کمتر از دو هفته از لیست گذاری سپاه سرکوبگر پاسداران از سوی وزارت خارجه در ایالاتمتحده و از فردای اخراج فلهای بسیاری از عوامل و عناصر سرکوبگر، شکنجهگر و متولیان اعدام از سوی بزرگترین شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام، توئیتر و یا فیس بوک، نخستین علائم و نشانها از تأثیرگذاری این روند بر روح و روان دیکتاتوری خامنهای به برون ساطع شده است.
بر این منطق طی روز گذشته شاهد بودیم که پاسدار جعفری، فرمانده سپاه پاسداران طی حکمی اجالتا به «مرخصی» فرستاده شد و بجای وی یک عربدهکش نظام بنام «سلامی» جایگزین وی گردید.
این تصمیم از سوی خامنهای، آنهم در این شرایط بسیار بحرانی برای رژیم و در حالیکه هم مردم بجان آمد در شهرهای مختلف کشور کلیت نظام آخوندی را به چالشی ملی برای سرنگونی کشاندهاند و هم جامعه جهانی با اعلام تحریمهای خرد کننده و یا لیست گذاری ارگانهای سرکوب، علامتی دال بر همبستگی خود با مردم دردمند ایران داده است، نه از سر خیر و صلاح نظام، بلکه از موضع کاملا ضعف و بن بست اتخاذ شده است.
ولی فقیه غرق در بحران در متن اخراج پاسدار جعفری ناخواسته به ریزش، بی روحیه گی و بریدگی در بالاترین سطح از فرماندهان سپاه اعتراف می کند و از جمله در فرمان خود مینویسد: «نظر به تمایل جنابعالی به حضور در عرصههای فرهنگی و نقش آفرینی در جنگ نرم شمارا به مسئولیت قرارگاه فرهنگی و اجتماعی حضرت بقاء الله منصوب میکنم».
این جملات به اندازه کافی گویا میباشند و نیاز به هیچگونه تفسیر نیز ندارند...واقعیت در لابلای این جملهبندی همان اعتراف به ریزش در رأس سپاه پاسداران میباشد که قرار بود تا روزی، روزگاری این نظام پوسیده را «از جمیع بلایای سرنگونی» حفظ نماید.
همچنین این جابجایی در بالاترین سطح فرماندهی سپاه پاسداران به مانند آخرین روزهای دیکتاتوری شاه، نشان از وجود بن بست در درون نظام و یا بی برنامگی برای تقابل با بحرانها و همچنین شاخصی برای عدم اعتماد شخص نخست حکومت نسبت به فرماندهان سرکوبگر خود را دارند.
خامنهای بهخوبی بر این واقعیت واقف است که هرگونه جابجایی کارگزاران نظام با انبوهی تجارب سرکوبگرایانه به انقباض هرچه بیشتر نظام راه خواهد برد و به دلیل میرندگی نظام، امکان هرگونه تولید و یا بازتولید برای آنان متصور نیست.
بدین سان خامنهای یکبار دیگر به اثبات رساند که نظام آخوندی به چه میزان نیازمند یک «عربدهکش» و یا بقول عوام «خالی بند» را دارد، زیرا پاسدار سلامی بهکرات نشان داده که نه تنها از درایت و فهم و شعور نظامی، سیاسی و اجتماعی برخوردار نیست، بلکه طبیعت وی همطراز با «قدارهبندانی» است که وظیفه اشان تنها «نسق کشیدن» بر سر چهارراه ها و طلبیدن «مراد» است و بس!.
همچنین ولی فقیه زهر خورده در حالی دست به این تعویض میزند که سپاه پاسداران اکنون نه تنها در داخل کشور مورد تنفر و انزجار مردم بجان آمده میباشد، بلکه در سطح جهانی نیز بعنوان «سدی» برای صلح، ثبات و حسن همجواری در منطقه بحرانی خاورمیانه محسوب میشود.
جابجایی یک پاسدار تروریست با تروریست دیگر، خود بهترین بینه بر این واقعیت میباشد، زیرا برای نمونه علاوه بر کلیت سپاه، از فردای تصویب قطعنامه ۱۷۳۷ در شورای امنیت، ایالاتمتحده پاسدار سلامی را در کنار سایر مقامهای سپاه پاسداران در لیست تحریمها و همچنین در فهرست مربوط به تروریسم جهانی و سلاحهای کشتار جمعی قرار داده است.
چنین وضعیتی نیز در اتحادیه اروپا به ثبت رسیده است. این اتحادیه در سال ۲۰۰۷ بعنوان «شریک تجاری» آخوندها علاوه بر پاسدار جعفری، پاسدار سلامی را نیز به دلیل فعالیتهای موشکی در لیست سیاه خود گذاشته بود.
بهر حال از هر منظر که به این روند نظر بیافکنیم، به یقین به این واقعیت خواهیم رسید که بزرگترین ارگان نظامی، مالی و اقتصادی در درون رژیم آخوندی که نبض بیش از ۷۰ درصد از اقتصاد کشور با مجموعه عظیمی از درآمدهای ملی را در اختیار دارد، اکنون در حال فروپاشی است.
