مواضع اخیر خامنهای در انکار خشم مردم جان به لب رسیده در قیام ایران، نویسنده را بر آن داشت تا هرچند فشرده به تبیین آن بپردازد.
سخنرانی خامنهای پنج روز بعد از شروع قیام سراسر مردم ایران، در سراسیمگی و وحشت از پیامدهای قیام، با برچسبهای ناشایست به خلق قهرمان ایران انجام شد.
خامنهای اقشار محرومی را که برای احقاق مطالبات خودشان قیام کردند را عوامل اجنبی و تحریک شده توسط دشمنان اسلام نامید. قبل از هر تحلیلی، این نگرش به بحران پیش آمده، شاخص حضور استبداد و توتالیتاریسم به شکل کلاسیک آن است. همه نظامهای خودکامه وقتی در بحران دست و پا میزنند، همواره تلاش دارند تا نارضایتی اجتماعی را به عوامل خارجی منسوب کنند. بدینگونه هم برای نیروهای سرکوبگر خود روحیه بخرند و هم بدلیل توهم ناشی از قدرتنمایی کاذبی که دارند، تصور کنند که نظامشان با ثبات است. انکار واقعیت از مختصات ماهیت مستبدین است. در انقلاب ضد سلطنتی ۵۷، شاه و ایادی او نیز همین اتهامات را به ملت میزدند. بخاطر بیاوریم که ازهاری نخست وزیر حکومت نظامی شاه، شعارهای ملت را نوار ساختگی که از بلندگوها در بام خانه ها پخش میشد، نام نهاد. در پاسخ وی، مردم شعار میدادند که "نوار که پا نداره". که تبدیل شد به طنز در دوران انقلاب. اگر به سرنوشت دیکتاتورها نظری بیاندازیم مشاهده خواهیم کرد که به منظور انتقال بحرانهای داخلی به بیرون از محدوده حاکم، عامل خارجی بهترین محمل است. البته سخنان ولیفقیه نظام، تودهنی خامنهای به شرکای خارجیاش نیز بود. آنهایی که چشم دوخته تا از کیسه گشاد رهبری سهمی ببرند را در تنگنا قرار داد. نقض حقوق شهروندان با توسل به سرنیزه، قطعاً از دید ناظران بینالمللی پنهان نیست. حتی اروپای مماشاتگر و استمالت جو نیز مجبور است در محاسبات خود تجدید نظر کند.
امّا وجه دیگر این نوع نگرش به صحنه و قیام تودهها، استفاده از سرکوب عریان است. وقتی خامنهای با وقاحت و بیشرمی مردم را دستنشانده اجنبی میخواند که دشمن اسلام (اسم مستعار ولیفقیه) و مسلمیناند، چراغ سبز به پاسداران ظلمت و تباهی میدهد که سرکوب کنید. به موازات موضعگیری خامنهای، رئیس دادگاههای انقلاب در تهران با قساوت و ترس ناشی از سرنگونی کاخ ولایت، اظهار میدارد که حدود ۴۵۰ نفر در تهران دستگیر شدهاند که حکم آنها احتمالا اعدام است (خبرگزاری تسنیم- ایوینینگ استاندار لندن، ۲ ژانویه ۲۰۱۸). جوهر استراتژی رژیم برای حفظ بقا در همین است. برای حفظ نظام با عنایت به تجربه سلف خودش خمینی که فرمان قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را اعلام کرد، اکنون نیز بایستی با تاکتیک سرکوب عریان کشتار کرد و رحم نکرد. این سیاست البته محکوم به شکست است و در اوج ورشکستگی سیاسی اتخاذ شده که بطور قطع از دید جامعه جهانی پنهان نیست. چراکه:
شرایط و دورانی که قیام ایران شکل گرفته با سالهای ۶۷ و ۸۸ قابل قیاس نیست. در فرانسه، لوموند ۲ ژانویه ۱۸ در مطلبی با عنوان انقلاب دیگری رژیم ایران را تهدید میکند نوشت: "استفن دودوآنون محقق در مرکز تحقیقات ملی فرانسه، شرایط ایران را تجزیه و تحلیل میکند و آن را ”یک انقلاب“ مینامد این محقق میگوید حکومت اسلامی در برابر تظاهرات اعتراضی که در این کشور ابعاد سراسر یافته کاملاً غافلگیر شده است. آنچه در ایران امروز میگذرد یک انقلاب بهمعنای حقیقی کلمه است. رویدادهای جاری ایران یک انقلاب بزرگ ملی است که در بیش از چهل شهر این کشور بهطور همزمان جریان دارد و مستقیماً و بهطور رادیکال رأس حکومت اسلامی را نشانه گرفته است. این ویژگی، نقطه تمایز انقلاب جاری ایران در قیاس با جنبش سال ۸۸است". لوموند افزود: «به گفته پژوهشگر فرانسوی، تودههای اصلی انقلاب حاضر در ایران را مردم پابرهنه محلات و مناطق فقیرنشین تشکیل میدهند و در این معنا میتوان گفت که رژیم جمهوری اسلامی دچار یک فروپاشی اجتماعی و ایدئولوژیک شده و بدون شک انقلاب جاری، این رژیم را به خطر انداخته است. در قیاس با جنبش سال ۸۸ این بار کلیه اظهارات مقامات رژیم نشان میدهد که اردوی ترس تغییر کرده است: آن که میترسد حکومت است، نه مردم».
