تقدیم به خانم اکرم حبیب خانی وزنان مجاهد که دررویارویی با بیرحمی جنگ وبمباران، برای امنیت دلبندانشان، باعشق و شجاعتی وصف ناپذیر، با آنها وداع نموده و آنها را به آن سوی مرزها فرستادند. اقدام این زنان مظهر خالصترین عشق و ایثار مادری است.
1.فراترازدههها،فراترازمرزهاانتخاب سخت والدین درزمان جنگ برای امنیت دلبندشان
تصاویر جنگ غالبا ً با ویرانی و ناامیدی همراه است، اما در دل آن، داستانهایی از فداکاریهای عمیق نیز نهفته است. از وداع مادر نروژی با دخترش در میان آوارهای بمباران نازی ها در سال ۱۹۴۰ تا خداحافظی یک مبارز پارتیزان ایتالیایی با فرزندانش در سال ۱۹۴۴ در دامنه کوه، در هر دو صحنه، عشقی عمیق در کنار نگرانی و امید به آیندهای بهتر موج میزند. دهه ها بعد، در سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱، در مرز جنگزده ایران و عراق، مادری با چهره ای نگران از کودکانش در مینیبوسی که راهی سفری پرمخاطره هستند، خداحافظی میکند. این درد مشترک و عذاب جدایی، به هنگام جنگ در سراسر قاره ها طنین انداز میشود همانطوریکه در سال ۲۰۲۲ این صحنه ها در اوکراین برای بار دیگر تکرار شد [۱].
کابوس جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۰، ناامنی و خطر بمبارانهای شدید را برای رزمندگان در قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی ایران به ارمغان آورد. در این میان، حدود ۱۰۰۰ پدر و مادر با قلبی مالامال از عشق اما شجاعتی راسخ، تصمیم به جدایی از کودکان خود که بعضا نوزاد یا دبستانی و یا دبیرستانی بودند گرفتند، زیراکه قرارگاه های ارتش آزادیبخش ایران که زمانی پناهگاههای موقتی برای خانواده ها به شمار میرفت، دیگر برای این کودکان امن نبود و خطرات جنگ هر روز تشدید میشد.
این فداکاری عظیم، فقط برای حفظ امنیت فرزندان نبود، بلکه ریشه در همان امید و انگیزهای داشت که به جنبشهای مقاومت در طول جنگ جهانی دوم قدرت میبخشید: رهایی میهن از حاکمیت فاشیسم و استقرار آزادی. هدف و چشم انداز آنها، آزادی وطنشان از یوغ فاشیسم مذهبی و ساختن میهنی بود که در آن همه کودکان، فارغ از دین یا قومیت، در آزادی زندگی کنند. بهای گزافی که آنها میپرداختند، سرمایه گذاری برای آیندهای بود که فرزندانشان و نسلهای آینده در میهنی عاری از استبداد زندگی کنند.
۲. عشق و ایثار والدین و انتخاب اجتناب ناپذیر: تابلویی از نمونه های تاریخی
تصمیم والدین ایرانی در بحبوبه جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ میلادی یک رویداد منزوی نیست. در طول تاریخ، پدر و مادرهای بیشماری در جنبشهای مقاومت، انتخاب سخت فرستادن فرزندانشان به آنسوی مرزها را داشته اند، و این گواهی زندهای است که مبارزه برای آزادی فراتر از مرزها و نسلهاست .
