۱۴۰۲ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

سفید‌سازی چهرهٔ خمینی برای حفظ اصل نظام

                 تصویر خمینی و خامنه‌ای در آتش

با گذشت ۳۴سال پس از دقمرگ‌شدن خمینی، نظام فاشیستی به جا مانده از او در ابر بحرانهای دوران سرنگونی دست و پا می‌زند و حیات آن به مویی بند است. او کسی بود که به‌دلیل سرقت رهبری انقلاب ضدسلطنتی، آن انقلاب بزرگ را از مسیر خود منحرف ساخت و از بالغ‌شدن به یک جمهوری دموکراتیک مانع شد. ساخت قبه و بارگاه بر گورش نتوانست او را از لعنت و نفرین مردم ایران منصرف کند. در قیام ۱۴۰۱ توده‌های به‌جان آمده و جوانان شورشی خانه و موزهٔ او را در خمین به آتش کشیدند. در قیام آبان۹۸ نیز انگشتر نمادین او در شهریار به همین سرنوشت دچار شد.

شعار «مرگ بر خامنه‌ای، لعنت بر خمینی» تمامیت ولایت فقیه و نظام برآمده از آن را نشانه می‌گیرد. باند غالب نظام از این رهگذر نسبت به هر نوع کمرنگ‌شدن یا رنگ‌باختگی خمینی در اذهان بدنهٔ حکومت هشدار می‌دهد و می‌داند که نفرت مردم بین خمینی و خامنه‌ای فرق نمی‌گذارد.

«اگر ما راه امام را فراموش کنیم از یادمان برود و یا عمداً کناری بگذاریم ملت ایران [بخوانید فاشیسم دینی] سیلی خواهد خورد دشمن هم تمام و کمال می‌خواهد که تاریخ انقلاب را و شخصیت (خمینی) را تحریف کند آیندگان که می‌آیند ندانند که امام چه شخصیتی داشت و انقلاب چرا شکل گرفت» (آخوند قریشی، امام جمعه ارومیه. تلویزیون حکومتی. ۱۲خرداد ۱۴۰۲).

باند مغلوب برای نجات اصل نظام از آماج نفرت و انزجار مردم، تلاش می‌کند با سفسطه و تحریف حقایق مسلم تاریخی بین خامنه‌ای و خمینی فرق بگذارد؛ آن‌چنان‌که گویی در «دوران طلایی امام راحل!» اوضاع گل و گلاب بوده است.

«اکنون ۳۴سال از آن تاریخ [مرگ خمینی] می‌گذرد که بیش از سه برابر دوره آغاز انقلاب تا سال۶۸ است، پس همان‌گونه که فیزیک جامعه دچار تغییر و تحول یا تخریب و بازسازی می‌شود، ابعاد غیر مادی از جمله موارد فوق نیز به دست میراث‌بران دچار تحول و تغییر شده است و آنچه که امروز می‌بینیم لزوماً همانی نیست که در سال۶۸ تحویل گرفته‌ایم» (هم‌میهن. ۱۱خرداد ۱۴۰۲).

یعنی چه؟!

مقداری صبر کنیم تا در جایی دیگر از این نوشته بهتر به‌منظور پنهان‌شده در کنه این جمله‌ها پی ببریم:

«ارتباط نسل جوان و افراد زیر ۴۰سال با امام و انقلاب و این میراث از خلال تبلیغات و آموزه‌های رسمی صدا و سیما و آموزش و پرورش و آنچه در صحنه عمل می‌بینند، شکل گرفته است که به‌طور قطع دچار سوگیریهای غیرمنطقی و انحراف‌های غیرقابل پذیرش شده است. اتفاقاً داوری منفی که بعضاً در میان این نسل وجود دارد، ناشی از همین مجاری آشنایی آنان با میراث امام است». ! (همان منبع)

اعتقاد خمینی به جمهوری دموکراتیک!

