طاهر بومدرا
امروز صبح توضیحات عالی از کریستی بریملو و شاهدان که ارائه شدند را شنیدیم. کریستی نشان داد تعدادی از جرایم را که تحت عنوان جنایات علیه بشریت هستند. همچنین پرفسور زیگلر و تمام حقوقدان برجسته اینجا اشاره کردهاند که اکنون این جنایت علیه بشریت است و من میگویم این یک جنایت علیه بشریت است گاهی اوقات آن را میشناسیم بدون تعریف آن، سؤال اصلی که ما باید پاسخ بدهیم چه راهی به جلو است.
مطمئناً ما پروفسور زیگلر را شنیدیم که راههای خاصی را پیشنهاد داد. اما من میخواهم که نسبت به آن مقداری محتاطتر باشم. شما آگاه هستید که بررسی مسأله حقوقبشر در ایران اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد توسط نخستوزیر سابق سوئد، اولاف پالمه آغاز شد. تا رسیدیم به گزارشگر ویژه اخیر در مورد حقوقبشر در ایران. همه آنها حکومت ایران را برای تحقیقات فرا خواندند. و اگر شما گزارشهای این گزارشگران ویژه را دنبال کرده باشید، همه این فراخوانها بهطور قطع توسط جمهوری اسلامی ایران رد شد. این به چه معناست؟ این به این معنی است که این حکومتی است که از انجام وظایف خود برای تحقیقات سرباز میزند. و همچنین قادر به انجام این کار نیست، زیرا آنها یک سیستم قضایی مستقل ندارند. تا کنون سازمان مللمتحد بسیار کار کرده است. اما کافی نیست. چون ما باید یک تحقیق انجام دهیم. گزارشگر ویژه اخیر در مورد وضعیت حقوقبشر در ایران یک گزارش فوقالعاده را به مجمع عمومی ارائه کرده است. دبیرکل سازمان مللمتحد به این گزارش اشاره کرده و مجدداً یک گزارش فوقالعاده به مجمع عمومی و شورای امنیت ارائه میدهد. بنابراین مکانیسم کاری وجود دارد. و ما نیاز داریم که خانم جهانگیر گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوقبشر در ایران از فراخوان به دولت ایران برای تحقیقات عبور کند. ما نیاز به ایجاد کمیسیون تحقیق بینالمللی داریم مستقل از رژیم جمهوری اسلامی.
اما مسائل دیگر وجود دارد، راههای دیگری نیز وجود دارد، زیرا امروز صبح هنگامی که شاهدان و کریستی به جنایاتی که اتفاق افتاده بود اشاره میکردند، آنها به شکنجه اشاره کردند. و ما در سازمان ملل مکانیزمی برای ارتقا و حمایت از حقوقبشر در اختیار داریم، ما گزارشگر ویژه مربوط به شکنجه را داریم. بنابراین ما مایلیم که او درگیر این مسأله بشود. کما اینکه گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوقبشر در ایران خانم جهانگیر است. همچنین گزارشگر ویژه دیگری در مورد کشتار غیرقانونی نیز وجود دارد. در مورد این گزارشگر ویژه نیز ما نیاز داریم که او را در مورد مسائل قتلعام که در ایران رخ داد، درگیر کنیم. یک گزارشگر ویژه در مورد مفقودین وجود دارد. چرا او نیز با مسأله افرادی که سی سال پیش کشته شدهاند، درگیر نشود. تا کنون خانوادهها گواهی فوتی نگرفتهاند. آنها یک تأییدیه قطعی هم ندارند که عزیزانشان اعدام شدهاند یا اینکه هنوز جایی مفقود هستند. در نتیجه اینها راه کارهای به جلو است، ما میخواهیم آن گزارشگران ویژه که مأموریت دارند، این موضوع را در دستور کار خود قرار دهند. همچنین ما قانوناً حق داریم که از کمیساریای عالی حقوقبشر بخواهیم که ابتکارعمل خود را بهدست بگیرد. چنانچه گزارشگران ویژه این مسأله را بهعنوان یک مسأله فوری در نظر بگیرند و همچنین کمیساریای عالی این مکانیزمها را دستور بدهد و گزارشگران ویژه کل این پروسه را بهصورت جمعی و فردی بهدست بگیرند. بهطور جمعی به این معنی که پنج گزارشگر ویژه ذیربط باید با هم جمع شوند و توان خود را با هم سرجمع کنند و بیانیهیی را صادر کنند و خودشان تحقیقاتی را درخواست بکنند. و بهطور فردی یعنی اینکه هر گزارشگر مربوطه باید یک گزارش ارائه کند که به مجمع عمومی داده شود و قطعاً مجمع عمومی تحت تاثیر این گزارش خواهد بود. پس از همه اینها، اجرای اصول راهنمای تحقیق درباره جنایات علیه بشریت، جنایات جنگی، نسلکشی و غیره خواهد بود. من این را میگویم و واقعاً بسیار خوشحال هستم که دفتر کمیسر عالی در اینجا نمایندگی میشود و امیدوارم آنچه که در این پنل گفته شد و شهادت داده شد به کمیساریای عالی ارسال شود و از توجه شما بسیار سپاسگزارم.