اختلاف این دوران با سالهای نامبرده در دو حوزه قابل تبیین است:
۱- وضعیت داخلی و بینالمللی رژیم:
در شرایطی رژیم ولایت خامنهای با بحران سرنگونی مواجه شده که مختصات آن با گذشته بلحظ کیفی متفاوت است.
الف: بدلیل افشای پروژه ضد ملی رژیم در توسعه سلاح اتمی توسط مقاومت و گسترش تحریمهای جهانی، رژیم با بحران مالی و سیاسی مواجه شد. پیامد این تحول تحریمهای جامعه جهانی بود. از نظر کارل مارکس، اوضاع اقتصادی «شرایط عینی»، (بحرانهای اقتصادی ناشی از سوء مدیریت و فساد افسار گسیخته و تحریمهای بینالمللی) که به تهیدستی قشر و طبقه کارگران میانجامد و وضعیت جامعه «شرایط ذهنی»، (آگاهی طبقاتی انقلابی) تلفیق میشوند و ترکیب از نظر سیاسی انفجار پذیری را شکل میدهند.
ب: تنزل بهای نفت در بازار جهان و کسری بودجه رژیم در پیشبرد اهدافش. در دنیای امروز قدرت سیاسی منشأ اقتصادی دارد. رژیم در روند عوامل امنیت سوز در ایران از ساختار اقتصاد رانتخواری به سمت انباشت ثروتهای صوری و فساد اقتصادی روی آورده که به فساد سیاسی و بی ثباتی راه برده است.
ج: در بررسی و ترسیم مدل بی ثباتی در الیگارشی دینی، ابتدا نیاز به توضیح است که از نظر بسیاری از پژوهشگران مسائل اجتماعی و اقتصادی، بی ثباتی دارای:
۱- علل ساختاری معطوف به ریشهها و زمینههایی است که بستر وقوع پدیده اجتماعی هستند. به طور مثال اقتدارگرایی (ولایت خامنهای)، یا ارگانهای سرکوب مردم که از علل ساختاری بی ثباتی است. از روز شکل گیری این الیگارشی دینی همواره دوگانگی در بافت سیاسی درون نظام را شاهد بودهایم. (Hydride Political System) صفآرایی قوانین مدرن مدنی همچون سیستم جمهوری و پارلمان در تقابل با قوانین متحجری چون ولایتفقیه نقش آخوندیسم و قوانین شرعی. با عنایت به این تضاد ماهوی، هر فردی که با شاخص اقتداء به ولیفقیه؛ رئیسجمهور شد، در عمل با تضاد در نحوه اداره دولت با دستگاه رهبر مواجه گردید. امّا اختلاف این دوران با سالهای گذشته، عدم توانایی خامنهای در کنترل نخبگان نظام است. ضعف خامنهای از یکسو و رشد افسار گسیخته فساد در تمام شئون مملکت، قابل قیاس با گذشته نیست. شاخص آن نیز افشاگری صاحبان قدرت از یکدیگر برای کسب جایگاه بهتر در فردای مرگ رهبر (مواضع افشاگرانه احمدینژاد علیه قوه قضاییه) است که اکنون به معضلی غیرقابل کنترل در بافت سیاسی- ایدئولوژیک حاکمیت ارتقاء یافته. در ساختار حکومتی الیگارشی دینی، هر کس که در رأس قوه مجریه قرار بگیرد، همواره یک وظیفه اساسی را باید وجهه همّت خود قرار دهد: «حفظ تمامیت نظام به هر قیمتی». هر چه ضریب مشروعیت نظام در متن معادلات داخلی رژیم تنزّل یابد، طبعاً ضریب «امنیت نظام» نیز پایینتر میرود. البته این تناقض که ناشی از ماهیت قرونوسطایی و مادون سرمایهداری است، برای کل نظام قابلتحمل نیست. چراکه نمیتوان بهانه آورد که چون این قسمت رودخانه موج دارد من در آن جا پارو نمیزنم. این کار امکان ندارد زیرا رودخانه یک کل است. این گره کوری است که رژیم قادر به باز کردن آن نیست و به پاشنه آشیل نظام تبدیل شدهاست. بدین ترتیب هم شاهد سوختن برگ «معتدل و اصلاحطلب» هستیم و هم واژگون شدن میز فریبکاری رژیم در نمایش تقسیم قدرت سیاسی. اکنون همان نمایندگان بهاصطلاح اصلاحطلب، پردهها را کنار زده و با وقاحت خواهان سرکوب مردم تحت ستم آخوندها شدهاند. این موضعگیری اصلاحطلبان صوری، صحت تحلیل شورای ملی مقاومت را که همواره تاکید کرده که تمام جناحبندیهای نظام در سرکوب مردم و صدور تروریسم متحد هستند را به اثبات رساند.
