خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت
مریم رجوی: انقلاب دموکراتیک مردم ایران پیروز میشود
دوستان گرامی مردم و مقاومت ایران، هموطنان عزیز!
گردهمایی شما بهمناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتی جلوهیی از عزم و تکاپوی پرشور خلق دلاوری است که برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه، قیام و راهحل انقلابی را در پیش گرفته است.
اگر انقلاب بهپاخاستن و فداکاری است، اگر انقلاب برهم زدن اساس وضع موجود است و اگر انقلاب بستن هر راهی بهسوی ارتجاع و انحراف و استبداد و وابستگی (بهمعنی ضداستقلال) است، پس شما و مردمتان کلید فتح و آزادی را بهدست آوردهاید.
اجتماع امروز شما دو پیام اساسی دارد: هم بازتاب صدای مردم ایران است که میگوید قیام و انقلاب تا سرنگونی ادامه دارد؛ هم ابراز آمادگی ایرانیان دور از وطن است. شما آمدهاید بگویید که برای حمایت از قیام و برای بستن تمام راهها به روی رژیم ارتجاعی و ضدبشری، با همه وجود و عشق و عواطفتان حاضرید. به همه شما درود!
انقلاب ۵۷، انقلابی برای آزادی و دموکراسی
دوستان!
در ماه بهمن هستیم. همه، خاطرات انقلاب سال۵۷ را بهیاد دارید که چگونه مردم ایران شاه را بیرون کردند و نظام سلطنتی را واژگون. آن انقلاب برای آزادی و دموکراسی، برای استقلال و ضد وابستگی و دستنشاندگی بود. برای یک جمهوری بود که تمام مردم ایران در جبهه خلق، در برابر سلطنت، خواهان آن بودند.
مسعود رجوی که فقط ۱۰روز قبل از آمدن خمینی به ایران، بعد از ۷سال و نیم از زندان آزاد شده بود، از روز اول با صدای بلند، خواستار «انقلاب دموکراتیک» شد و گفت: «بهخصوص صحبت از انقلاب اسلامی نکنید».
۱۰روز بعد از سقوط رژیم شاه هم، در سخنرانی در دانشگاه تهران با صراحت گفت: «در کردستان یا در بلوچستان و یا در هر کجای دیگر»، بهانه تجزیهطلبی نگیرید. او گفت خواستهای مردم در کردستان و در بلوچستان با تهران و آذربایجان فرقی ندارد. همهاش یکی است، الا اینکه این مردم زیر ستم مضاعف هم بودهاند «به جرم زبانشان و به جرم ملیتشان».
در مورد نحوه اداره امور کشور و حیات سیاسی و اقتصادی هم خواستار تشکیل شوراهای مردمی شد. این را هم در آخر صحبتهایش اضافه کرد که البته «راه ما طولانی و پر پیچ و خم است». چرا؟ چون رهبری انقلاب را ارتجاع ربوده بود. ارتجاع نه در گذشته، نه در حال و نه در آینده، نمیتواند رهبری یک انقلاب را بهعهده بگیرد.
خمینی، دزد بزرگ قرن
دزد بزرگ قرن، خمینی، از راه رسیده بود. در اوج بود و در منتهای محبوبیت اجتماعی و مذهبی، که این، کار را برای ما بهطور مضاعف سخت و بغرنج میکرد.
این تنها نمونه و یک مورد منحصر بهفرد در کل تاریخ ایران بود که مشروعیت دینی و اجتماعی و مشروعیت سیاسی ناشی از یک انقلاب در یک فرد گره میخورد که همه سیاسیون آن روزگار، به استثنای مسعود رجوی در دیدار با او دستش را میبوسیدند.
مسأله این بود که شاه و پدرش در نیم قرن دیکتاتوری، جز شبکه آخوندها جایی برای هیچکس و هیچ چیز دیگر نگذاشته بودند. کار به آنجا رسید که شاه، یک روز احزاب دستساز خودش را هم منحل کرد و گفت حزب فقط رستاخیز! به غیر از این، هر کس میخواهد یا از ایران برود یا زندان.
اینطور بود که خمینی، که مردم برایش فرش خون گسترده بودند، دیکتاتوری انحصاری مذهبی را با مصالح بر جای مانده از دیکتاتوری سلطنتی بنا کرد.
