۱۳۹۴ دی ۱۱, جمعه

دستاويزهاي يك رژيم «در بستر مرگ


آويختن ولي‌فقيه زهرخوردهٴ در حال غرق شدن، به هر تخته‌پاره، براي كندن حتي يك نفر يا دورتر ساختن او ولو به‌اندازه يک‌قدم از جريان سازمان‌يافتهٴ مقاومت، يا حتي راضي شدن به شبهه‌پراكني بي‌پايه در اين مورد، كه هر بار هم در مواجهه با صخره مقاومت، جوابي جز سرشكستگي نگرفته است، نمايشي چشمگير و عبرت‌آموز از افلاس و درماندگي‌هاي او هست.تلاش سايت‌هاي اطلاعات آخوندي (3و4دي94) براي:


- دخيل بستن به تمام ارگان‌هاي بين‌المللي و حقوق بشري كه تابه‌حال در جهان ثبت‌شده‌اند، «...از سازمانهاي حقوق بشري و کميسارياي عالي پناهندگان در عراق و آلباني، ...حمايت، همکاري و رسيدگي ...انتظار مي رود...».

- كمپين سازي‌هاي رنگارنگ وهمي يا يک‌نفره، «...تصميم گرفتيم کمپيني براي خانواده ها ايجاد کنيم تا با هرطريق ممکن ...تلاش کنيم...».

- خواب‌نما كردن هر عمه جان و خاله جاني كه هيچ‌گاه درد قوم‌وخويش خود نداشته به پيگيري بستگانش، «... [از طرف مجاهدين] با ما تماس گرفته‌اند و ميگويند بياييد برويد از سفارت عراق تقاضاي ويزا کنيد!! ميگويم چرا برويم عراق در چنين شرايط بمباران و جنگ!؟ شما تمام تلاشتان را براي بيرون آوردن آنها بگذاريد تا ما در کشورهاي اروپايي به ديدار آنها برويم...».

اندكي از پرده‌هاي مختلف اين خيمه‌شب‌بازي‌ و دست‌وپا زدن‌هاي مأيوسانه است. رژيمي كه توهم داشت در برابر هماوردش، دست‌آخر با زير پا گذاري تمام قوانين بين‌المللي، برگ بربريت افسارگسيخته را در چنته دارد، حالا كه با زمين زدن «برگ» شليك موشک‌هاي تقويت‌شده به ليبرتي، نتيجه معكوس به دست آورده است، بايد كه به چنين جنكلوك‌بازي‌ها بپردازد. چراکه در نقطهٴ مقابل شكست و خواري ناشي از آن وحشي‌گري، حقانيت و مشروعيت نبرد تمام‌عيار با اين فاشيسم مذهبي، در موجي از ابراز سمپاتي سياسي بين‌المللي و داخلي صيقل خورد و درخششي مضاعف يافت. موجي كه در مقابل خود جبههٴ دشمن ضد‌بشري را در عرصه‌هاي كارزار، روزبه‌روز به عقب رانده و داغ «لكهٴ ننگ جهان معاصر» را بر پيشاني آن كوبيده است. چنين برآوردي از صحنهٴ رزم است كه خامنه‌اي را در عين ادعاي خليفه‌گري مسلمين جهان! و «ام‌القراي‌ارتجاع»، به چنين ذلت و خواري واداشته كه در حضيض فقر و ناداري، ظرفيت ناديده‌گيري «ايام سكرات يك مشرف‌به موت»را هم ديگر نداشته و مجبور شود واکنش‌هاي «دوران بي‌هوشي يك محتضر در اروپا» تا «دلتنگي يك نفر در استراليا» يا « تنهايی يك پیرزن در زاهدان» و غيره را هم براي خود غنيمت خيالي به‌حساب آورد. غافل از اينكه همين تلاش فلاكت بار و مذبوحانه، خود ترسيم كنندهٴ موقعيت نيروها در صحنهٴ نبرد و بي‌نياز از شرح و تفسيري از توازن قواي متقابل است. رژيم حاكمي كه در وحشت از طغيان خشم فروخورده مردم خود، با سلاخي و بي‌رحمي در كشتار توده‌هاي بي‌دفاع، خاكريز دفاعی‌اش را با پاسداران جاني از ساحل مديترانه تا خليج عدن و درياي سرخ گسترش داده است و جلادان بسيجي‌اش با سرنيزه، داربست براي سرپا نگه‌داشتن قصاب سوريه مهيا كرده‌اند و صدها‌هزار كشته و ايجاد بزرگ‌ترين بحران آوارگي پس از جنگ جهاني دوم، تنها يكي از دست آوردهايش براي بشريت معاصر بوده است! چگونه است كه در برابر آلترناتيو خود به چنين فلاكت و درماندگي، افتاده است؟ چه ترس وحشتي او را فراگرفته كه ذكر و فكري جز فرافكني جنايات خود عليه مقاومت، ولو براي لحظاتي، در ذهن و در عمل ندارد؟