تبعات این نوع درگیری در طیف نخبگان، موجب ارتقاء نارضایتی اجتماعی از ابعاد فساد در درون نظام است. قطعاً برای تهیدستان و محرومان جامعه که رژیم مدعی داشتن پایگاه قوی در این اقشار میباشد، ضربهای است جبرانناپذیر به ارکان امنیت نظام. چراکه روزانه اختلاف فاحش طبقاتی را مشاهده کرده و عامل اصلی آنرا خامنهای و اطرافیانش ارزیابی میکنند. مرگ نابهنگام و مشکوک رفسنجانی که همواره نقش متعادلکننده در نظام را داشت و خلأ در طیف نخبگان را موجب گردید، عامل دیگری در بهم خوردن نظم در دستگاه خلیفه ارتجاع بود.
۲- اتفاقات غیرمنتظره است:
علتهای غیر منتظره به سادگی قابل رؤیت نیستند. مثلاً در صورت اتفاق مرگ دیکتاتور یا جرقه یی چون افزایش قیمت تخممرغ یا بنزین در ایران، بی ثباتی فوران میکند و راه به قیام محرومان میبرد.
غلیان خشم مردم که چون آتشفشان با جرقهای فوران کرد، لشکر محرومین، بیکارها و جوانان بی چشمانداز و مأیوس از آینده را در بردارد. آنها از فرصت پیش آمده در قیام ایران سود جسته و مصمم به تعیین تکلیف با خامنهای به طغیان علیه استبداد دینی بر شوریدهاند؛ و بدینگونه "درِ پاندورا باکس باز شده است". پتانسیل مطالبات محرومین در شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنهای خود را بارز نمود. تصاویر خامنهای و خمینی به آتش کشیده شد. نارضایتی اجتماعی که ابتدا در معضل اقتصادی شکل گرفت، طی بیستوچهار ساعت به نارضایتی سیاسی و قیام محرومان تبدیل شد. شبیه همان جرقهای که در "بهار عربی" با خودسوزی سبزیفروش تونسی شکل گرفت. در نظامهای دیکتاتوری، تمرکز خواستها سرکوب شده، طی روندی براثر شرایط خاص، شکل قهرآمیز بهخود میگیرد. گزینههای اصلی رژیمهای مستبد در مواجهه با طغیان مردم، عبارتند از:
الف: افزایش اقدامات قهرآمیز و سرکوب ملت.
ب: تسلیم و پاسخگویی به برخی یا تمامی خواستههای مخالفان.
با شناخت از ماهیت رژیم ملاحظه کردیم که تصمیم به سرکوب عریان و مجازاتهای سنگین گرفته است. روزنامه حکومتی اعتماد (۱۳شهریور ۹۶) «ابرچالشها را با تومورهای سرطانی مقایسه کرده که تنها و تنها با اقدامات قاطع عمل جراحی قابل درمان هستند». شاید در کوتاه مدت بتواند مانع از خشونت سیاسی مردم شود، امّا بطور قطع نارضایتی تشدید خواهد شد و اینبار دوام بیشتری نیز مییابد. بنا برداده های مقاومت ایران حداقل ۴۵ نفر از قیام کنندگان طی هشت روز از آغاز شورش علیه کلیت نظام آخوندی به شهادت رسیده و تا کنون قریب بیش از ۲۵۰۰ نفر از تظاهرکنندگان «کهریزکی» شدهاند. وزیر کشور دولت آخوند روحانی در سخنانی ضمن دادن دسته گل به ولیفقیه خونریز و جبار، ادعا کرد: «اصل مسئله این بود که اعتراضی واقع شد و نظام تمام توان و تلاش خود را صرف کرد تا این اعتراضها در حداقل هزینهها، در بالاترین حد مدارا و به بهترین شکل هدایت کند». (خبرگزاری حکومتی ایرنا ۱۵ دی ۱۳۹۶). ترجمان «بالاترین حد مدارا» در دیکتاتوری خونریز ولایت همان به گلوله بستن نوجوانان ۱۲ ساله و به قتل رساندن زنان باردار در خیابانها و معابر عمومی طی هشت روز گذشته میباشد. همچنین فریادهای میلیونها هموطن دردمند با شعار «میکشم، میکشم، آنکه برادرم کشت» خود بهترین دلیل بر سبعیت خامنهای و فرمان وی برای کشتار قیام کنندگان میباشد. بر این منطق است که خامنهای خونریز برای قطع اطلاعرسانی و رسیدن صدای مظلومیت قیام کنندگان، فرمان قطع اینترنت و شبکههای اجتماعی را صادر کرده است و باز بر این منطق وی به مانند تمامی دیکتاتورها تلاش دارد تا از رسیدن آمار شهدا و صحنههای به گلوله بستن مردم بیدفاع به خارج از کشور ممانعت به عمل آورد. (تمجید رذیلانه روحانی از دیکتاتور خونریز ولایت، همبستگی ملی، ۱۵ دی ۹۶). بطور قطع، روی کرد خامنهای و نیروهای سرکوبگر او موجب بالا رفتن درصد نارضایتی تا رسیدن به هدف نهایی خواهد شد. چراغ سبز خامنهای در سخنرانیاش برای سرکوب معترضین به حکومت، قیام ایران را وارد فاز جدیدی با ابعاد گوناگون شده و میل به مقاومت در مردم را افزایش داده و هدفهای بسیاری را برایشان فراهم میسازد. آنها قادرند از ارزشهای مورد تهدید خود دفاع کنند یا ارزشهای جدیدی به دست آورند و یا امتیازات یا منافعی کسب کنند. هستههای مقاومت مردمی در کانونهای شورشی (هزار اشرف) در هیئت ارتش آزادیبخش به سرعت شکل میگیرد. اگر رژیم این تصور را دارد که با نمایش کاذب و مجبور ساختن کارمندان دولت در شرکت در تظاهرات فرمایشی طرفداران “قانون اساسی» ولایتفقیه در خیابانها به جهانیان القاء کند که با ثبات است که دوران انقلاب ضد سلطنتی را تداعی میکند که طرفداران شاه به خیابان آمده و زیر چتر حامیان قانون اساسی شعار میدادند، سخت در توهم است. و یا اگر در غرب با کمک لابیهای سرمایهداری، (بیبیسی – سی ان ان) وانمود میکنند که صدای نارضایان را شنیده و قیام مهار شده، بازهم ناشی از توهم است.