گواهی زندانیان وشهود
(قسمت دوم)
کریستی بریملو - رئیس کمیتهٴ حقوقبشر کانون وکلای انگلستان و ولز
میخواهیم جلسه بعدی را شروع کنیم و این جلسه در رابطه با مدارک است. بنابراین به همه یادآوری میکنم که موضوع امروز فقط سخنرانیها نیست بلکه درک مسألهٴ مدارک هم هست که از طریق شاهدان بهدست میآید. از اینرو میتوانیم حتی در زمانی کوتاه امروز نشان بدهیم که ما به اندازه کافی مدرک داریم تا تحقیقات را فردا شروع کنیم و ما اینرا با شاهدانی که بههمراه داریم به آسانی میتوانیم نشان بدهیم. شهادتها همیشه بسیار دردناک است و میدانم که برای بسیاری از شما خیلی سخت است؛ ولی همزمان میدانم که همه شما اهمیت این مسأله را درک میکنید که باید گوش کرد و حمایت کرد و برای شما اگر چه بسیار سخت است ولی با نشستن و گوشکردن، این حمایت را انجام میدهید، چون با گوشکردن، همه ما بهنوعی تبدیل به شاهد میشویم و میتوانیم بر اساس آن عمل کنیم. حال اولین نفری که از او خواهیم شنید، عزت حبیبنژاد است، اول سخنان او را میشنویم، وی در کنار پسرش نشسته که او نیز ممکن است چند جمله بگوید هر چند او در زمان وقایع، بسیار کوچک و نوزاد بوده است. حال نوبت را به او میدهم. متشکرم.
عزت حبیب نژاد
همسر من سال 60در مهر ماه دستگیر شد و من و دختر یکسالهام دو ماه بعد دستگیر شدیم.
دختر یکساله من سه ماه با من در یک اتاق کوچک در اتاق کوچکی بودیم که 35نفر در آن اتاق بودیم. بدون پنجره و هیچ امکانی ـ فقط دختر من نبود و سه بچه دیگر هم در همان اتاق در همان سن یک تا سه سال بودند. بچه من و آن بچهها سه ماه بیرون رو ندیدند و فقط در آن فضا بودند. هر چقدر التماس میکردم اجازه بدهید که من بچهام را بیرون بفرستم میگفتند که تا بازجویی تمام نشه اجازه نمیدهیم.
خلاصه بازجویی تمام شد و بچهام رفت بیرون ـ من هم بعد از دو سال آزاد شدم ـ همسرم هم بعد از سه سال و نیم. ابتدا به او سه سال حکم دادند و شش ماه هم اضافه حبس کشید و بعد از سه سال و نیم اوایل 1364آزاد شد.
