عباس داوری
خطاب به مجاهدین:
«... دل قوی دارید که باز هم خدا با ماست.
همان نیروی عظیمی که ما را به این حد رسانده،
قادر است ما را حفظ کند و در کنف حمایت خود گیرد،
از هیچ فیضی ما را محروم ندارد و به اذن خودش باز
هم بالاتر از اینها برساند...»
(از پیام مشترک محمد حنیفنژاد و سعید محسن چند روز قبل از اعدام آنها)
در تاریخ معاصر ایران، ۵۹ سال است یک تشکیلات انقلابی، بهنام سازمان مجاهدین خلق ایران، سرگرم مبارزه بسیار سخت و سنگین برای آزادی مردم و برقراری عدالت فراگیر در ایران است. در این مدت، سرکوب و کشتار مجاهدین، توسط شاه و شیخ، هیچ حد و مرزی نداشت و هر آنچه در توان داشتند، برای نابودی این سازمان به کار بردند.
سؤال این است: با آن همه ضربات نظامی، کشتار، شکنجه، ترور و شیطانسازی بینظیر در تاریخ ایران، چرا این سازمان نه تنها نابود نشد، بلکه پیوسته بر رشد و اعتبار آنها افزوده میشود؟
رمز ماندگای و ارتقای این سازمان در چیست؟
بنیانگذاران سازمان، محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان، سازمانی تأسیس کردند که در تارک آن دو کلمه «فدا» و «صداقت» نقش بسته است.
آنها بهخوبی میدانستند که در میان مبارزان ایرانی در تاریخ معاصر، افراد صادق و فداکاری وجود داشتند. اما صدقورزی و فداکاری را به یک ساختار انقلابی برای تحقق یک آرمان، ارتقا دادن، یک عمل بسیار عظیم در تاریخ معاصر ایران بوده است. بنیانگذاران سازمان مجاهدین، به تصادف این دو کلمه را انتخاب نکرده بودند بلکه با باور و یقین به قانونمندیهای تکامل اجتماعی، عمل به تمامی الزامات آن دو کلمه را در یک ساختار انقلابی، تنها سلاح و اسباب برداشتن هر سد و مانعی در مبارزه برای آزادی و رهایی خلق خود میدانستند.
چنین بود که در سحرگاهان ۴خرداد ۵۱، محمد حنیفنژاد در سلول خطاب به دژخیمان میگوید «من اینجا هستم چرا نمیآیید؟»
چهارم خرداد سال ۵۱، یکی از شکوهمندترین فرازهای تاریخ معاصر ایران است. سه بنیانگذار سازمان، ساختاری را که خلق کرده بودند، با «صداقت» تمام و با «فدا» و خون خود، آن را در برابر دشمنان خلق، روئینتن کردند.
شاه خائن، بنیانگذاران سازمان و همچنین همهٔ اعضای مرکزیت و بیش از ۸۰درصد کادرهای این سازمان را در ضربه شهریور تا آبان ۵۰، دستگیر کرد. اما بنیانگذاران و مرکزیت سازمان، با پرداخت بهای بسیار زیاد با «صداقت» و «فدا»، در شکنجهگاههای ساواک، بر شاه پیشی گرفتند. بنیانگذاران سازمان درهٔ عمیق بیاعتمادی بین خلق و پیشتاز را که در نتیجهٔ خیانت رهبران جنبشها به ویژهٔ حزب توده ایجاد شده بود؛ همچنانکه تأکید داشتند، با خون خود پر کردند.
از ماههای آخر سال ۵۰، مردم ایران آنچنان اعتمادی به سازمان کردند که با نیروی رزمنده و امکانات مالی و پشتیبانی بسیار زیادی به هواداری و حمایت از این سازمان برخاستند و جامعهٔ ایران، تکان عظیمیخورد...
خمینی که انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران را سرقت کرده بود، تمامی آزادیهای بهدست آمده پس از سرنگونی نظام دیکتاتوری شاه را سرکوب و از بین برد و بهار آزادی را به زمستان سرد دیکتاتوری تبدیل کرد.
سازمان مجاهدین خلق ایران، «آزادی» را شعار استراتژیک خود قرار داد و برای تحقق آن، رو در روی «مهیبترین نیرو»، به دفاع از خلق محبوبش برخاست.
سقفهای نوین کلیدواژههای ماندگاری
ایستادگی در برابر سرکوب و توطئههای خمینی که مرجعیت دینی و قدرت سیاسی و مشروعیت ناشی از یک انقلاب مردمی را در خود جمع کرده بود، سقفهای بالاتری از «صداقت» و «فدا» برای ماندگاری نیاز داشت. در غیراینصورت، سازمان مجاهدین نیز مانند دیگران، از دور خارج میشد.
بهعنوان مثال، خمینی هیولایی بود که سفارت آمریکا (۱۸ آوریل ۱۹۸۳) و مقر تفنگداران آمریکا در بیروت (۲۲ اکتبر ۱۹۸۳) را منفجر کرد و در مجموع بیش از ۲۵۰ آمریکایی کشته شدند اما ریگان، رئیسجمهور وقت آمریکا برای خمینی «کلت و کیک» فرستاد.