امّا انقلاب دمکراتیک ایران با شعار «مرگ بر خامنهای» که فضای سیاسی ایران را مزیّن به خود کرده، تازه شروع شده و ممکن است افت و خیز داشته باشد ولی سوخت وسوز ندارد. مرحله سرنگونی رژیم همچون تمام انقلابات قرن ۲۰ و ۱۹ تکاملی است و مرحله به مرحله رشد مییابد. ولیفقیه را گریزی از تلهای که در آن گرفتار شده نیست. بخصوص که نیروی سازمان یافته جنبش سراسر مقاومت به اقرار مقامات رژیم، آنرا هدایت کند.
د: ناامیدی در نسل جوان و پایان دوران فریب و تزویر آخوندی:
با روی کار آمدن خاتمی در مقام رئیسجمهور نظام تا روی کار آمدن روحانی شیاد، همواره تلاش شد تا با بزک کردن چهره این دلقکان سیاسی، مردم ایران و جامعه جهانی را فریب دهند. امّا با اوجگیری تضادهای ساختاری و نهادینه شدن فساد در بوروکراسی کشور فاز جدیدی را شاهدیم که در گذشته در چنین ابعادی وجود نداشت. نسل جوان و سرخورده که آینده خود را در این نظام جز تباهی و بنبست، نمیبینند با انتخابی حیاتی مواجه شدند. آرزوهای تحقق نیافته نسل جوان، راه به یأس و ناامیدی برده است. یأس را میتوان تحمل کرد اما محرومیت قابلتحمل نیست. در حالی که یأس ممکن است بذرهای انقلاب اولیه را بارور سازد، محرومیت نقش عامل محرک را برای کنش انقلابی ایفا میکند. (Bert Hoselits and Ann Willner, The Revolution in World Politics, ۱۹۶۲, page ۶۳۶.)
یکی از کارشناسان باند روحانی در نامه به شمخانی دبیر شورای امنیت که در واقع غیر مستقیم خامنهای را مخاطب قرار داده، با تأسی از خیزش نسل جوان اقرار میکند: «این البته نه نخستین باری است که مسئولین در مواجهه با اعتراضات مردمی آنها را به توطئههای دشمن حوالت دادهاند و نه آخرین آن خواهد بود. ای کاش برای یکبار هم که شده بود، بجای متوسل شدن به شهرفرنگ و پادشاه جنها و پناه بردن به توهمات توطئه و فرضیههای دایی جان ناپلئونی، از برج عاج خود فرو میآمدید و از مردمی که از سیاستهای شما به جان آمدهاند، میپرسیدید دردتان چیست؟ چرا عصیان کردهاید؟ اکثر جوانان دهه هفتادی هستند که سالهاست بیکارند؛ نه گذشته تابناکی داشتهاند و نه امیدی به آینده..... سرخورده از اصولگرایان و شریعتمداریشان، ناامید از اصلاحطلبان و لیبرالیسمشان و منزجر از روحانی و وعدههای توخالیاش. ست کم عدالتشان از من و شما خیلی بیشتراست، چراکه نسبت به همه ما به یک اندازه بیاعتمادند و متنفر». (صادق زیباکلام ۱۳ دیماه ۹۶).