ما دوباره زندگیمان را از نو شروع کردیم و با دخترمون که خانواده خود را ندیده بود میخواستیم زندگی جدیدی را شروع کنیم ـ من باردار شدم و احسان بدنیا آمد ـ وقتی که او ده روز بیشتر نداشت دوباره به خانه ما ریختند و همسرم مهدی رو دستگیر کردن
هرچه میگفتیم چه اتفاقی افتاده جوابی نمیدادند و مهدی هم میگفت نمیدانم به چه علت مرا دستگیر میکنند
بعد به ما گفتند که ما فهمیدیم که یکی از دوستان او که قبلاً زندانی سیاسی بوده و به اروپا رفته به او زنگزده و در حد احوالپرسی. بهخاطر همین در تابستان 65به او 5سال حکم دادند.
من هم هر هفته که پنج شنبهها ملاقات بود با دو تا بچهام احسان و امینه دست شون رو میگرفتم و میبردم ملاقات. تا اینکه از اوایل یعنی از فروردینماه سال 67شرایط زندان خیلی تغییر کرد.
یکسره بچهها ممنوعالملاقات میشدند ـ چند تا از بچهها رو تبعید کردند به تهران که یکی از دوستان نزدیک ما بود به اسم جعفر هاشمی و پنج نفر دیگرـ اینها رو به زندان اوین تبعید کردندـ خیلی شرایط خاص بود هر زمان ملاقات میرفتیم میگفتند که شما امروز ملاقات ندارید.
تا اینکه اوایل مرداد 67کلیه زندانیان سیاسی ممنوعالملاقات شدند هرچه ما میگفتیم جواب نمیدادند و با توهین و فحاشی زندان میگفت برو از دادسرا بپرس و دادسرا میگفت برو از سپاه بپرس و سپاه میگفت برو از زندان بپرس و فقط من نبودم و همه خانوادهها این وضعیت بودند
همسر من در زندان وکیلآباد مشهد بود و ما مشهد زندگی میکردیم.
توی شهر مشهد پیچیده شده بود که یک عدهیی از زندانیان سیاسی رو اعدام کردند ـ ولی ما هیچکدوم نمیتونستیم باور کنیم چرا که اینها همه حکم داشتند. خیلی از مادران میگفتند از ما سند خواستند وثیقه خواستند و قرار است بچه ما آزاد شود ولی همانها هم ممنوعالملاقات بودند.
خلاصه این رفت و گذشت تا اینکه 13آبان67به پدر همسرم که در شهرستان بجنورد زندگی میکند به او زنگزده و گفته بودند بیا دادسرای بجنورد باهات کار داریم و آنجا به او میگویند که ما دو ماه قبل مهدی رو اعدام کردیم و ازش تعهد کتبی میگیرند که تو حق برگزاری هیچگونه مراسمی را نداری و اگر مجلسی بگیری برای بچههای دیگرت و برای خودت خیلی بد میشود.
پدر همسرم میگوید اگر اعدام کردید کو جنازهاش و کو وسایلش؟ به او میگویند ما به هیچکس وسیله نمیدهیم و جنازهاش هم در بهشت رضای مشهد(قبرستان مشهد اسمش بهشت رضا است)دفن کردهایم.
بعد از اون خودشون خانوادهها را میخواستند دادسرا و یا اینکه یک جوری به خانوادهها خودشون اعلام میکردند.ولی وسیله نمیدادند.
فقط میگفتند دفن شون کردیم تا اینکه از طریق یکی از خانوادهها که آشنایی توی بهاصطلاح بهشت رضای مشهد کار میکرد بهش گفته بود از قول من نشنیده بگیر ولی من شاهد بودم که کامیون کامیون جنازه آوردند و اینها رو در سه نقطه دستهجمعی دفن کردند. یکی از اون گورهای جمعی کنار قبر بچههای اعدام شده در سال 60بود که من الآن عکسهای اون همراهم هست.
یعنی عکس آن قسمتها و فیلمهاش رو دارم.
بهشون میگه یک قسمت دیگه یک برج مانند و مخروط گلی آنجا بود در یک منطقه وسیعی که آنجا دفن شده بودند. قسمت سوم بهش میگفتیم کنار دیوار همون بهشت رضا بچهها را جمعی دفن کرده بودند. یعنی سه نقطه مشخص بود.