در این یادداشت از روزنامهٔ حکومتی هم‌مهین، با دجالیتی هم‌عنان با دجالیت خمینی تلاش‌شده از دزد بزرگ انقلاب ضدسلطنتی چهره‌ای ترسیم شود که گویی معتقد به «جمهوری» آن‌هم از نوع «دموکراتیک» آن بوده است:

«جمهوریت و سخن گفتن از آن در ایران پیش از انقلاب و امام یک تابو و خط قرمز بود، به‌ویژه آن که برخی از نیروهای اسلامی نیز با آن نه‌تنها میانه نداشتند، بلکه مخالف هم بودند و هنوز هم هستند و بروز هم می‌دهند. ایشان به‌صراحت نظر خود را درباره جمهوریت اعلام کردند: جمهوری که ما به‌دنبال آن هستیم، یک جمهوری دموکراتیک است مثل فرانسه»!

پیام این جعل واقعیت و تحریف آشکار تاریخ، ساختن چهر‌ه‌ای از خمینی برای نسل‌های کنونی است که هیچ مطابقتی با واقعیت دجال بزرگ قرن ندارد (۱). خمینی از این لفاظی‌های فریبکارانه در زیر درخت سیب در پاریس فراوان مرتکب شده است اما طینت واقعی او هنگامی برملا شد که پای خود را در قدرت سفت کرد. او درست ۱۸روز بعد از سقوط شاه در مورد «جمهوری دموکراتیک» گفت:

«آن که می‌گوید ما جمهوری دموکراتیک می‌خواهیم یعنی جمهوری به فرم غرب، از اسلام چه بدی دیدید؟ چه می‌دانید از اسلام؟» (خمینی. ۱۰اسفند ۵۷)

البته چنین جمله‌ای از او چندان عجیب به‌نظر نمی‌رسد. او در سالهایی که در حوزهٔ نجف تدریس می‌کرد، در مورد حکومت مطلوبش برای جامعه به «ولایت‌فقیه» معتقد بود و تصریح می‌کرد که «ولایت‌فقیه… مانند جعل قیم برای صغار (است). قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد» (حکومت اسلامی. ص۶۵)

او بعدها حکومت ولایت فقیه را نیز کافی ندانست و صحبت از «سلطنت مطلقهٔ فقیه» به میان آورد.

خمینی، موافق با حق رأی زنان!

روزنامهٔ مزبور در یک جعل واقعیت دیگر نوشته است:

«حقوق زنان و حق رأی دادن و انتخاب شدن آنان را تأیید کردند، در حالی‌که چنین چیزی در گذشته و اندیشه رایج اسلامی نبوده است. رأی دادن و رفراندوم را مشروع کردند، در خیلی از موارد دیگر اصل حق مردم را در حکومت به صراحت پذیرفتند»!

ازوصله‌هایی که هرگزبه خمینی نمیچسبد،دفاع از حقوق زنان و حق رأی و انتخاب‌شدن آنان است:

خمینی در سال۱۳۴۱ از موضع راست ارتجاعی با دادن حق رأی به زنان مخالف بود. او علیه برخی از مصوبات دولت علم (نخست وزیر وقت شاه) مواضعی اتخاذ می‌کرد که یک نمونه از آن را با هم می‌خوانیم:

«دخالت زنان در انتخابات یا اعطای حق زنها یا وارد نمودن نیمی از جمعیت ایران در جامعه و نظایر این تعبیرات فریبنده… جز بدبختی و فساد و فحشا چیز دیگری همراه ندارد…» (صحیفه خمینی. ج۱، ص۲۹)

او در بخشی از سخنرانی خود در ۱۱آذر ۱۳۴۱ در حوزهٔ علمیه می‌گوید:

«زنها را وارد کرده‌اید در ادارات، ببینید در هر اداره‌یی که وارد شدند آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است. علما می‌گویند توسعه ندهید. به استانها نفرستید. زن اگر وارد هر دستگاهی شد، اوضاع را به هم می‌زند. می‌خواهید استقلالتان را زنها تأمین کنند؟»

این‌ها مواضع واقعی خمینی هستند و طینت ضدبشری و زن‌ستیز او را در همان سالیان نمایندگی می‌کنند. او در دوران زیر درخت سیب نشینی در پاریس مواضع متلون زیادی اتخاذ کرده است که همگی برای ایز گم کردن و همراهی فرصت‌طلبانه با توده‌های به‌پا‌خاسته و فرهنگ انقلابی آن روزگار بوده است.

