دکتر کاظم رجوی – نیویورک تایمز، ۳ آذر ۱۳۶۳
دیشب داشتم برنامه ویژه سیمای آزادی را در یادبود دکتر کاظم رجوی، شهید بزرگ مقاومت ایران و حقوق بشر در سی و چهارمین سالگرد شهادت جانگذاز و جگرسوزش نگاه می کردم. مصاحبه بسیار زییایی را از او در اتاق کارش در اور که به قول خودش ۲ متر در ۲ متر بود پخش میکرد. چقدر دلنشین و گرم صحبت می کرد انگار همین الان داشت صحبت می کرد. می گفت ما برای پیشبرد کارمان، کار مقاومت و دفاع از حقوق بشر پایمال شده مردم ایران باید عمر مضاعف داشته باشیم چون آنقدر تعهد داریم که فرصت نمی کنیم همه آنها را انجام دهیم. از انبوه ملاقاتهایش در مجمع عمومی ملل متحد می گفت و اینکه وقتی از مجمع به پاریس برمیگردد دوران استراحتش است چون فرصت می کند گزارش های ملاقاتهایش که به یکصد مورد بالغ می شد بنویسد.
آنچه او می گفت مرا به ۴۰ سال پیش برد. روزی که برای اولین بار او را دیدم و در آغوش گرفتم. مهرماه سال ۱۳۶۳. ما همگی در اشتیاق دیدار او بیصبرابه منتظر بودیم دکتر برای اجلاس سالانه مجمع عمومی به آمریکا بیاید. از دیدار او سر از پا نمی شناختیم. پرواز او معمولاْ به نیویورک بود و از آنجا با یک پرواز به واشینگتن می آمد که برنامه کاریش را مشخص کند و به ما بگوید وظایفمان چیست و چکار باید بکنیم. سال ۶۳ که آمد منهم با تعدادی از برادران به استقبالش به فرودگاه رفته بودیم. پروازش به خاطر بدی هوا چند ساعتی به تآخیر افتاده بود و ما دل در دلمان نبود و خیلی بی تاب بودیم. تا بالاخره اعلام شد پروازی که دکتر در آن بود به زمین نشسته است. آن موقع ها بخلاف این روزها می توانستیم به محل خرطومی که مسافران از آن بیرون می آمدند برویم. از هم سبقت می گرفتیم که اولین نفری باشیم که او را می بینیم. لحظه ای او از خرطومی خارج و وارد سالنی که همگی در آن جمع شده بودیم شد، لبخند گرم و نگاه بسیار دوست داشتنی و پراز عشق و عاطفه اش را به ما داشت. عیناْ مثل خود برادر مسعود. آه، چه لحظات به یادماندنی و شورانگیزی بود. او را سخت در آغوش میگرفتیم و صورت ماهش را غرق بوسه می کردیم، هم به خاطر خودش و هم به خاطر برادر مسعود. حضورش در جمع ما برایمان یک افتخار غیرقابل جایگزین بود.
تا به پایگاه می رسیدیم برغم آنکه بسیار دیروقت بود، میخواست جزییات برنامه ای را که برای ملاقات هایش ریخته بودیم به او بگوییم. شام مختصری می خورد و بلافاصله روی برنامه کاریش در نیویورک ریز می شد و میگفت برایش تا می توانیم ملاقات بگیریم که از ۱۰-۱۲ ساعتی که هر روز در مقر ملل متحد سپری میکرد حداکثر استفاده را بکند.
روز بعدش با خودرو راهی نیویورک میشدیم و در ۵ ساعتی که این سفر طول میکشید از خاطراتش برایمان تعریف میکرد. عشق و عاطفه او نسبت به مجاهدین و قبل از همه به برادر مسعود شگفت انگیز بود. شوخ طبعی بی مانندی داشت و طی تا رسیدن به نیویورک می گفتیم و می خندیم. او بسیار بسیار خونگرم بود و با اینکه اولین بار بود او را میدیدم بشدت مجذوب او شده بودم و نمی خواستم لحظه ای از او جدا باشم.
تواضع و فروتنی فوق العاده ای داشت. انگار نه انگار که با یک استاد و پروفسور ارشد و یک دیپلمات برجسته مواجه هستی. شخصیت برجسته و جایگاه والای علمی وی و سابقه فعالیت هایش در زمانی که اولین سفیر ایران در مقر اروپایی ملل متحد بود، احترام تمامی سفرا و نمایندگان دیپلماتیک کشورهای عضو ملل متحد را برمی انگیخت. بسیاری از آنها در دورانی که دکتر کاظم در سوییس استاد حقوق و علوم سیاسی بود شاگردانش بودند و تنظیم رابطه شان با او از موضع شاگرد با استاد بود.
