سخن روز
۴تیر، یادآور اعلان جنگ خمینی علیه مجاهدین در ۴تیر ۱۳۵۹ است؛ جنگی که طی آن خمینی و استبداد دینی حاکم تمام توان و ظرفیت جنایت و دجالگری خود را وقف نسلکشی و نابودی مجاهدین کرد؛ جنگی تمامعیار با عبور از گردنههای سهمگین، اعدامهای بیوقفهٔ دههٔ ۶۰، حکم قتلعام همهٔ مجاهدین سرموضع در سال ۶۷، درخواست شورای عالی امنیت رژیم تحتامر خامنهای و به ریاست آخوند خاتمی از آمریکا و انگلیس برای بمباران قرارگاههای مجاهدین در ۱۵مرداد۱۳۸۱، کودتای ارتجاعی ـ استعماری ۱۷ژوئن، محاصرهٔ ضدانسانی مجاهدین در اشرف و لیبرتی با حملات زرهی و موشکباران و سلسلهیی از توطئه و شیطانسازی و تروریسم که بیوقفه ادامه داشته است.
سخنرانی اعلام جنگ خمینی در ۴تیر۵۹ دو هفته پس از سخنرانی مسعود رجوی در استادیوم امجدیه تهران در ۲۲خرداد ۱۳۵۹ صورت گرفت. در آن سخنرانی تاریخی مسعود با طرح مسأله آزادیهای دموکراتیک و مسأله چماقداری بهعنوان تهدید مبرم آزادی بیان و اجتماعات و احزاب، این مسائل را بهعنوان مسأله اصلی در قلب سپهر سیاسی ایران قرارداد. خمینی دید که پردههای دجالگری روی سیاست سرکوب و خودکامگی مطلقالعنانش کشیده بود و پدیدهٔ چماقداری که از بیتالعنکبوت خودش سرچشمه میگرفت در کانون نفرت ملی و سراسری قرار گرفته و به کلی منزوی شده است.
خمینی که میدید از مطبوعات و رسانهها و نیروهای سیاسی تا مجلسی که با تقلب سرهم کرده بود و حتی دولت تحتامر و بیت منحوس خودش بر سر این موضوع شقه و مسألهدار شدهاند، در۴تیر با غیظ و غضب گفت: «ممکن است من هی بگویم فدای «اسلام» و هی بگویم «فدایی اسلام» و «فدایی خلق» و هی بگویم «مجاهد اسلام» و «مجاهد خلق»، این حرفها را بزنم، لکن وقتی بهاعمال من شما ملاحظه کنید، ببینید که از اول، من مخالفت کردهام. در هرجا تفنگ کشیدهام و مخالفت کردهام... بعضی از اشخاصی که با من هم مربوط هستند، اینها هم ملتفت نیستند که مسائل عمقش چی هست. خیال میکنند که مسأله چماقدار است و تظاهر کننده، مسأله این است؟ نه، مسأله این نیست. این یک ظاهری است برای آشوب درست کردن. مسأله عمق دارد. مسأله آمریکاست. مسأله این است که باید آمریکا بیاید اینجا و مقدّرات کشور ما را بهدست بگیرد».
خمینی با دجالبازی و خرمردرندی آمریکا را علم کرد، ولی در همین سخنرانی به تناقضگویی افتاد و هماورد و دشمن شمارهٔ یک رژیمش را با اشاره به سخنرانی امجدیه مشخص کرد و گفت: «دشمن ما نه در آمریکا، نه در شوروی و نه در کردستان است، بلکه در همینجا در مقابل چشمهای ما در همین تهران است»
خمینی از فرط خشم و کین دروغهای مضحک هم بر زبان آورد. او گفت در قران سوره منافقین هست ولی سوره کافرون نیست و افزود: «همینها هستند که وقتی کشاورزها خرمنهایشان را جمع میکنند، آتش میزنند. الآن هم باز دارند آتش میزنند».
این بهتان زدن به مجاهدین را خمینی بهعنوان یک وظیفهٔ شرعی بههمهٔ آخوندها و نیروهایش تکلیف کرده بود و پلشتی و دجالیتی که پایه صنعت شیطانسازی علیه مجاهدین گردید. صنعتی که بهمرور زمان شدیدتر، گستردهتر و وقیحانهتر شده است. این عبارت خمینی هم که «منافقین بدتر از کفارند»، سرلوحه و دستاویز جلادانش شد تا با استناد بهآن به هر جنایت و رذالتی علیه مجاهدین مبادرت کنند.
بهرغم اعلام جنگ همهجانبه خمینی در ۴تیر ۱۳۵۹ مجاهدین در منتهای هوشیاری و مسئولیت شناسی، این جنگ را بهمنظور حداکثر اتمامحجت ملی و سراسری یک سال بهتأخیر انداختند. چرا که میخواستند از تهمانده و آخرین قطرات آزادی که هنوز از انقلاب ضدسلطنتی بهجا مانده بود، استفاده کنند و تا هر جا که ممکن است، ماهیت پلید خمینی و دار و دستهٔ او را برای تودهها افشا کنند. اما آنجا که دیگر خمینی مجاهدین را بین ننگ تسلیم و ندامت یا جنگ نابرابر و خونین و مرگ شرافتمندانه مخیر کرد، حتی یک روز هم درنگ نکردند و در ۳۰خرداد ۱۳۶۰با تمام توش و توان و عزیزان، بهنبرد انقلابی برخاستند و قیمت سهمگین آن را هم تمام و کمال پرداختند.
این چنین بود که بزرگترین، طولانیترین، بغرنجترین و خونینترین مقاومت سازمانیافته تاریخ ایران، با چراغ راهنمای «نه شاه نه شیخ» علیه دیکتاتوری و وابستگی رقم خورد و سرنگونی استبداد سیاه ولایت فقیه و پیروزی انقلاب دموکراتیک نوین در چشمانداز مردم ایران قرار گرفت.
جنگ مجاهدین با خمینی و استبداد دینی، البته بر سر آزادی و حاکمیت مردم ایران بوده وهست، اما در عمق آرمانی خود به جنگ میان دو اسلام سراپا متضاد راه میبرد.
دکتر هزارخانی در مقالهٔ روشنگری با عنوان «ناسازگاریهای بنیادین دو مکتب همنام» تعارض آشتیناپذیر این دو مکتب بر سر مقولاتی چون دموکراسی و حقوقبشر را مورد بحث قرار داده و در مصاحبهها و جلسات شورا گفته است: «مسعود تفسیرش از اسلام را در مقابل تفسیر خمینی از اسلام گذاشت و این کار بسیار مهمی بود».
خمینی در سخنان (۴تیر) خود به این رویارویی آرمانی و فرجام نهایی آن، یعنی نابودی ارتجاع و دجالیت ضداسلامی و ضدانسانی خودش، هم اذعان کرد و گفت: «اینها با خود قرآن، با خود نهجالبلاغه میخواهند ما را از بین ببرند».
آری، «خمینی در سخنرانی ۴تیر ۱۳۵۹ بهزعم خودش تیر خلاص مجاهدین را شلیک کرد و دفاتر مجاهدین بسته شد. اما امروز دفاتر مجاهدین در چارچوب کانونهای شورشی در همه جا باز شده و در کوچه و خیابان روان و قابل رؤیت است. این است استراتژی قیام و سرنگونی» (مسعود رجوی ـ ۴تیر ۱۳۹۷).