دستهای آغشته به خون
ایرج مصداقی وقتی کتاب خاطرات زندانش را مینوشت، آنقدر در خلسه قهرمانپروری از خود بود که فکر نمیکرد در گذر روزگار، شاهدان زندانهای خمینی و خامنهای یقهاش را میگیرند و احتمال نمیداد که وجدانهای بیدار سرمیرسند تا نانوشتههای لابهلای سطرهای خاطرات وی را نقد و موشکافی کنند.