برخی از آنها – بخصوص آنها که سفرای کشورهای آفریقایی یا آمریکای مرکزی بودند – برغم دستور اکید وزارتخارجه شان مبنی بر دادن رأی منفی به قطعنامه محکومیت نقض حقوق بشر در ایران تحت فشار یا تطمیع رژیم، به احترام و درعین حال اصرار دکتر کاظم، در روز رأی گیری در جلسه کمیته سوم حاضر نمی شدند که رأی منفی ندهند.
سفرای بسیاری از کشورها بدیدارش در اتاق کوچکی که در یک هتل در خیابان ۴۲ در نزدیکی مقر ملل متحد برایش رزرو کرده بودیم، می آمدند و از سوابق آشنایی های خودشان با او صحبت میکردند و بخود می بالیدند.
دکتر کاظم همچنین بسیار مورد احترام خبرنگاران مستقر در سازمان ملل بود، حتی آنها که به دلایل مختلف، ازجمله مسافرت به ایران، از مجاهدین و مقاومت ایران فاصله می گرفتند. خاطرم هست یک روز به روال معمول دکتر کاظم و تعدادی از ما به مقر ملل متحد مراجعه کردیم تا دکتر بتواند ملاقاتهایش را انجام بدهد. غافل از اینکه رژیم و بطور مشخص جواد ظریف که آن موقع ها یکی از اعضای هیأت رژیم در ملل متحد در نیویورک بود، با مراجعه به مسئولیت امنیت سازمان ملل ، درخواست باطل کردن کارت ورود دکتر کاظم و هیآت همراه او و جلوگیری از ورودش به سازمان ملل را داده بود.
من بلافاصله با رییس کلوپ خبرنگاران ملل متحد که رییس دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس بود و نسبت به مقاومت سمپاتی زیادی داشت و دکتر کاظم را هم روزهای قبل ملاقات کرده بود، تماس گرفته و موضوع را گفتم. او بلافاصله از دفترش از طبقات فوقانی به لابی ساختمان آمد و گفت چه کسی دستور داده است که دکتر کاظم نمی تواند وارد ساختمان بشود؟ و وقتی پاسخ شنید که مسئولیت امنیت. او گوشی را برداشت و با عصبانیت به مسئولیت مربوطه گفت تو چکاره هستی که مانع میهمان من می شوی؟ اینجا خاک ایران نیست. اینجا ملل متحد است و درخدمت ملت هاست و نه دولتها. شما نمی توانید سانسور رژیم ایران را در این ساختمان اعمال کنید. نهایتاْ خودش کارت دکتر و تیم ما را گرفت و پس داد و همگی باتفاق او – که جلوتر از ما حرکت می کرد – وارد ساختمان شد و به سالن هیآتها رفتیم. هیأت رژیم که حسابی از این قضیه ضربه خورده و بسیار خشمگین شده بود و وقتی از مقابل هیأت ما رد می شد، با انگشت و ایما و اشاره برای دکتر خط و نشان می کشید.
دکتر کاظم از ساعت ۹ صبح تا ۷ الی ۸ بعدازظهر از این دفتر نمایندگی به آن دفتر نمایندگی می رفت و با این یا آن سفیر ملاقات می کرد. علاوه بر آن با دفاتر نمایندگی های کشورها که خارج از ساختمان ملل متحد بود نیز ملاقات میکرد و بسیاری اوقات مسیرهای طولانی را از یک دفتر به دفتر دیگر با پای پیاده طی میکرد.
هرکس که با دکتر کاظم طی آنروزها برخوردی داشت بسیار تحت تأثیر او قرار میگرفت. از دیپلماتها و دستیاران آنها گرفته تا خبرنگاران و اربابان جراید تا حتی کارمندان معمولی ملل متحد. یادم هست سال بعد از شهادتش که به ملل متحد رفته بودیم یکی از کسانی که مسئول آسانسورهایی بود که افراد را به طبقه های مختلف می برد از من پرسید راستی آن آقای دکتر که همیشه همراه شما بود کجاست؟ منظورش دکتر کاظم بود. وقتی گفتم او توسط رژیم ترور شد خیلی بهم ریخت و آه از نهادش برآمد و گفت او نماینده واقعی مردم ایران بود و نه این اراذل و اوباشی که رژیم را نمایندگی می کنند.