باز هم مسعود رجوی بود که در همان سخنرانی اول، درست ده روز بعد از به قدرت رسیدن خمینی بهصراحت گفت: بوی انواع تضییقات برای نیروهای سازنده انقلاب که از قبل میجنگیدند، میآید. همانهایی که امروز به صحنه نپریدهاند و برای میوهچینی نیامدهاند.
بعد با تمثیلی از قرآن به طعنه و بهرساترین صورت گفت که نیروهای سازنده انقلاب نه تنها به این رهبری (یعنی خمینی) نزدیک نیستند بلکه دور هستند، خیلی دور.
آن روز این موضعگیریها بهلحاظ اجتماعی، سیاسی و مذهبی مطلقاً خوشایند نبود و برای مجاهدین فقط انزوا، فشار و محدودیت به همراه داشت. کما اینکه مجاهدین با تحریم رفراندم ولایت فقیه، چماقها و گلولهها را بهجان خریدند. همه اینها لازمه حفظ شرافت و قیام بهوظیفه و یک مسئولیت تاریخی بود، والا امروز آلترناتیو دموکراتیک و شایستهیی در کار نبود.
کار دیگری که برای خمینی و آخوندها در همان اولین ماه حکومتشان، خیلی گزنده بود، این بود که مسعود گفت خواهرانمان که خودشان روسری داشتند به حفاظت و حمایت از زنان بیحجاب بروند که عکسهایش در همان زمان منتشر شد. بعد هم در ۲۱ اسفند۱۳۵۷، اطلاعیه مجاهدین دقیقاً با همین کلماتی که میگویم، اعلام کرد که: «انقلاب هیچگونه تردید و انکاری را در آزادی کامل حقوقی و سیاسی و اجتماعی زنان نمیپذیرد» و اینکه «تحمیل جبری هر شکلی ازحجاب بر زنان این میهن … نامعقول و نامقبول است».
اما این حرفها به گوش خمینی نمیرفت. با زنستیزی و اجبار و سرکوب مضاعف زنان، آنها را دربند و محبوس کرد. خون ریخت و خون ریخت و خون و تا توانست مردم ایران را سرکوب، تحقیر و غارت کرد. مردم ایران را اسیر فقر و محرومیت و درماندگی کرد. روزگار همه را سیاه کرد، اما مردم ایران و فرزندان و رهبران حقیقی آن، سرخم نکردند و مقاومتی عظیم را آغاز کردند، سازمان دادند و با پرداخت قیمت بینظیر در تاریخ ایران به مبارزه با این رژیم برخاستند.
۶دهه نبرد با دو دیکتاتوری، پشتوانه قیام ۱۴۰۱
مقاومتی که بیش از چهار دهه درگیر یک جنگ تمامعیار آزادیبخش با این رژیم بوده و بالاترین سرمایه ملی و میهنی مردم ایران برای رهایی از چنگال استبداد دینی است.
امروز بعد از گذر از هزاران تنگه و فتنه و کورانهای سخت، مردم ایران به قیام ۱۴۰۱ رسیدهاند؛ با سلسله یی از قیامها، قتلعامها و نبردها که داستان طولانی دارد؛ با پشتوانه ۵۷سال نبرد بیوقفه به مدت ۶دهه با دیکتاتوریهای شاه و شیخ.
داستان رزمندگان آزادی که با عبور از همه فراز و نشیبها، عزم جزم کردهاند که برای آزادی و نفی هرگونه ظلم و دیکتاتوری و هر گونه اجبار مبارزه کنند و آزادی را به ایران زمین بیاورند، البته با تشکیلات عظیم مقاومت و مجاهدین، که هر قدر با آن دشمنی و آن را نفی کنند، اما انکار کردنی نیست.
حالا طلیعه آزادی در ایران زمین، سرخفام از خون ۱۲۰هزار زن و مرد شجاع را همه جهان بهچشم میبینند. ابعاد جنایت و سرکوب و از طرف دیگر شهامت، شجاعت، دلاوری و پرداخت قیمت از طرف شورشگران و قیامکنندگان را میبینند. پس شایسته است که دنیا در همبستگی با قیام و قیامآفرینان در کنار ایران و مردم ایران بایستد.