پس خیزش نسل جوان در قیام ایران در ۷دیماه مبین شرایطی است که با دوران گذشته بلحاظ محتوا متفاوت است. اهمیت این تحول زمانی بیشتر محسوس است که بدانیم جمعیت این قشر محروم بیش از ۶۳ درصد جمعیت کل کشور است که دوازده میلیون آنها بیکارند. دیگر چهرههای فریبکار و سازشکار که در قالب مخالف رژیم، ولی معتقد به اصل ولایتفقیه، رهبری قیام را در دست ندارند؛ که در بزنگاه تاریخی به تودهها خیانت کنند. همینطور از ویژه گیهای قیام ایران این است که خیزشهای اقشار مختلف ایران در واقع صحنه تجلی وحدت ملی را در سراسر میهن را به نمایش گذاشت که در قیاس با سال ۸۸ چه از نظر کیفی و چه کمی تفاوت ماهوی دارد.
ه: شرایط متفاوت بینالمللی این دوران:
در پی پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا در سال ۲۰۱۶، برگ جدیدی در روابط تهران-واشنگتن گشوده شد که در یک کلام، پایان دوران طلایی سیاست استمالت و مماشات از رژیم ولایتفقیه تلقی گردید. با چرخش سیاست آمریکا در تقابل با ولایتفقیه، تعادل قوا به زیان رژیم در منطقه و سطح بینالمللی تغییر کرد. نیکی هیلی نماینده ایالات متحده در ملل متحد در نخستین فراخوان آمریکا برای تشکیل اجلاس ویژه شورای امنیت درباره ایران در ۱۲ دیماه ۹۶ گفت: «در نخستین روزهای سال ۲۰۱۸، در هیچ کجا، اضطرار برای صلح، امنیت و آزادی بیش از ایران مورد آزمایش قرار نگرفته است. هزاران تن از شهروندان ایرانی به خیابانها آمدهاند تا به سرکوب حکومت اعتراض کنند. این مستلزم شجاعت بسیاری برای مردم ایران است تا از قدرت صدایشان علیه این حکومت استفاده کنند، بهخصوص به این دلیل که این حکومت تاریخچهیی طولانی از قتل مردم ایران دارد. مردمی که جرأت میکنند، حقیقت را بیان کنند. لذا ما به شجاعت عظیم مردم ایران درود میفرستیم». خانم هیلی در اجلاس اضطراری شورای امنیت سازمان ملل که ۱۶ دیماه بمنظور رسیدگی به نقض حقوق ملت ایران که توسط استبداد دینی سرکوب شد، با تکرار حمایت از معترضان ایرانی گفت: «مردم ایران لیاقت روزهای خوبی را دارند و آنها به دولت خود میگویند از قاتلان و دیکتاتورها حمایت نکنید». نیکی هیلی گفت: «آمریکا برعکس اعتراضات سال ۸۸، اینبار در کنار مردم ایران می ایستدوی گفت: حقوق بشر، یک هدیه از سوی حکومتها نیست».
افزون بر آن، ایزولاسیون و درگیری رژیم در بحران منطقه ازجمله جنگ سوریه و باتلاق یمن، رژیم را با بحران در بیرون از مرزهایش مواجه ساخته است. الیگارشی دینی همواره طی بیش از سه دهه تلاش کرد تا با صدور بحران به بیرون از مرزهایش، هم برای حفظ نظام ذخیرهسازی کند و هم به صدور بنیادگرایی و تروریسم دولتی در جهت تقویت ایدئولوژی خلیفهگری رهنمود شود. حاصل این سیاست آوانتاریستی (ماجراجویانه) در منطقه هزینه هنگفتی بود که با رویکرد سیاست جدید آمریکا همخوانی نداشت. بدین سبب دوران جدید عقبنشینی رژیم از تمام حوزههای خود را شاهدیم.
و: با تعمیق مبارزه مردم برای تحقق جمهوری ایرانی، و برقراری نظامی دمکراتیک و سکولار، ایادی و ابواب جمعی رژیم به تکاپو افتاده و در هر لباسی به دفاع و یا در خاموشی قرار گرفتهاند. در این صفآرایی است که سره از ناسره تمییز داده میشود و به عبارتی دم خروس از عبای آخوندها بیرون میزند. در لابیهای خارج کشوری شاهدیم که رسانههای سی ان ان و بیبیسی، تلاش دارند تا قیام ایران را شکست خورده جلوه دهند. همینطور ایادی نزدیک به رژیم همچون اوباما رئیسجمهور سابق آمریکا، جرمی کوربین دبیر حزب کارگر انگلیس و خانم امانپور از مدیران در شبکه تلویزیونی سی ان ان که هر اتفاق کوچک را در تلویزیون منعکس میکند، کاملاً سکوت اخبار کردهاند. روسیه با موضعگیری و دفاع از رژیم، در صف مدافعان غاصبین حق حاکمت مردم ثبت نام نمود. باوجوداین ضروری است که تأکید شود که در معادلات سیاسی و ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه و خلیجفارس، آنچه تأثیرگذار است، نقش کلیدی آمریکاست. این واقعیت را خود مسئولین خارجی در اروپا نیز تأیید میکنند. در همین راستا، سنا و کنگره آمریکا جداگانه به دفاع از قیام مردم ایران قطعنامههایی دوحزبی را به تصویب رساندند. همینطور گزارشگران ویژه سازمان ملل در بیانیه مشترک به تاریخ ۱۶ دی ۹۶ نگرانی خود را از نقض حقوق بنیادین مردم ایران ابراز نمودند.