اروپای تحت اشغال نازی: بافتی از خداحافظیها. شاید تکاندهندهترین نمونه در سراسر اروپا تحت اشغال نازی در طول جنگ جهانی دوم رخ داده باشد. ظهور رایش سوم منظره های وحشتناکی را به تصویر کشید که در آن حتی بسیاری از خانواده ها از هم پاشیده شدند. والدین در کشورهایی مانند نروژ، دانمارک و فرانسه و جاهای دیگر با یک انتخاب بسیار سخت روبرو شدند: ماندن با فرزندانشان تحت حکومت وحشیانه نازی ها یا فرستادن آنها به کشورهای دیگر به مقصدهای نامعلوم و یا نزد بستگان دور، اغلب بدون تضمینی برای دیدار مجدد، و آماده شدن برای نبرد با نیروهای فاشیسم هیتلری. این خداحافظیها در سراسر اروپای جنگزده طنین انداز شد، و فریاد خاموشی بود از فداکاری و با امید به آینده ای عاری از جنگ، فاشیسم و استبداد [۲] . داستان پارتیزانهای مقاومت ایتالیا و ملودی غم انگیز بلاو چاو "Bella Ciao" یک نماد دیگر از این خداحافظی های بسیار سخت است. این ترانه به سرود شجاعت، مقاومت و مبارزه برای آزادی و برای خداحافظی تبدیل شد: خداحافظی پارتیزانهای ایتالیایی با خانواده و فرزندان و تمام زیباییهای زندگی به امید روزی که به ایتالیایی آزاد شده از دیکتاتوری و فاشیسم بازگردند.
فراتر از جغرافیا: انتخابی جهانی. اقدام انسانی فرستادن فرزندان به امینت در ان سوی مرزها تنها به مبارزات اروپایی محدود نمیشود. در کشورهایی مانند آرژانتین در دوران جنگ کثیف، والدینی که توسط رژیم نظامی مورد هدف قرار میگرفتند، انتخابهای مشابهی داشتند و به دنبال امنیت فرزندان خود بودند. تار و پود مشترک در این فصلهای تاریخی انکارناپذیر است: والدینی که آسایش و حضور با خانواده خود را برای دستیابی به یک میهن آزاد فدا میکنند، که فرزندانشان مجبور نباشند همان سختیها را دوباره تجربه کنند.
فراتر از جدایی: کاتالیزوری برای تعهد . تشخیص این نکته ضروری است که انتخاب والدین در ارتش آزادیبخش برای فرستادن فرزندانشان به فراسوی مرزها، صرفاً به خاطر امنیت فیزیکی نبود، بلکه اقدامی عمیق از تعهد بود. این والدین با دور کردن فرزندان خود از خطرات مستقیم جنگ و بمباران، میتوانستند بدون دغدغه امنیت فرزندانشان، کاملاً خود را وقف آرمان آزادی میهنشان کنند. اقدام آنها آمیخته از عشق عمیقی بود که فراتر از پیوندهای خانوادگی خودشان میرفت.
این رزمندگان، به ویژه مادران، بار غیرقابل تصور جدایی را به دوش میکشیدند، نه تنها برای امنیت فوری فرزندانشان، بلکه برای آیندهای که همه کودکان ایران، بدون توجه به دین، قومیت یا نژاد، میتوانستند در رفاه و صلح زندگی کنند. لذا هر اشکی که ریخته شد، و هر خداحافظی که زمزمه میشد، برای ارزش و اهداف بالاتری بود .
۳. فرزندان برای مبارزه برای آزادی به والدینشان می پیوندند
داستان با خداحافظی های دردآور به پایان نمیرسد. سالها بعد، با فروکش کردن جنگ خلیج فارس، اتفاق دیگری رخ داد. تعداد زیادی از آن کودکان که اکنون نوجوان و بزرگسالان جوانی بودند، تصمیم گرفتند به والدین خود در قرارگاههای اشرف بپیوندند. این صرفا ً بازگشت به "خانه" نبود، بلکه تصمیمی آگاهانه برای پیوستن به جنبش مقاومت بود. آنها با انگیزه مبارزه در کنار والدین و بقیه اقوام، تحصیلات و زندگی راحت خود در آمریکا و اروپا را آزادانه رها نموده و به مقاومت پیوستند. آنها با استفاده از تحصیلات و استعدادهای جوان خود به رزمنده های هنرمند، شاعر، موزیسین، و متخصص در رسانه و تکنولوژی تبدیل شدند و اقدام به تقویت پیام مقاومت و ایستادگی از طریق بیان خلاقانه خود نمودند. خیلی از این جوانها اکنون نیروی پشتیبان برنامه های تلویزیونی و یا اعضای گروه هنری و موسیقی و کر مقاومت ایران هستند و یا وبسایتها و کانالهای اینترنتی اهداف مقاومت را پیش می برند.