بنابراین هیچ‌گاه مدافع و خواهان حق رأی زنان نبوده است. چرخش پراگماتیستی و فرصت‌طلبانهٔ او در نمایش‌های رأی‌گیری در این حکومت، استفاده از آرای زنان برای تحکیم حکومت خودش بوده است. بگذریم از این‌که زنان ایران با حضور گسترده در انقلاب ضدسلطنتی خود را به‌عنوان یک واقعیت غیرقابل کتمان به او و حکومتش تحمیل کردند.

خمینی، معتقد به رأی و حمایت مردم!

از دیگر نمونه‌های جعل و تحریف واقعیت‌های تاریخی، مردمی دانستن خمینی و اتکای او به رأی و نظر مردم است.

«در اندیشه‌امام وجه مردم و مستمر بودن حمایت مردم از نظام مستقر شرط حدوث قانونی و بقای آن است و این مستلزم احترام گذاشتن به خواست و مصلحت و اراده قاطبه مردم است» (همان).

این یکی به‌راستی مضحک و در عین حال رذیلانه است. خمینی در حیات خود معتقد بود که اگر مردم چیزی بگویند که به‌زعم او مخالف «اسلام» [بخوانید هژمونی خمینی] باشد، او در مقابل تمام مردم خواهد ایستاد. این گفته از خامنه‌ای نیز ماهیت ضدمردمی او و ولی‌نعمتش را برملا می‌کند:

«اکثریت مردم چه حقی دارند که قانون اساسی را امضا و لازم‌الاجرا کنند».

برای خمینی و خامنه‌ای اصلی‌ترین موضوع حفظ قدرت به هر قیمت است. به‌خاطر آن تمام موازین انسانی، قانونی، ملی و بین‌المللی را قربانی می‌کنند. در این رابطه نامهٔ مشهور خمینی در سال۶۷ به خامنه‌ای بی‌نیاز از هر توضیح است:

«ولی‌فقیه می‌تواند قراردادهای شرعی که خود با مردم بسته است را در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک‌جانبه لغو کند و می‌تواند هر امری را چه عبادی و یا غیرعبادی باشد که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن جلوگیری کند. حکومت، شعبه‌ای از ولایت مطلقهٔ فقیه و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است» (صحیفهٔ خمینی. ج۳۱. ص۳۵).

خمینی برای حفظ سلطنت مطلقهٔ خود بارها از استانداردهای شناخته‌شدهٔ فریب و دجالیت تجاوز کرد:

«... اگر فریب کار ماهری باشید، فریب دادن برایتان عملاً چندان سخت نخواهد بود. هر وقت لازم است دروغ بگویید و هر وقت لازم است مکار باشید» (نیکولو ماکیاولی).

ممکن است واقعه‌نگاران، قلم به‌مزدان و جاعلان تاریخ معاصر ایران بتوانند خروارها کلمه به هم ببافند اما دستان خون‌آلود خمینی را هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند از خون ۱۲۰هزار فرشتهٔ آزادی بشوید. حکم قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی مجاهد و مبارز، نام او را برای همیشه در دفتر جنایت و جنایتکاران تاریخ ثبت کرده است.

پانوشت:

(۱) سخنان خامنه‌ای در ۴بهمن ۷۸ خطاب به برخی عناصر حکومتی بیانگر بی‌محتوا بودن این ادعاست:

«اولِ انقلاب، کلمات دموکراسی و دموکراتیک و امثال آن، در زبان همه خیلی تکرار می‏شد. حاج احمد آقا پیغام آورد که امام می‏گویند این کلمات را نگویید. قبل از آمدن امام گاهی گفته شده بود جمهوری دموکراتیک اسلامی؛ اما امام روی همان جمهوری اسلامی تأکید داشتند» (سایت خامنه‌ای).