۲- جایگاه آلترناتیو شورای ملی مقاومت، در شرایط متحول ایران:
بیش از سه دهه است که به همت مقاومت سازمان یافته مردم ایران با پرداخت بهای سنگین و فدای بیکران، شعار مرگ بر خمینی و خامنهای را در آسمان غمزده ایران طنینافکن شده است. اکنون شاهد صحت استراتژی جنبش سازمان یافته هستیم. بیشک رژیم زخمی و مجروح از ضربات غافلگیرکننده مقاومت به هر تزویر و ریاکاری متوسل خواهد شد تا مانع وصل تودههای تحت ستم آخوندی با مقاومت شود.
پاسدار مقدم فر در تلویزیون رژیم اقرار نمود که نظام جمهوری اسلامی، در قیام ۷ دی غافلگیر شد.
وحید جلیلی (تلویزیون رژیم ۱۳ دی): «بیتعارف ضدانقلاب به صحنه آمده و داره تلاش میکنه که به یک معنا بزنه زیر میز...
این بنظرم آشکاره و جای تردید نیست که بالاخره در جمهوری اسلامی هم با هشتاد میلیون جمعیت ممکنه چند میلیون نفر هم رسماً ضدانقلاب باشند... ولی الآن دیگه به حدی رسیدند که با تحریک و برنامهریزی بیرونی به اینجا رسیدند که باید هنجارشکنی کنند و بزنند زیر میز.
گزارشگر تلویزیون: «اما شب گذشته یک مقام آگاه در گفتگو با یکی از روزنامههای کشور ابعاد تازهیی از اتفاقات این شهرستان را باز کرد به گفته او از حدود دو هفته پیش یک تیم ۴۰تا ۵۰نفره از افراد مرتبط با گروهک منافقین در شهرستان دورود ساکن شده بودند گروهی آموزش دیده که در این شهرستان به تیمهای سه تا پنجنفره تقسیم شدند و در قسمتهای مختلفی از شهر سکونت میکنند یکی از شاهدان عینی اتفاقات دورود هم میگوید کسانی که دست به آشوب میزنند اهالی این شهر نیستند.»، «وحید جلیلی وقتی که میبینیم اینهمه دشمن صفآرایی کردند در دل اروپا در دل غرب دارند اینگونه منافقین دعوت به ترور میکنند دعوت به کشتن میکنند غربیها دارند حمایت میکنند». (تلویزیون افق (رژیم) ۱۲ دی ۹۶)
یکی از وظایف مقاومت، به خصوص که خود را آلترناتیو نظام استبداد دینی نیز میداند، این است که همواره مانع یأس مردم ایران از ادامه مبارزه شوند. این، قبل از هر چیزی به سود آزادیخواهان و به ضرر مستبدین است. چراکه محرز است که نیروی برانداز باتجربهای پربار و تشکیلات منسجم و با پشتوانه خلق ایران قادر است الیگارشی دینی را برای همیشه از صفحه روزگار حذف کند.
مسئول شورای ملی مقاومت، آقای مسعود رجوی، به بهترین نحوی نفرت رژیم از مقاومت سازمان یافته را اینگونه ترسیم میکند: «حالا برویم سر اصل موضوع و ببینیم از روز اول حرف بیتعارف آخوندها و نظریهپردازان و مدافعان آنها با مجاهدین چیست؟ چرا در برابر خمینی و انقلاب اسلامی او زانو نزدید و دست نبوسیدید؟ چرا رفراندوم ولایتفقیه و قانون اساسی آن را تحریم کردید؟ چرا در حالی که میگویید مسلمان هستید از حقوق غیرمسلمانان دفاع کردید؟ چرا در حالی که خواهران خودتان روسری دارند به دفاع از زنان بدون روسری برخاستید و منطق «یا روسری یا توسری» را خوار و خفیف کردید؟ چرا لایحه قصاص اسلامی را ضد انسانی و ضداسلامیخواندید؟ چرا وقتی خمینی به عنوان فرمانده کل قوا عربده و خطونشان میکشید که شهر پاوه را پارهپاره خواهد کرد، به دفاع از حقوق حقّه خودمختاری مردم کردستان ایران برخاستید؟ چرا در مقابل ما به مقاومت مسلحانه پرداختید؟ چرا رژیم را شقه کردید؟ و اولین رئیسجمهور آن را هم با خود بردید؟ چرا باعث خراب شدن رابطه خمینی و نخستین جانشین او (منتظری) شدید؟ چرا به ساز اصلاحات آخوند خاتمی نرقصیدید و با او همسو و سازگار نشدید؟ چرا وقتی خمینی بر طبل جنگ تا آخرین خشت و آخرین خانه در تهران، میکوبید، شعار صلح وآزادی سر دادید؟ چرا گفتید جدایی دین از دولت و حکومت؟ چرا وقتی خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را به عنوان مرتد میدهد از بنیاد مخالفت کردید؟ چرا ممنوعیت رهبری و ریاست و قضاوت را برای زنان طبق قانون اساسی ولایتفقیه، گردن نگذاشتید و علیه آن بر شوریدید؟ چرا به عراق رفتید و ارتش آزادیبخش به پا کردید؟ و به حلقوم خمینی جام زهر ریختید؟ چرا عامل ۵۹ بار محکومیت رژیم در ملل متحد به خاطر نقض وحشتناک حقوق بشر در ایران شدید؟ چرا تأسیسات اتمی ما را افشا کردید و اینهمه مصیبت روی دست ما گذاشتید؟ چرا بزرگترین اتّحاد و ائتلاف اپوزیسیون را علیه ما به راه انداختید؟ چرا با شورای ملی مقاومت، جایگزین دموکراتیک عرضه کردید؟ چرا عالمی را علیه ما برمیانگیزید؟ چرا مانند زمان شاه شعار ضد امپریالیستی نمیدهید و روی ارتجاع متمرکز شدهاید؟ مگر ما فاشیست هستیم که شما استالینیست ها (!) و تیتویست ها، هر جا جبههای علیه ما هست حتی با همین دولتهای غربی که شما را بمباران کردند، بر ضد ما همسویی میکنید؟! برگردید و همچنان که خمینی میگفت شعار «مرگ بر ارتجاع» را کنار بگذارید و مثل سپاه پاسداران و عقبه آن در خارجه، روی استکبار متمرکز شوید! اصلاً شما چرا در عراق ماندهاید؟ چرا در اشرف ایستادهاید؟ چرا جنگیدید؟ چرا ساحل عافیت برنگزیدید؟ اصلاً چرا این مجاهدین بهجای اینکه به زندگی خودشان برسند، ترک عیال و خانمان و عزیزان کردهاند؟ مگر غریزه انسانی و صیانت نفس و ادامه نسل ندارند؟! چرا علیه جنسیت و فردیت فرو برنده انقلاب کردید؟ چرا با انقلاب مریم به نحوی نامتعارف بر فرق ایدئولوژی و فرهنگ ارتجاع و بورژوازی ضدانقلابی کوبیدید و این نسل قتلعام شده را بیمه کردید؟ چرا بهجای ندامت نامه و انزجار نامه، بعد از ۳۵ سال هنوز هم سوگند مجاهدی و نقشه مسیر مجاهدی مینویسید؟».
بدین گونه آقای رجوی به روشنترین وجه دشمنی رژیم با مقاومت و مرزبندی قاطع و سرخ مقاومت در برابر ایلغار آخوندها را بیان میکند. چنانچه بر گرد این مقاومت، حلقه یا دیواری نامرئی؛ اما مؤثر توسط حامیان رژیم در سطح جهانی (استعمار نو) کشیده نمیشد و جنبش را محاصرۀ کامل نمیکردند، چه بسا حصول به آزادی و رهایی مردم ایران در زمانی کوتاهتر میسّر میشد. از این از این رهگذر است که در شطرنج سیاسی میان مقاومت سازمان یافته و غاصبان حق حاکمیت مردم ایران و حامیان مماشاتگر بینالمللی آن، بعد از پانزده سال تلاش، مقاومت با سربلندی توانست آنها را کیشومات نماید.
امّا در ورای تمامی توطئهها و نیرنگها علیه عالیترین مصالح ملی ملت ایران، این شورا و مجاهدین، به روال و سنّت مبارزۀ پیشکسوتان خویش در صدر مشروطیت، با فدای تمامی سرمایۀ انسانی خویش توانست با پرداخت هزینۀ سنگین و فدای حدّ اکثر، مسیر پرافتخار رهایی ملت از یوغ استبداد دینی را هموار سازد.
فرجام:
تحت سلطه چنین رژیمی، مردم شریف ایران انسانیت خود را زیر علامت سؤال یافتهاند. رژیمی که طی سه دهه در غصب حقوق شهروندان ایرانی و پشت پا زدن و نفی مدنیت معاصر از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. تمامی دستگاه تبلیغاتی نظام در خدمت یک گروه از شیادانی است که سالهای سال است ملت را اسیر خزعبلات سیاسی - ایدئولوژیک خودکردهاند. زیر پرچم بهاصطلاح اصلاحطلبی، مردم را مسخ کردهاند و مانع از رفتن آنها به سمت راه گشای واقعی و مبارزاتی، (مقاومت سازمان یافته) که طالب آزادی بی زیروزبر هست، شدهاند. امّا دیگر بازی قدیمی جناحبندی کارکرد ندارد. توهمی دیگر وجود ندارد و تفاوتی در سیاست بین ولیفقیه و رئیسجمهور بهاصطلاح مدره؛ حسن روحانی مشاهده نمیشود. (والاستریت ژورنال ۲ ژانویه ۱۸). در سال ١٣٨٨ بردن نام مجاهد از طرف مدعیان مرز سرخ بود. در قیام ایران شاهدیم که رژیم در اوج استیصال پردهها را کنار زده و از نقش محوری نیروهای ارتش آزادی در ایران در غالب کد همیشگی «منافقین» در قیام داد سخن دارد. وحشت تا کجا و تا چه اندازه که برای بقای خود متوسل به دولت فرانسه میشود تا مانع فعالیتهای مقاومت ایران گردد. این خباثت در تجارت با استعمار یکبار در دوران خاتمی برایش نانآور بود. امّا همانطور که تأکید گردید، دوران جدید است، رژیم شکنندهتر از هر زمانی است و مقاومت سازمان یافته مردم ایران در اوج شکوفایی، استوار و سربلند مسیر رهایی را هدایت میکند.