صدای قدرتمند مقاومت و آزادی: صدها نفر دیگر از این جوانان که مستقیما به مقاومت در قرارگاههای اشرف نپیوستند و اکنون در اروپا و آمریکا مستقر هستند، شبکه حمایتی و پشت جبههی قدرتمندی را تشکیل داده اند، و تجربیات زندگی و فعالیتهای آنها در غرب به ابزاری قدرتمند برای حمایت از آرمانهای والدینشان تبدیل شده است. آنها با فعالیتهای سیاسی در پارلمانها، سخنرانی در مجامع بین المللی، فعالیتهای حقوقی، و فعالیت در سازمانهای حقوق بشری، در راستای اهداف مقاومت ایران برای دستیابی به ایرانی آزاد و دموکراتیک تلاش میکنند.
۴. فریبکاری در فیلمی که مکمل فیلمهای فاشیسم حاکم در ایران است
موضوع بالا ما را به روایت تحریف شده در یک فیلم بسیار مشکوک بنام کودکان اشرف میرساند.
این فیلم با تمرکز بر بخش غیرقابل توجهی (تنها چهار نفر از حدود ۱۰۰۰ نفر) که برای تکمیل و تکرار تبلیغات رژیم ایران علیه مقاومت انتخاب شده اند ،شیادانه تصویری نادرست ارائه میدهد.
اصلا همینکه از حدود ۱۰۰۰ نفر جوان که خیلی از آنها حالا در سنین ۴۰ سالگی هستند، این نمایش مضحک دیدگاه چهار نفر (یعنی چهار دهم درصد) را ارائه میکند، خود گواهی بر نامستند بودن آن است. قابل ذکر است که یکی از این چهار نفر ارتباط ثابت شده ایی با وزارت اطلاعات جهنمی و منفور فاشیسم حاکم بر ایران دارد. داستانهای نادرست آنها که برای اهریمنی جلوه دادن مقاومت طراحی شده است، مکمل فیلمهایی نظیر "سرهنگ ثریا"، " ماجرای نیمروز"، و بقیه فیلمها و سریالهای شیطانسازی فاشیسم مذهبی ایران میباشد. رژیمی که به دلیل به کارگیری سربازان کودک و فرستادن یک میلیون دانش آموز بر روی میدانها مین در جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰ بدنام و منفور است، اکنون با استفاده مستقیم و غیرمستقیم از این روایتها، سعی در منحرف کردن اذهان، کمرنگ نمودن جنایات جنگی خودش ،و وارانه جلوه دادن شجاعت و عشق و ایثار والدین و مخصوصا خانمهای مجاهد دارد. مقاله بسیار عمیق خانم زینت میرهاشمی در این مورد را ملاحظه بفرمایید [۳].
