ى پدر سالارانه را تنها نورم مقبول میدانند.
٢- نئو لیبرالیسم اقتصادى
این دسته، چه با زرورق چپ سابق و راست لاحق و چه با رداى ملى- مذهبى، در بینش اقتصادى خود به وظائف دولت، تقسیم درآمد ها، حقوق کارگران براى ایجاد سندیکاهاى مستقل، سیاست مالیاتى کشور، کنترل قیمت ها و حمایت از مصرف کنندگان و ... خواستار ازادى کامل سرمایه و دخالت حداقل دولت هستند. حفظ "کارگر ارزان" در چرخه ى تولید، مهمترین اصل ناظر بر اتخاذ سیاست اجتماعى در ایران مى باشد.
٣-ناسیونالیسم افراطى
خرده شمردن اقوام غیر از فارس و ایرانى، تأکید کامل بر تمامیت ارضى (در حرف) نفى هر گونه حق تعیین سرنوشت اقوام و ملیت هاى ساکن در ایران، حتى در حد خود مختارى استانى، خصلت مهم سیاسى این افراد است که در نتیجه به تبلیغ براى حفظ نظام ارتش حافظ مرزهاى کشور! و سرکوب "عناصر تجزیه طلب" مى انجامد.
در نظام فعلى البته علیرغم مسخره کردن بسیجى دهان گشاد، قهرمان شمردن پاسدار قاسم سلیمانى اصلا تضادى ندارد! حرکات مردم خاورمیانه براى آزادى را در سالهاى اخیر کاملا نفى میکنند و هیج نیروى آزادى خواهى را در جهان سوم، خصوصا دنیاى عرب به رسمیت نمى شناسند."زنان زیباى کرد" میتوانند در عراق و سوریه بجنگند، اما اعدام "تجزیه طلبان" کرد از زن و مرد در نظام ولایت مشروعیت دارد!
٤- خشونت گریزى عام و جنگ طلبى خاص
در کلام اول این دسته در مضرات خشونت بسیار داد سخن میدهند. منظورشان از خشونت البته خشونت دولتى نیست. این مردم و نیروهاى سیاسى هستند که بایستى با برخورد مسیحا گونه، از هر قهرى بپرهیزند حتى اگر دفاع مشروع از جان و صیانت نفس شان باشد؛ اما در شرایط ویژه، قهرمان میشوند و رستم وار "خواستار "قلع و قمع" داعش سنى عرب ریشوى بى شعور" میشوند اما در مورد "ابو داعش"، عبارتى از زندانى سیاسى ارژنگ داوودى، خفه خون گرفته و دوباره در نقش گاندى نما، ظاهر میشوند و از این تناقض بزرگ ککشان هم نمیگزد. اگر هم این سئوال ساده در مقابل شان گذاشته شود که کدام جنایت داعش، از سر بریدن و مثله کردن و تبعید مردم و کشتار بى گناهان و تخریب مقابر ادیان دیگر است که داعش انجام داده و نظام ولایت فقیه انجام نداده است؟، از جواب سر باز میزنند.
خلاصه
مجموعه ى ناهمگونى از افراد و مجامع بخش هاى عمده اى از خصائص فوق را دارند. این جماعت البته با حسد و کین خاصى نسبت به مجاهدین برخورد میکند و در واقع از قتل عام مجاهدین به دست رژیم احساس "رها شدن از شر رقیب را دارد". مجموعه ى معاملات حضرات با رژیم هم، تیغ انتقادات ایشان از حکومت را کم رنگ و کم رنگ تر کرده و آنها را در نهایت به قرار گرفتن در راست نشریات حکومتى مجبور میکند.
تنها تحول مشروع در نظر حضرات انتخاب ریاست جمهورى در درون هست که سقف مطالبات اینها در کف مطالبات جناحین رژیم از همدیگر، قرار دارد.
عدم معرفى دشمن اصلى تغییر در ایران، یعنى سپاه پاسداران، یعنى خاک در چشم مردم پاشیدن، این یعنى مستعد کردن شرایط براى جنایت هاى بیشتر.
پاسیویسم در مقابل این حکومت به معناى تسلیم شدن و تبلیغ سازش با رژیم هست و بس!