۱۴۰۳ اردیبهشت ۵, چهارشنبه

"به بهانه سه‌شنبه‌های اعتراض به اعدام" - سعید ماسوری از زندان قزلحصار

                           "در پی"خویشند و"صنعت کردِ" خویش

                                دمّ ماران را سر مار است کیش

                           "به بهانه سه‌شنبه‌های اعتراض به اعدام"

درست همزمان با حمله موشکی به اسرائیل، موج دستگیریها، سرکوب زنان (تحت عنوان عفاف و حجاب) حمله به زندانها و اعدامها اوج می‌گیرد. شاید در ظاهر جنگهای بیرونی ربطی به سرکوب داخلی نداشته باشد ولی با کمی تأمل می‌توان رابطه را متوجه شد. ولایت فقیه از ابتدا انتخاب مردم نبوده فلذا برای حفظ خود به سپاه (زور و سرکوب سپاه) نیاز داشته و از طرفی دیگر این همه بحرانهای معیشتی، گرانی، فقر و فساد و... محصول همین سیستم ولایت بوده و خشم و اعتراضات مردم از این اوضاع هم باید توسط سپاه سرکوب گردد. تا اینجای کار نظام ولایت فقیه برای بقای خود و محافظت در برابر خشم و اعتراضات مردمی نیازمند سپاه پاسداران است و سپاه پاسداران هم برای این‌که ضرورتی وجودی داشته باشد به جنگ و بحران نیازمند است لذا در چند جمله ولایت فقیه برای بقا و حفظ خود در برابر خشم مردم به سپاه نیاز دارد و سپاه هم برای توجیه دلیل وجود خود به دشمن خارجی و جنگ و بحران نیازمند است. پس ولایت فقیه برای بقای خود به چنین جنگ‌هایی نیاز دارد تا جنگ با مردم ایران را بپوشاند.

این در واقع جنگ این حکومت با مردم ایران است که نه دیروز و امروز که از ۴۵سال پیش وجود داشته است و به همین دلیل امروز با امواج سرکوب خیابانی و اعدام مواجه هستیم (در حالی که منطقاً می‌بایست در شرایط یک جنگ بیرونی موقتاً هم که شده دست از آزار و اذیت و تحریک مردم بردارد) ولی از قضا سرکوب بیشتر هم می‌شود چون جنگ اصلی همین است و مقابله با این حاکمیت ضدمردمی، صرفاً وظیفه و کار مردم ایران است و نه هیچ دولت خارجی!

فلذا، به‌عنوان یک زندانی که ۲۴سال را در زندان گذرانده‌ام، انبوه سرکوب، شکنجه، دادگاههای چند دقیقه‌ای، احکام ظالمانه و انبوه اعدامها را از نزدیک شاهد بوده و بسیاری را در آخرین لحظات قبل از اعدامشان دیده و با تک‌تک آنها بارها و بارها اعدام شده‌ام، به‌خوبی می‌توانم این را بفهمم که فی المثل ۸۵۰ اعدام در سال گذشته با احتساب خانواده‌هایشان، سالانه هزاران نفر را وادار می‌کند تا یک شب را در جلو زندان به انتظار اعدام و تحویل گرفتن جسد بی‌جان عزیزشان به صبح برسانند. اگر این ارعاب و هراس‌افکنی نیست پس چیست؟ مگر ترور (در لفظ انگلیسی) و ارهاب (در لفظ عربی) به‌معنای ایجاد ترس و وحشت در میان مردم نیست؟ آیا این ترس و وحشت هم، برای ترساندن اسراییل و آمریکاست یا ترساندن مردم ایران؟؟ و راستی چرا زنان و دخترانمان را هر روزه به بهانه‌های مختلف عفاف و حجاب و... در هر کوی و برزن و مدرسه و دانشگاه مورد تعرض و سرکوب وحشیانه قرار می‌دهند؟ آیا چنین نیست که مقاومت و محور مقاومت در واقع در خیابانهای شهرهای ایران بوده و برعهده زنان و دختران قهرمانمان قرار گرفته که با ایستادگی و مقاومت خود، ترجمان واقعی زندگی شده‌اند و به ما و همه جهانیان آموختند که:

زندگی آنگاه که نمی‌توانیم آن‌گونه که می‌خواهیم باشیم، تنها "زنده بودنی" اجباری و تحمیلی است و نامش بردگی است و نه زندگانی... ! و چه بسا برای یک زندگی انسانی باید پافشاری، ایستادگی و مقاومت کرد.

و امروز شاهدیم که زنان و دختران میهنمان با مقاومت خود، آزادگی و زندگانی را برای خود و همه مردم معنایی جدید و جانی تازه بخشیده‌اند و این موج مقاومت را به زندانهای جای جای میهن هم سرایت داده‌اند. که:

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

ما هم در زندان می‌خواهیم خبر از"بودن"خود بدهیم و از چند ماه پیش که استمداد و تظلم‌خواهی زندانیان عادی محکوم به اعدام و خانواده‌هایشان شنیده شد. کارزار "سه‌شنبه‌های توقف ماشین اعدام" با اعتصاب غذای هفتگی کلید خورد و مورد استقبال و حمایت زندانها و زندانیان مختلف با گرایشات گوناگون قرار گرفت. چرا که"اعدام" اصلی‌ترین اهرم سرکوب است و طبعاً مخالفت و اعتراض به آن هم از اهمیت ویژه خود برخوردار است. خصوصاً این‌که:

استعانت و استمداد این زندانیان عادی به‌خاطر احکام فله‌ای اعدام و بی‌پناهی آنها در این "قربانی شدن" برای ارعاب و ترساندن جامعه معترض، بسیار تکان‌دهنده بود و به‌وضوح نشان داد که اعدامها چه سیاسی و چه غیرسیاسی فقط برای ارعاب مردم است.