یکی از بازیگران این فیلم کذایی امیر یغمایی است. امیر یغمایی یکی از چهار نفری است که با تنفر بر علیه راه و عشق و علاقه مادر مبارز خود در این فیلم نقش بازی میکند. عموی امیر یغمایی جایگاه مهمی در انجمن بدنام نجات خامنه ای دارد، انجمنی که یک شعبه منفور وزارت اطلاعات فاشیسم ایران است. انجمن بدنام نجات یک سابقه و هدف مشخص دارد: انتشار جعلیات علیه مجاهدین از جمله اتهام سراسر دروغ بی تفاوتی نسبت به ارزشهای خانواده. این تلاشهای انجمن نجات برای تحریف حقیقت، اقدامی از روی استیصال توسط رژیمی است که به طور فزایندهای در صحنه جهانی بخاطر فعالیتهای مقاومت ایران افشا، محکوم، و منزوی شده است. امیر یغمایی اعتراف نموده که با عموی وزارت اطلاعاتی خود در تماس است. بدون شک این عمو و انجمن بدنام نجات، مستقیم و غیر مستقیم در راه اندازی این فیلم نقش کلیدی ایفا کرده اند، چونکه هدف این فیلم مثل بقیه فیلمهایی است که توسط وزارت اطلاعات بر علیه نیروی محوری مقاومت ایران یعنی سازمان مجاهدین ساخته میشوند.
فریبکاری در روایت، شیوه ی شناخته شده ی رژیم ایران و تمام دیکتاتوری هاست. برای مثال، رژیم نازیها مجموعه ای از فیلم های تبلیغاتی را علیه یهودیان تولید میکرد. این فیلمها، مانند "یهود ابدی" (Der ewige Jude)، به شدت یهودی ستیز بودند، و اهدافشان شیطانسازی از یهودیان بود. این فیلمها، یهودیان را موجوداتی پست، خطرناک و تهدیدی برای جامعه به تصویر
میکشیدند. هدف ایجاد ترس و نفرت، و توجیه آزار، اذیت، خشونت، و تبعیض علیه یهودیان بود. نازیها با ایجاد روایتهای دروغین، یهودیان را منبع مشکلات اجتماعی و رویدادهای تاریخی جلوه میدادند. این فیلمها، همانند فیلمهای رژیم ایران بر علیه مجاهدین، ابزار کلیدی در کارزار نازیها برای غیرانسانی جلوه دادن یهودیان و تحریک خشونت علیه آنها بودند و به هولوکاست سوخت میرساند. درست همانطوریکه رژیم ایران با کارزار شیطان سازی و درست کردن فیلمهای تبلیغی بر علیه مجاهدین، زمینه خشونت و تروریسم و قتل عام آنها را فراهم میکند. فقط در یک مورد، رژیم ایران دهها هزار زندانی سیاسی را در سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸ میلادی) در ایران قتلعام نمود؛ بیش از ۹۰ درصد این افراد از اعضای مجاهدین بودند. رژیم ایران شمار زیادی از اعضای مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران (که مجاهدین نیروی محوری ان هستند) را در خارج از ایران با تروریسم بقتل رساند.
برای اطلاعات بیشتر در باره فیلمهای نازیهایی که خشونت بر علیه یهودیان را تئوریزه مینمودند به کتاب "فیلمهای پروپاگاندای نازی: تاریخچه و فیلمنامه"، نوشته رولف گیزن و منفرد هوبش رجوع کنید [۴]. فیلمهای نازی ها شامل فیلمهای سینمایی و مستندهای طولانی تری است که در آلمان بین سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ ساخته شده و برای عموم منتشر شده اند. برخی از آنها فیلمهای "استاتسآفتراگسفیلم" (Staatsauftragsfilme) بودند، یعنی فیلمهایی که به دستور و با تأمین مالی رایش سوم ساخته شده اند. کتاب بالا [۴] به تولید، محتوا و تأثیر این فیلم ها، به ویژه فیلم هایی که یهودیان را هدف قرار داده اند، میپردازد. در این کتاب میتوان به درکی از چگونگی استفاده از فیلمسازی برای شیطان سازی و تاثیر روی افکار عمومی دست یافت.