پس نبرد با این «مهیبترین نیروی تاریخ»، کاملاً متفاوت با نبرد با شاه بوده است. و درجهٔ بسیار بالاتری از صداقت و فدا نیاز داشته و دارد. مسعود در ۳۰ خرداد ۶۴ گفت: «چاه باطل خمینی خیلی عمیق است. صدبار از چاه باطل شاه عمیقتر و جنایتکارتر، پس ستیغ قلهٔ حق هم باید هر چه سر به فلک کشیدهتر و هر چه تیزتر باشد. هر چه خالصتر هر چه مطهرتر» چرا؟
بدون فدای حداکثر بدون فدای همه چیز خود، نمیتوان حق حاکمیت مردم را از این هیولای خونخوار پس گرفت و به مردم داد. به این دلیل مسعود در همانجا گفت: «من آمدهام تا خودم را و نسلم را و سازمانم را فدا بکنم، برای رهایی مردم ایران»
بله؛ انقلاب درونی مجاهدین برای سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی با پرچمداری خواهر مریم در مهر ۶۸ به بلوغ خود رسید: «همه چیز برای خلق»
خمینی و خامنهای بیش از ۱۲۰هزار نفر از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، از جمله ۳۰هزار زندانی سر موضع را که اکثر آنها از مجاهدین بودند، کشتار کردند اما مجاهدین با پرداخت بها با «صداقت» و «فدا»ی حداکثر بر خمینی و خامنهای پیشی گرفتند و سازمان مجاهدین رشد و ارتقای زیادی پیدا کرد.
ارتجاع و استعمار برای انهدام و نابودی سازمان مجاهدین، از هیچ ستم، توطئه و کشتاری علیه این سازمان، کوتاهی نکردند؛
آمریکا و اتحادیه اروپا در استمالت از رژیم تروریستی آخوندی و علیه عالیترین منافع مردم ایران، بهطور بسیار ظالمانه نام این سازمان را وارد لیستهای ممنوعه کردند. آنها تلاش زیادی نمودند تا:
اولا-با این برچسب ستمگرانه، دست خامنهای در کشتار و سرکوب حتی هواداران مجاهدین باز باشد و جوانان را از نزدیک شدن به سازمان بترساند و علیه آنان احکام قضایی صادر کند و کسی جرأت نکند از خامنهای در مورد حقوقبشر حسابرسی کند.
ثانیا-امکانات مالی و پشتیبانی از این سازمان را به صفر رسانده و سازمان را متلاشی کنند.
مارتین ایندیک دستیار وزیر خارجه آمریکا در امور خاور نزدیک در زمان لیستگذاری، در بارهٔ علت نامگذاری مجاهدین بهعنوان سازمان تروریستی، به خبرگزاری رویتر گفت:
«حکومت ایران این موضوع را به توجه ما رساند. ما موضوع را بررسی کردیم و دیدیم آنها دلایل خوبی برای این نامگذاری» دارند (رویتر۱۴ اکتبر ۱۹۹۹).
البته دو سال بعد خبرگزاری فرانسه در ۲۱ تیر ۱۳۸۰ گزارش داد: همین مارتین ایندیک اعتراف کرد «ما در تشویق یک حرکت مدراسیون در سیاست خارجه ایران شکست خوردیم»
بهدنبال آمریکا، شورای وزیران اتحادیه اروپا هم در استمالت از رژیم خونخوار ارتجاعی، نام سازمان مجاهدین را وارد لیستهای ممنوعه و تروریستی کردند. این سیاستهای بسیار شرمآور، با طولانی کردن عمر رژیم ضدبشری آخوندی، به مردم و مجاهدین خلق ایران، خسارت بسیار زیادی وارد کردند.
ارتجاع و استعمار، در همکاری بسیار نزدیک و تنگاتنگ با همدیگر، همهٔ تلاش خود را به کار گرفتند که سازمان مجاهدین را بهطور کامل از صحنهٔ معادلات ایران حذف کنند. بمباران تمامی قرارگاههای ارتش آزادیبخش و سازمان در عراق همراه با خلعسلاح آنها، و کودتای ننگین ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ برای انهدام و نابودی کامل مقاومت و سازمان مجاهدین، انجام شده بود. استعمار و ارتجاع به تجربه دریافته بودند که با این سرکوب بسیار شدید و توطئههای پیچیده، هر جنبشی هرقدر بزرگ هم باشد، ناگزیر از نابودی و تسلیم است.
اما آنها بیخبر و غافل از قانونمندیهای خدشهناپذیر و دینامیسم بسیار خلاق کلیدواژههای ماندگاری بوده و هستند.
آری کلیدواژههای ماندگاری فدا و صداقت در مدار نوین، تمامی نامگذاریهای ظالمانهٔ آمریکا و اروپا را توسط دادگاههای همان کشورها باطل کرد و آن نامگذاریهای استعماری ارتجاعی، به زبالهدانی فرستاده شدند.
خامنهای ۷حمام خون علیه مجاهدین بیسلاح در عراق به راه انداخت. دژخیم سلیمانی قتلعام ۵۲ مجاهد بیسلاح که با دستهای بسته به آنان تیر خلاص زده بود، بهعنوان عملیاتی بسا بزرگتر از فروغ جاویدان را به مجلس خبرگان رژیم گزارش کرد.
امروز مقاومت و مجاهدین خلق ایران، بهرغم آنهمه سرکوب و توطئههایی که به اختصار به آنها اشاره شد، زیر چتر التزام به کلیدواژههای ماندگاری فدا و صداقت، در داخل ایران از آنچنان گسترشی برخوردارند که خامنهای را به جنون کشانده و در سطح بینالمللی، معتبرترین جنبش انقلابی که از حمایت اکثریت بسیاری از پارلمانهای کشورهای اروپایی و آمریکایی برخوردارند. خاطرهٔ بنیانگذاران کلیدواژههای صداقت و فدا گرامی باد.