گفتم که تواضع و فروتنی دکتر کاظم زبانزد بود. در مصاحبه ای بعد از تصویب اولین قطعنامه محکومیت رژیم با رادیو مجاهد، گفته بود: «من نقش مهمی در این رابطه – تصویب قطعنامه – ندارم». درحالی باید گواهی بدهم که بطور واقعی تک تک این دستاوردها نتیجه سخت کوشی و تلاش فوق العاده و شبانه روزی خودش بود. آرام و قرار نداشت و لحظات را از دست نمی داد. در جنگیدن برای احقاق حقوق پایمال شده مردم ایران و خونخواهی ودادخواهی شهیدان به هیچ عرف دیپلماتیکی پایبند نبود. با قلبش صحبت میکرد. یکبار در سالن هیأت های دیپلمات با گزارشگر ویژه ملل متحد در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران آندرس آگیلار که وزیر سابق آموزش و پرورش ونزوئلا بود تلفنی صحبت می کرد و برسرش داد می کشید که چرا دارید جنایات رژیم را تطهیر می کنید. مصر بود که قطعنامه پیشنهادی حتماْ به لیست شهیدان مقاومت که او نسخه هایی را با خودش به نیویورک برای ارائه به هیأتها آورده بود، اشاره کند. ذره یی از حقوق مردم ایران کوتاه نمی آمد. براستی که یک شورشی بود و مگر نه که شورشگران پیروزی می سازند؟
براستی اگر دکتر کاظم و تلاشها و کوششهای فراسوی طاقت انسانش نبود، مقوله رسیدگی به نقض حقوق بشر در ایران هرگز دردستور کار سازمان ملل قرار نمیگرفت. کمااینکه تا سال ۱۳۶۲ هم هیچ قطعنامه ای در این خصوص نه مطرح شد و نه تصویب شد.
در آن سال یک نماینده اروپای غربی در پاسخ به این سوال که چرا کشورش از قطعنامهای نقض حقوق بشر درباره ایران حمایت نمیکند، به نیویورک تایمز گفته بود: «پاسخ در روابط بسیار ظریفی است که کشورهای اروپایی با ایران دارند. اگر میخواهید ایران را به جامعه بین المللی بازگردانید و ان را به مذاکره در مورد مسائل دیگر تشویق کنید، اگر در مورد حقوق بشر علیه انها اقدام کنید، ممکن است به شانس خود اسیب برسانید. این دو منافع با هم در تضاد هستند.»
اما دکتر کاظم اهل کوتاه آمدن نبود. درسایه سخت کوشی وتعهدپذیری بیشکافش، موانعی که بر سر راه ارائه و تصویب قطعنامه محکومیت نقض حقوق بشر ایران وجود داشت را یکی یکی با یک میلیون واحد کار کنار زد تا نهایتاْ در سال ۶۳ اولین قطعنامه نقض محکومیت ایران در مجمع عمومی ملل متحد به تصویب رسید.
بعد از تصویب قطعنامه، در حالی ما و شماری از زندانیان از بندرسته باتفاق دکتر کاظم در سالن کمیته سوم – کمیته اقتصادی و اجتماعی ملل متحد – که قطعنامه ایران در آن به بحث و رأی گیری گذاشته شده بود، نشسته بودیم، بسیاری از سفرا و نمایندگان سفارتخانه های کشورها به نزد دکتر کاظم رفته و به او به خاطر این پیروزی صمیمانه تبریک می گفتند و از تلاشهایش تشکر میکردند. رژیم هم از این بابت کینه حیوانی نسبت به دکتر کاظم داشت و طرح و برنامه داشت که هرطور که شده، او را از سرراه بردارد.
علاوه بر کنفرانسهای مطبوعاتی که با حضور زندانیان از بندرسته که قربانی شکنجه های قرون وسطایی رژیم بودند، برگزار می کرد، مصاحبه های متعددی هم با رسانه های طراز اول در ملل متحد داشت. از نیویورک تایمز گرفته تا واشینگتن پست تا وال استریت ژورنال تا خبرگزاری آسوشیتدپرس و رویتر و فرانسه و آلمان و ..... از او جملات بیاد ماندنی به جا مانده است. از جمله او در مصاحبه اش بعد از تصویب اولین قطعنامه ملل متحد به نیویورک تایمز گفته بود: «ما تاریخ حقوق بشر را باخون خود می نویسیم». ترور بزدلانه او مهر تأییدی بر این گفته او بود.
بعد از گذشت سی و چهار سال از شهادت دریغ انگیزش، داغ فقدانش هنوز بر دلم تازه است و هرگز فراموشش نخواهم کرد و آشنایی و همکاریم با او، هرچند بسیار کوتاه بود، یکی از بزرگترین افتخارات زندگی من بوده و هست و خواهد بود.
البته، مطمئنم که همین حالا با همه آن شهیدانی که سالها دادخواه خون آنها بود محشور است و از تک تک ما مجاهدین انتظار دارد مثل خودش درتعهدپذیری بیشکاف باشیم و لحظات را شکار کنیم. در آرزوی روزی هستم که در سرای باقی دوباره به دیدارش بشتابم و او را سخت در آغوش بگیرم و غرقه بوسه اش بکنم.
این آیات سوره آل عمران مرهمی است بر زخم عمیقی که بر دل همه کسانی که دکتر کاظم را می شناختند و دوستش می داشتند نشسته است و هنوز هم تازه است.
«ولاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ. یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ.»
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است برجدیده عالم دوام ما
علی صفوی
۴ اردیبهشت ۱۴۰۳