برای آشنایی با شمه ای (و نه تمام) فیلم های فاشیسم حاکم بر ایران علیه مجاهدین، گزارشهای زیر توصیه میشوند:
ارگانها و عوامل فیلم و سریال سازی های رژیم علیه مجاهدین [۵]
ساخت و پخش فیلم ، مستند و سریا لهای سفارشی علیه مجاهدین [۶]
فیلم "بچه های اشرف "، فیلم "سرهنگ ثریا" و ارتباط آن ها با جمهوری اسلامی [۷]
تحریف تاریخ با فیلم وسریال سازی سفارشی برای مقابله با مجاهدین [۸]
آخوند علوی اعتراف میکند: فیلمها و سریالها برای شیطان سازی از مجاهدین کار وزارت اطلاعات است [۹]
پشت پرده فیلم و سریال سازی های سفارشی رژیم علیه مجاهدین [۱۰]
چرا عناصر اطلاعاتی کارگردانان واقعی فیلمسازی علیه مجاهدین هستند؟ [۱۱]
سریال شاهرگ، فیلم سفارشی خامنهای برای مقابله با اقبال روزافزون از مجاهدین خلق [۱۲]
برای اطلاعات بیشتر در باره قتلعام بیش از ۳۰ هزار زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸ میلادی) که اکثر آنها اعضا و هواداران مجاهدین بودند به این مراجع رجوع کنید: [۱۳]، [۱۴]، و .[۱۵]
۵. پشت نقاب تبلیغاتی که هدف مشترک با فیلمهای وزارت اطلاعات دارند
ساختن یک دروع بیشرمانه. فیلم "کودکان اشرف" که برای شیطان سازی علیه مجاهدین ساخته شده (مانند فیلمهایی نظیر "سرهنگ ثریا")، با تمرکز بر ادعاهای چهار نفر از حدود ۱۰۰۰ نفر (یا چهار دهم درصد از افراد)، بعضا با ارتباطات شناخته شده با وزارت اطلاعات فاشیسم حاکم در ایران، روایتی فریبکارانه از سربازان کودک جنگ میسازد لذا روشنگری های زیر بسیار ضروری هستند:
(۱) تمامی نوجوانانی که بعدا تصمیم گرفتند که به والدینشان در اشرف بپیوندند، طبق شواهد مکتوب و مستند و مشاهدات عینی، همگی با انتخاب شخصی و کاملا آزادانه بود و مطلقا اجباری در کار نبود. در مواردی که سن آنها کمتر از ۱۸ سال بود، تنها بعد از توصیه و مشورت و بعضا اصرار بیش از حد والدین خود آنها بود که مجاهدین حاضر به پذیرش آنها بودند.
برای مثال، یک مورد امیر یغمایی، یکی از سوژه های اصلی این فیلم کذایی است. پدرش اسماعیل یغمایی، در جلسه ای با حضور تعداد زیادی از اعضا مقارمت، با اصرار زیاد خواهان فرستادن پسرش به اشرف شد. او برای تأکید بر رضایت، صحت، و حمایت قاطع خود از این درخواست، متنی امضا شده با اثر انگشت قرمز رنگ ارائه داد و در ان از درخواستش با افتخار یاد نمود [۱۶]. اسماعیل یغمایی جداگانه در صحبتی که با او در یک سفر طولانی داشتم مجددا باافتخار از تشویق و اصرارش برای رفتن امیر یغمایی به اشرف صحبت کرد و تاکید کرد که (نقل به مضمون)، بودن او در اروپا منجر بهدر رفتن زندگی اش میشد و در اشرف میتوانست یک زندگی مثبت و پر بار داشته باشد. همان زمان از خلال صحبتهاش احساس نمودم که خودش میخواست زندگی راحتتر و بدون دغدغه ای داشته باشه و امیر یغمایی بیشتر جنبه مزاحمت برای او داشته.
(۲) این نوجوانان که به اشرف بازگشتند در هیچ عملیات نظامی شرکت نکردند و لذا صفت کودک سرباز یک تبلیغات بی شرمانه در جهت شیطانسازی همانند دروغهای وزارت اطلاعات ولایت فقیه و ارگانهایی مثل انجمن نجات خامنه ای است. نیت وزارت اطلاعات و انجمن نجات در استفاده از این واژه ها خنثی نمودن و یا کم رنگ نمودن جنایت بزرگ جنگی خمینی در فرستادن اجباری و کشتن چند صد هزار کودک و نوجوان به جبهه های جنگ ضد ملی بود که فقط خمینی خواهان ادامه آن بود.
