۱۳۹۶ دی ۱۲, سه‌شنبه

هادی مظفری: این صدای خروش خلق قهرمان ایران است



اینک رسیده است زمانی که خشم خلق
بر پایه های کاخ ستمگر شرر زند
با خنجر مقدس و رخشان کینه ها
بر قلب ظالم و جان و جگر زند

سرانجام آتشفشان خشم و قهر توده های به جان آمده از حکومت ولایت فقیه در ایران طغیان کرد و شراره های مذاب و ستم سوز آن بر جسم و جان کفتارهای حاکم، شعله کشید. سیدعلی و شرکای دزد و جنایتکارش مستاصل و درمانده اینک در بن بستی خود ساخته گرفتار آمده اند.

وسعت اعتراضات مردمی در سراسر جغرافیای ایران زمین به حدی است که امکان مقابله و سرکوب مردم به جان آمده برای حکومت اگر نه غیرممکن که بسیار مشکل گردیده است. قیام امروز ملت ایران در کلان شهرها و دیگر شهرهای کوچک و بزرگ میهن چنان ناگهانی و غافلگیر کننده آغاز شد که سردمداران حکومت هنوز از شوک اولیه خارج نشده و گیج و مبهوت راه و چاره ای در پیش روی خویش نمی بینند.

سید علی شاید این روزها به معنای واقعی «دورانِ تغییر» پی برده و فریاد و خروش ملت به پا خاسته را شنیده باشد که از او می خواهند «حیا» کرده و حکومت را «رها» کند. او باید سقوط حکومت ننگینش را در چهره های رنجدیده اما مصمم و مومن به آزادیِ تمامی اقشار ملت ایران خصوصا جوانانِ غیور و سلحشور در خیابانها دیده باشد و به این نکته پی برده باشد که دیگر به ایستگاه آخر رسیده است.

او حتما می داند که ملتِ کارد به استخوان رسیده را دیگر نمی توان با رهسپار کردن گله های پاسدار و بسیجی و لباس شخصی ها، سرکوب کرده و روانۀ اوین و کهریزک نماید. او می داند که مردم ایران اینبار و بر خلاف هشت سال پیش به هیچ مهرۀ این حکومت اعم از اعتدالچی و اصلاح طلب، اعتقادی ندارد و تنها چیزی که آرامش خواهد کرد سرنگونی رژیمی است که از ابتدای حاکمیت خویش تا همین امروز جز جنایت و کشتار و اعدام و شکنجه و تجاوز و دزدی و اختلاس و صدور تروریسم به خارج از کشور و هدر دادن سرمایه های ملی و مردمی، چیز دیگری در دستور کار خویش نداشته است.

از اینروست که امروز روحانی شیاد نیز در کنار خامنه ای جنایت پیشه در خیابانهای سراسر ایران مورد نوازش کلامی قرار می گیرد و مردم به ستوه آمده از ظلم و ستم علنا حکم نابودی حکومتِ اشغالگر را در تمامیت آن با شعار «می میریم ایران رو پس می گیریم» صادر نموده اند.
سید علی بشنو! این صدای خلق قهرمان ایران است. صدای توده هایی که به هیچ انگاشته شدند. در زندانهای سراسر ایران به بند کشیده شده، شکنجه گردیده و بر سر چهار راه ها یا حلق آویز شدند و یا شلاق ظلم بر جسم و جانشان فرود آمده است.

این صدای مادرانی است که پاره های تنشان در خاورانهای سراسر ایران بی نام و بی نشان آرمیده اند. صدای شکنجه شدگانی است که در پشت دیوارهای قطور اوین و گوهر دشت و قزل حصار و عادل آبادها و وکیل آبادهای ایران پیکرهای پاک و مطهرشان پاره پاره شد.

سید علی بشنو! این صدای خروش جوانانی است که جز راه اعتیاد تمامی راه ها را بر آنها بسته و با تکیه بر زور و اسلحه و مشتی مزدور که بی شک به زودی حفظ جان ناپاکشان را به حفاظت از تو و دارو دستۀ فاسد و جنایتکارت ترجیح خواهند داد، سرکوبشان کرده بودی. این صدای کارگرانِ به جان آمده، معلمان دردمند، زنانِ همیشه سرکوب شده و خلقی رنجدیده است که رابطۀ خود با آنها را، رابطۀ ارباب-رعیتی انگاشته بودی.

سیدعلی بشنو! این صدای شکستن استخوانهای یک حکومت جانی و مستبد است که در گوش تاریخ طنین انداز گردیده است. شنیدن این صداها البته دیگر دردی از تو دوا نخواهد کرد. دیکتاتورها همیشه گفتن و امر و نهی کردن را به شنیدن ترجیح داده اند و تنها زمانی گوشهایشان را به شنیدن عادت می دهند که جز صدای فرو ریختن دیوارها، صدایی دیگر به گوش نمی رسیده است. سرنوشت تو بی شک با سرنوشت آنکه صدای انقلاب مردم ایران را خیلی دیر شنید، گره خورده است. مرگی تلخ و دردناک همراه با رسوایی و ننگ در تاریخ سرزمینی که امروز تمام قد برای احیای حقوق حقه و حق حاکمیت خویش به پا خاسته است.

دیگر گذشته است که فریادِ دادِ خلق
میرد درون گلو سرد و بی ثمر
اینک شما و غریو ستمکشان
اینک شما و قیامی به هر گذر