با شدت یافتن سطح مبارزه، سه دهه حیله و تزویر آخوندها نیز نقش برآب شد «شاید بتوان عدهٌ کمی را برای مدتی فریب داد، اما نمیتوان همه را برای همیشه فریب داد». مردم آگاه و جوانان انقلابی که به بطلان این فریبکاری مهر تأیید گذاشتند، در پاسخ به شیادان سیاسی فریاد میزنند: «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمام ماجرا». این دستاوردی است بسیار مثبت که در سالهای اخیر وجود آن کم رنگ بود. بیش از سه دهه استبداد دینی با هر ترفندی کوشید تا ارزشهای یک ملتی اسیر را زیرورو کند تا نتوانند منتظر وصل با نیروی پیشرو آنهم در کوتاه مدت شوند. بیش از سه دهه ملتی را به اسارت و نابودی ارزشهای انسانی کشانیده است. امّا قیام ایران و نحوه برخورد نیروهای سرکوبگر رژیم با مردم، یکبار دیگر بهاثبات رسانید که تا آنجایی که بهمنافع و مصالح کلان نظام مربوط میشود، بیمسامحه فراجناحی عمل میکنند. رژیمی که به خواستهای انقلابیون با سرکوب پاسخ میدهد، خصومت آنها را تشدید میکند و بدین ترتیب به نابودی خود سرعت می بخشد. تاکتیک خشونت به هر قیمت برای بقای نظام، پیامدهای خودش را هم دارد.
دیکتاتور خامنهای، در شرایط کنونی به دلیل فقدان مشروعیت که ناشی از تعمیق تضاد میان هیئت حاکمه و مردم ایران میباشد، دچار گیجی شده و سردرگمی است و خود را در تله طغیان تودههای جان به لب رسیده در محاصره مییابد.
در تبیین تبعات مثبت این پدیده، آنهم در بزنگاه سرنوشتساز قیام ایران، ناظر بر فروریزی دیوار امنیتی و شکنندگی طلسم اختناق هستیم. در شرایطی که عمود خیمه نظام در حال افتادن است، خامنهای و دیگر عناصر شریک در قتلعام مردم، چه در داخل و چه در سطح جهان با کسری مشروعیت و بیاعتباری مواجهاند. رادیکالیسم انقلابی جوانان خشمگین خود به خودی نبوده بلکه محصول رنج و مبارزه مقاومتی است خونبار با فدیه بیش از ۱۲۰ هزار انسان آزادیخواه و میهنپرست که طی سه دهه برای نیل به دموکراسی و مردمسالاری صورت گرفته است. در ورای تمامی تشبثات و نیرنگهای سیاسی، روحانی، خاتمی و شرکاء در قالب اصلاحطلب، یک چیز محرز و مسلم است و آن این است که رژیم به دوران سرنوشتساز خویش و دوران تعیین تکلیف نهایی خود با مردم ایران و مقاومت سازمان یافته آن قدم نهاده است. جامعه ایران، سه دهه زورگویی و تحقیر و فساد را تحمل کرد تا در ۷ دیماه چون آتشفشان، خشم خود را که لبریز شده بود فوران نماید. زمان جلوس ملت بر اریکه قدرت است. حق حاکمیت ملت لباس نیست که فقط در روزهای دادن رأی و هر چهار سال یکبار بر تن کند. بلکه حقی است واقعی و غیرقابلانکار. شور و اشتیاق مردم در کسب آزادی و نفی سلطهٌ ارتجاع مذهبی در ایران، در قیام ایران (خیزشهای شهری، در لشگر محرومین در تمام شهرهای ایران) خود را بارز میکند.
شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن نه در شرایط قیام ۸۸ قرار دارند و نه ارتجاع و استعمار توانستند با هزینه گزاف و توسل به توطئه و دسیسه علیه عالیترین مصالح ملی مردم ایران به پیروزی برسند. هجرت بزرگ اعضای مجاهدین خلق ایران با سلامتی به آلبانی، تمام محاسبات رژیم در نابودی جنبش را با شکست مواجه ساخت. اکنون، دوران جهش و خیزش به سوی تحقق مطالبات مردم ستم کشیده ایران از استبداد دینی و برقراری مردمسالاری و دمکراسی است. دوران تجلی اتحاد و همبستگی تمام عاشقان آزادی و استقلال ایران برای برقراری جمهور مردم فرارسیده است.