(۳) مجددا تاکید میکنم که هیچکدام از جوانها که به نزد والدین خود در اشرف رفتند در هیچ عملیات نظامی شرکت نکردند، ولی مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر، مقاومت و مبارزه بر علیه سرکوب را بدون ذکر جنسیت و سن بعنوان یک حق بنیادی به رسمیت میشناسد. در همین اروپا تاریخچه بسیار رنگین و زیبایی از مقاومت نوجوانان بر علیه فاشیسم و سرکوب موجود است. از ژاندارک که در ۱۶ سالگی یک رهبر نظامی شد و در ۱۹ سالگی زنده، زنده در آتش خمینی زمانش، اسقف کوشون به شهادت رسید تا نمونه های فراوانی در زمان نازی ها. برای مثال، در باره قهرمانانی مانند فردی اورستینگن (Freddie Oversteegen) و خواهرش تروس (Truus)، لپا رادیک (Lepa Radić)، ماشا بورسکینا (Masha Bruskina)، ولودیا شرباتسویچ (Volodya Shcherbatsevich)، و سوفیا شول (Sophie Scholl) و ... جستجو کنید. اورستینگن دختر جوانی بود که در ۱۴ سالگی به نیروی مقاومت هلند پیوست و همراه با خواهرش که دو سال از خودش بزرگتر بود، بسیاری از افسران نازی را به دام انداخت و اعدام نمود. رادیک بخاطر حمله نظامی و تیراندازی بسوی افسران نازی دستگیر، و با شجاعت و بدون دادن نام یارانش در ۱۷ سالگی توسط نازی ها در ملاء عام حلق آویز شد. بورسکینا، ۱۶ ساله، و شرباتسویچ، ۱۷ ساله و دبیرستانی بودند که به مقاومت پیوستند. شول برای اولین بار در ۱۶ سالگی توسط ماموران اس اس دستگیر شد و در ۲۱ سالگی توسط نازی ها اعدام شد. برای اطلاعات بیشتر برای دو خواهر اورستینگن به مقاله "این تینایج همراه با خواهرش نازی ها را به قتل میرساند" مراجعه کنید [۱۷]. برای رادیک به مقاله "با لپا رادیک، یک تینایج که جانش را در جنگ با نازی ها از دست داد، آشنا شوید" رجوع کنید [۱۸]. برای بورسکینا شرباتسویچ، و شول به ترتیب به این رفرانسها نگاه کنید: [۱۹]، [۲۰]، [۲۱]. مثالهای زیادتری هستند ولی موردهای بالا، که اتفاقا همه دختر هستند، نمونه های گویایی هستند. برای نمونه های تاریخی دیگر، مقاله ارزشمند دکتر فولادوند را توصیه میکنم [۲].
همانطوریکه نویسنده و شاعر متعهد و بزرگوار آقای جمشید پیمان توضیح داده اند [۱۶]، این نوجوانان رزمنده را نباید کودک توصیف نمود و یا بر پیشانی پاک و شجاعشان انگ کودک سرباز زد. اینها قهرمانان نوجوانی بودند که بر علیه یک نظام جنایتکار شوریدند. هیچ انسان مبارز، شریف، و مسئولی این رزمندگان را که برای آزادی میهنشان به مقاومت پیوسته اند را همردیف سربازان یک حکومت جنایتکار معرفی نمیکند. فقط پادوهای یک حکومت نامشروع با یک مقایسه و شباهت سازی صوری و با شیادی به تخریب و خدشه دار نمودن مبارزه این انقلابیون میپردازد.