هر هفته جمعهها صبح میرفتیم خانوادهها گل میآوردیم هر سه قسمت گلبارون میشد
ولی هر بار که دفعه بعد میرفتیم اینها رو دور انداخته بودند و سنگها را جمع کرده بودند و دوباره با بولدوزر صاف میکردند و یکسره خرابکاری میکردند. چند تا درخت اونجا بودند که خانوادهها و مادران داغدیده زیر سایه آن مینشستند که یک حال و هوایی عوض کنند ولی متأسفانه اون درختها رو هم قطع کردند. یعنی فقط میخواستند زجر بدهند خانوادهها رو. خلاصه خیلی خیلی خیلی به همه ما بد گذشت و کسانی که در این قتلعام در مشهد دست داشتند یکی حاکم شرع رازینی بود یک قاضی دجال و یکی حسینی بود که دادیار ناظر زندان بود و یکی هم ولیپور که این سه نفر نقش بزرگی در قتلعام بچههای مشهد داشتند.
من الآن امروز خیلی خوشحالم که شماها چنین جلساتی بپا کردین و ازتون خواهش میکنم صدای ما باشید این عامرین و عاملین جنایت هولناک رو به پای میز محاکمه بنشونید تا تاریخ بدونه دیگه هیچ جلادی هیچ دیکتاتوری به خودش اجازه نده که قتلعام کنه مردم ملتش رو
احسان قرایی
سلام خدمت همه دوستان
من زمانی که پدرم دستگیر میشود 10روز بیشتر نداشتم و زمانیکه اعدام شد دو ساله بودم
ولی بعدی که من میخوام در واقع در موردش صحبت کنم و از تجربه شخصی من هست و میخوام با شما در میون بگذارم و شهادت بدهم در موردش شکنجه خانوادهها توسط رژیم بعد از قتلعام است ـ همانطور که یکی از شاهدان در پنل قبل گفت آنها فقط یک عضو خانواده رو اعدام نکردند بلکه کل خانواده رو در واقع کشتند به اشکال مختلف.
من سه مورد رو میخواهم مثال بزنم برای این موضوع که همه آن هم خانواده خودم هستند که خودم به شخصه دیدم. یکی از آن مادربزرگ خودم است که بعد از سی سال هنوز که هنوزه چشم به در است و معتقد هست که یک شانسی وجود داره که رژیم این زندانیان و خصوصاً پسرش رو نکشته و این امید هر روز شعله وجود این زنی که الآن در واقع86، 87ساله است را میخوره و به نوعی شکنجه روزانه است در طول 30سال.
مورد دیگری که در مورد خانواده پدری من است در واقع عمه و عموهایم است که اینها تا سالهای سال اجازه ورود به دانشگاه و کار دولتی نداشتند. و عملا از طریق حکومت سعی کرده بود که به هر شکلی که میتواند راه زندگی را برای اینها سلب کند.
مورد آخری که میخواهم مثال بزنم یک جنایتی است که در واقع در حق پسر عموی پدرم اتفاق افتاد. او را قبل از قتلعام به جرم غیرسیاسی که مرتکب هم نشده بود دستگیر میکنند در حالیکه 30ساله بود و دستگیر میکنند و میبرند تحت شکنجه که برای جرم معمولی سابقه نداشته ـ در این شکنجهها مستمراً به او میگویند که شما همه منافق هستید و نسل شما باید منقرض شود.
6ماه بعد از قتلعام در اسفند ماه 67این جوان که نامش ابوالقاسم قرایی بود به بهانه قاچاقچی مواد مخدر در ملأعام اعدام میکنند ـ مسألهای که خیلی جالب است که این فرد اصلاً به این جرم دستگیر نشده بود ولی به این جرم بدون برگزاری دادگاه و روال قانونی که حداقل در مسائل غیرسیاسی آدم انتظار داره طی شود این راه هم اعدام میکنند.
ادامه دارد