این علائم را نه تنها در ریزش نیروهای زهوار رفته سپاه و بسیج میتوان رؤیت نمود، بلکه فراتر از آن به مانند موریانهای به بالاترین سطح از فرماندهای آن نیز سرایت کرده است.
بر این منطق طی روز گذشته شاهد بودیم که پاسدار جعفری، فرمانده سپاه پاسداران طی حکمی اجالتا به «مرخصی» فرستاده شد و بجای وی یک عربدهکش نظام بنام «سلامی» جایگزین وی گردید.
این تصمیم از سوی خامنهای، آنهم در این شرایط بسیار بحرانی برای رژیم و در حالیکه هم مردم بجان آمد در شهرهای مختلف کشور کلیت نظام آخوندی را به چالشی ملی برای سرنگونی کشاندهاند و هم جامعه جهانی با اعلام تحریمهای خرد کننده و یا لیست گذاری ارگانهای سرکوب، علامتی دال بر همبستگی خود با مردم دردمند ایران داده است، نه از سر خیر و صلاح نظام، بلکه از موضع کاملا ضعف و بن بست اتخاذ شده است.
ولی فقیه غرق در بحران در متن اخراج پاسدار جعفری ناخواسته به ریزش، بی روحیه گی و بریدگی در بالاترین سطح از فرماندهان سپاه اعتراف می کند و از جمله در فرمان خود مینویسد: «نظر به تمایل جنابعالی به حضور در عرصههای فرهنگی و نقش آفرینی در جنگ نرم شمارا به مسئولیت قرارگاه فرهنگی و اجتماعی حضرت بقاء الله منصوب میکنم».
این جملات به اندازه کافی گویا میباشند و نیاز به هیچگونه تفسیر نیز ندارند...واقعیت در لابلای این جملهبندی همان اعتراف به ریزش در رأس سپاه پاسداران میباشد که قرار بود تا روزی، روزگاری این نظام پوسیده را «از جمیع بلایای سرنگونی» حفظ نماید.
همچنین این جابجایی در بالاترین سطح فرماندهی سپاه پاسداران به مانند آخرین روزهای دیکتاتوری شاه، نشان از وجود بن بست در درون نظام و یا بی برنامگی برای تقابل با بحرانها و همچنین شاخصی برای عدم اعتماد شخص نخست حکومت نسبت به فرماندهان سرکوبگر خود را دارند.
خامنهای بهخوبی بر این واقعیت واقف است که هرگونه جابجایی کارگزاران نظام با انبوهی تجارب سرکوبگرایانه به انقباض هرچه بیشتر نظام راه خواهد برد و به دلیل میرندگی نظام، امکان هرگونه تولید و یا بازتولید برای آنان متصور نیست.
بدین سان خامنهای یکبار دیگر به اثبات رساند که نظام آخوندی به چه میزان نیازمند یک «عربدهکش» و یا بقول عوام «خالی بند» را دارد، زیرا پاسدار سلامی بهکرات نشان داده که نه تنها از درایت و فهم و شعور نظامی، سیاسی و اجتماعی برخوردار نیست، بلکه طبیعت وی همطراز با «قدارهبندانی» است که وظیفه اشان تنها «نسق کشیدن» بر سر چهارراه ها و طلبیدن «مراد» است و بس!.
همچنین ولی فقیه زهر خورده در حالی دست به این تعویض میزند که سپاه پاسداران اکنون نه تنها در داخل کشور مورد تنفر و انزجار مردم بجان آمده میباشد، بلکه در سطح جهانی نیز بعنوان «سدی» برای صلح، ثبات و حسن همجواری در منطقه بحرانی خاورمیانه محسوب میشود.
جابجایی یک پاسدار تروریست با تروریست دیگر، خود بهترین بینه بر این واقعیت میباشد، زیرا برای نمونه علاوه بر کلیت سپاه، از فردای تصویب قطعنامه ۱۷۳۷ در شورای امنیت، ایالاتمتحده پاسدار سلامی را در کنار سایر مقامهای سپاه پاسداران در لیست تحریمها و همچنین در فهرست مربوط به تروریسم جهانی و سلاحهای کشتار جمعی قرار داده است.
چنین وضعیتی نیز در اتحادیه اروپا به ثبت رسیده است. این اتحادیه در سال ۲۰۰۷ بعنوان «شریک تجاری» آخوندها علاوه بر پاسدار جعفری، پاسدار سلامی را نیز به دلیل فعالیتهای موشکی در لیست سیاه خود گذاشته بود.
بهر حال از هر منظر که به این روند نظر بیافکنیم، به یقین به این واقعیت خواهیم رسید که بزرگترین ارگان نظامی، مالی و اقتصادی در درون رژیم آخوندی که نبض بیش از ۷۰ درصد از اقتصاد کشور با مجموعه عظیمی از درآمدهای ملی را در اختیار دارد، اکنون در حال فروپاشی است.
این علائم را نه تنها در ریزش نیروهای زهوار رفته سپاه و بسیج میتوان رؤیت نمود، بلکه فراتر از آن به مانند موریانهای به بالاترین سطح از فرماندهای آن نیز سرایت کرده است.