تحقیر فداکاری. فیلم مذکور تلاش میکند والدینی که فرزندان خود را بخاطر امنیت و حفظ جانشان به دور از مرزها فرستادهاند، به عنوان افرادی بی عاطفه تصویر کند. آنها این فداکاری غیرقابل تصور که با انگیزهی محافظت از فرزندانشان و تأمین آیندهای بهتر برای آنها صورت گرفته است را به داستانی از فریب و کنترل تحریف میکنند. این نوع تبلیغات بیشرمانه و غیرانسانی کردن مسبوق به سابقه است. در تبلیغات نازیها نیز چنین القا میشد که والدین یهودی اموال خود را بیشتر از فرزندانشان دوست دارند. در دوران مک کارتی در أمریکا در سالهای بین ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی، به بعضی از روشنفکران و فعالان چپ، برچسب والدین نامناسب میزدند و آن تهدیدی میشد که فرزندانشان از آنها گرفته شود و سرپرستی آنها به کس دیگری محول شود.
سابقه شیطانسازی از مجاهدین. این تاکتیک فریبکارانه و ریاکارانه تازگی ندارد .نمونه های فراوان در ۴۰ سال گذشته وجود دارند. به یک نمونه اشاره میکنم. بمبگذاری سال ۱۳۷۳ در حرم مشهد را به خاطر بیاورید. رژیم ایران برای شیطان سازی (همانند این فیلم) علیه نیروی محوری مقاومت ایران یعنی مجاهدین، آنرا را مقصر بمبگذاری اعلام نمود که هم اذهان مردم را بر علیه مجاهدین بشوراند و هم محکومیت جهانی را به دنبال داشته باشد (درست مثل همین فیلم کذایی). سالها بعد، حقیقت آشکار شد: بمبگذاری کار عوامل وزارت اطلاعات رژیم ایران برای شیطان سازی علیه مجاهدین بود. این دروغ آشکار، نمایانگر تمایل رژیم ایران برای تنزل به هر سطحی برای اهریمنی جلوه دادن مجاهدین است.
۷. درهم شکستن دروغی دیگر: پیوندهای خانوادگی و ترس رژیم
دام فریب وزارت اطلاعات و انجمن نجات خامنه ای فراتر از روایت ساختگی این فیلم کذایی است.
یکی از دروغهای بسیار زننده این نهادها، ادعای قطع روابط عاطفی بین اعضای مقاومت در اشرف و عزیزانشان در ایران و یا خارج از ایران است. این ادعا کاملا دروغ است.
شاهد دیدارهای مجدد. خیلی از آن "کودکان" که اکنون جوانهای سی، چهل ساله هستند با انرژی بسیار در کنار والدینشان در اشرف با عشق و علاقه فعالیت میکنند. خیلی دیگر از بستگان از جمله خیلی دیگر از "کودکان" (که اکنون در دهه ۴۰ زندگی خود و بعضا با همسر و بچه)، برای دیدار با والدین، عمه، عمو و خاله مرتب به اشرف سفر میکنند. شخصا شاهد شادی این دیدارها از جمله دیدار غیر ایرانیانی که حالا جز خانواده مقاومت هستند چون والدین همسرشان در اشرف میباشند، بودهام. ساکنان اشرف حتی از بستگان دورتر با هیجان و شور بسیار استقبال میکنند. این دیدارها فراتر از روابط خانوادگی و در خیلی از موارد تجدید پیوندهای دوستی بوده. شخصا ً شاهد دیدارهای بسیار عاطفی بین اعضای مقاومت در اشرف و دوستان دبیرستانی آنها بودهام، دیدارهایی پر از خنده، شادی، مرور بر خاطرهها، و احساس مشترک در هدف. این صحنه های اشتیاق دیدار متقابل، حمایت، همبستگی شادمانه، و هیجان شادیها، تضاد آشکاری با روایتهای دروغین رژیم و کارگزاران خارج از کشوری آن دارد.