فهم چنين توازني، بلافصل به فهم جايگاه و نقش بي‌بديل مقاومت سرفراز ايران در دفاع از حيات و شرف مردم ايران در برابر اين نظام جهل و جنون راه مي‌برد، هيولايي كه دشمن بهروزي و زندگاني آحاد خلق در چهار دههٴ گذشته بوده و سرنگوني آن مبرم‌ترين خواست و آرزوي اول و آخر تمام ملت ايران است. از اينجاست كه مرز تيز و مشخصي بين اين خصم انسانيت و دوستداران آزادي و ميهن، از خيابان‌ها، زندان‌ها تا تمامي عرصه‌هاي پيكار رسم مي‌شود. مرزي كه پاسداشت و حفاظت از آن بالاترين وظيفه و اصلي‌ترين شاخص وفاي به آرمان‌ و منافع ملي و مردمي است. يك تميز دهنده واقعي و اصولي بين مردم و دشمنان آن‌ها، كه مصداق خيانت و نمک‌به‌حرامي را نمود عيني مي‌بخشد و نقش خائنانه و تنفر برانگيز مدعی دروغین را، ولو در هفتاد پرده پنهان‌شده باشد، زمانی که مقاومت ميهن را آماج جدي‌ترين کینه‌ورزی‌هایش مي‌گيرد، برملا مي‌سازد. بي‌جهت نيست كه شكنجه‌گران اطلاعات آخوندي این‌گونه براي چنين كساني نقل‌ونبات، شاباش و پاانداز مي‌کنند كه: «...[رهبري مجاهدين]مي بايست تا به حال هزاران بار با درک واقعيات و الزامات زمان و برحسب نصايحي که دو عضو برجسته شورا و پيشينيان آنها به او داشتند، تغيير موضع مي داد و جرأت تجديد نظر مي‌داشت که کمترين نتيجه آن حفظ جان اعضاي گروهش بود...»(ديدبان گشتاپوي آخوندي11آبان94) البته حيات خائنانه‌اي كه قيمت آن سرخم كردن براي ولي‌فقيه و زير پا گذاري اصلي‌ترين مرزبندي ميهني است، ارزاني سفلگاني باد كه در پستي، نقشي بيش از «دلقك» دارالخلافهٴ ارتجاع و دهان‌کجی به فرزندان دلاور مردم ايران و ليسيدن دشنه جلادان نصيب نبرده‌اند، نقشي كه اشمئزاز هر انسان آزاده‌اي را برمي‌انگيزد و چيزي جز ننگ و شرمساري نصيب بازيگران دون آن نخواهد داشت. گام‌هاي استوار مقاومتي كه در تداوم و پيشروي براي بهروزي و سعادت مردم ايران سنجيده به‌پیش مي‌تازد، با انداختن چنين سنگ‌ريزه‌هايي در مسير، از جانب يك رژيم «در بستر مرگ» دچار اختلال نخواهد شد.