تنها خط قرمز مقاومت ایران و ساکنان اشرف آن به اصطلاح افراد خانواده هستند که مستقیم یا غیر مستقیم با وزارت اطلاعات همکاری میکنند و یا بخاطر ناآگاهی مورد سوءاستفاده انجمن نجات خامنهای قرار گرفتهاند .
وحشت رژیم از مناسبات خانوادگی و تلاش برای از بین بردن آنها. حقیقت این است که رژیم ایران از این ارتباطات خانوادگی وحشت دارد. به همین خاطر آن دسته از اعضای خانواده های مجاهدین که در ایران جرأت میکنند با عزیزان خود در خارج از کشور تماس بگیرند، با خطر مواجه شدن با احکام زندان طولانی مدت روبرو هستند. پرونده ی خانم مریم اکبری منفرد که به دلیل برقراری ارتباط با اعضای خانواده خود در اشرف ۱ و دادخواهی برای سه برادر و یک خواهرش به ۱۵ سال زندان محکوم شد، نمونه ی بسیار روشنی است. از آنجایی که این حکم در حال تمام شدن است بیدادگاه خامنهای او را به سه سال زندان دیگر هم محکوم کرده است. یکی از دلایل حکم اعدام افرادی مانند جعفر کاظمی، محمدعلی حاج آقایی و علی صارمی، و زجرکش نمودن محسن دکمه چی، سفر آنها به اشرف برای دیدار با اعضای خانواده هایشان بود.
شخصا در ترتیب دادن تماس تلفنی بین چند نفر از ساکنان اشرف با بستگانشان در ایران بوده ام که بخاطر ترس افراد خانواده از برملا شدن تماس و برای پنهان نمودن آن باید یک تماس تلفنی ساده با همکاری دو و یا سه خانواده مختلف انجام میگرفت.
دستگیری، زندانی، شکنجه و حتی اعدام افراد به جرم ارتباط با اعضای خانوادههایشان در اشرف، روی دیگر سکه دروغبافی و شیطانسازی علیه مقاومت ایران تحت عنوان ایجاد جدایی بین اعضای خانوادههاست. رژیم ایران بارها تلاش کرده تا با سوءاستفاده از عنوان خانواده و یا با عضوگیری برخی از اعضای خانوادههای مجاهدین، به درون این سازمان نفوذ و دست به قتل و کشتار بزند. به عنوان مثال، طبق گزارش رویترز در روز ۲۳ اکتبر ۲۰۱۹، پلیس آلبانی اعلام کرد که نیروی قدس سپاه پاسداران توطئه قصد انفجار یکی از مراکز مجاهدین در آلبانی در نوروز ۱۳۹۷ را هدایت میکرد [۲۲]. طبق گزارشهای تیرانا تایمز [۲۳] و بالکان اینسایت [۲۴]، نیروی قدس از همکاری شخصی بنام علیرضا نقاشزاده استفاده کرده بود. این شخص به بهانه دیدار با مادرش به آلبانی رفته بود.
۸. نتیجه گیری: افشای فریب و پاسداری از حقیقت
داستان فداکاری والدین در زمان جنگ و تصمیم دشوار فرستادن فرزندانشان به مکانی امن، داستانی غمانگیز اما تکراری در تاریخ بشریت است. در حالی که تبلیغات فاشیسم حاکم بر ایران سعی در تحریف این روایت ها دارد، حقیقت همچنان آشکار است: پیوند بین والدین مقاومت و فرزندانشان (بجز تعداد محدودی که روحشان را به شیطان فروختند)، بسیار قوی است. فیلمهای تبلیغی دیکتاتورها و پادوهایشان سعی میکنند که با سو استفاده از تعدادی خائن و یا فریب خورده و برای اهریمنی جلوه دادن مقاومت، حقایق و واقعیت را تحریف کنند. این تلاشهای مذبوحانه و هیچ تحریف و دروغی نمیتواند جلوی حقیقت را بگیرد.