۱۳۹۶ دی ۲۵, دوشنبه

بحران مشروعييت عزیز فولادند:‌



مشروعيت (Legitimacy (رکن اساسی مقوله حکومت است. اين موضوع يکی از بنيادی ترين مباحث در کانون علم سياست
قرار دارد. بقاء و استمرار حيات هر حکومتی رابطه مستقيم با درجه مشروعيت آن دارد. موضوع ِ مقوله مشروعييت اعمال
قدرت و حاکمييت است. براساس چه ملاك و با اتكاء به چه منبع يا منابعى می توان دست به اعمال قدرت سياسی زد؟



فرمانروايان بر چه اساسى محق به حکم راندن هستند؟ حکومتها برای استمرار حيات سياسی خود چاره ای جز استحکام و تقويت
مبانی مشروعيت ندارند. بروز بحران در اين حوزه در مسير پر فراز و نشيبی به خلع يد دستگاه حاکمه منتهی خواهد شد، حتی
اگر ابزار سرکوب اين پروسه را کند نمايد. حتی نظامهای مستبد و خودکامه هم نياز دارند خود را «به مشروعييت آرا » سته
نمايند. پرسه زايش، قوام و استمرار نظامهای سياسی ، از مقوله « مشروعييت » تفکيک ناپذير است.

حکومتها مدام در کشاکش با افزايش و يا کاهش درجه مشروعيت خويش در سطح ملی می باشند. توفيق و يا عدم توفيق آنها در
اين هماورد سرنوشت ساز است.

نگاهی به تاريخچه
از ادوار کهن تا کنون انديشه سياسی معطوف اين بحث است. آسمان فراخ، ستارگان، ماه و خورشيد در ادوار کهن منبع اعمال
قدرت سياسی حاکمان بودند. فرعون مشروعييت حکمرانی خود را به آسمانها گره می زد. آنان پيوسته عنوان فرزندی خدای آمون
ـ رع را حمل می کردند. منبع قدرتِ فرعون «حق اسمانی» بود که به فرمانروائی او مشروعييت می بخش «يد. فره ايزدی يا »
«شاه سايه خدا» مشروعييت حکومت در نزد شاهان را رقم می زد. ساکنين جزاير ملوک ( يکی از جزاير مجمعالجزاير
اندونزی) به درختان شکوفه دار همچون زنان آبستن می نگرند که بايد محافظت شوند و آزاری به آنها نرسد. در مجاورت آنها با
صدای بلند حرف نمی زنند و از برافروختن آتش امتناع می کنند «تا ، مبادا سقط جنين نمايند و ميوه های تازه بريزد يل و(»
دورانت جلد 1 ،ص. 93 .(سرخ پوستان امريکا غالبا شکست و انحطاط خود را نتيجه آن می دانستند که سفيد پوستان درختان را
بريده و بدينوسيله ارواح محافظ آنان را کشتار می کنند. نگهبان و «کاهن» اين درختان مشروعييت حکمرانی و امر و نهی
داشتند. تتمه همين انديشه در ولايت شيخان بسيار پر رنگ است. متولی امامزاده همچون نگهبان «درخت» است. پاسداری که
تحکم می کند «خواهر حجابت را رعايت کن!»، باقيمانده اين نگرش اند. اينان خود را «نگهبانان «و » پاسداران» ارزشهای
ِ منبع ِ حق «امر و نهی» اين جماعت چون ، نگبهانی از درختان در نزد سرخ
سنتی می دانند که منشاء مشروعييت حکومت است.
پوستان است.

به باور سقراط « ِ دانش و معرفت و عدالت کافی» ِ تنها پايه های مشروعييت حکومت است. بدون اين پارامترها حکومت نامشروع
است. او به تاريخ چنين آموخت که ِ حاکمان زمانی از مشروعييت کافی برخوردارند که بتوانند جامعه را بر اساس «مصالح مردم
و در جهت کمال ذاتی » و صلاحِ عامه اداره ک ند. ن در نظر افلاطون زعامت و اداره جامعه به عهده «حاکم فيلسوف ا» ست و تنها
آن حکومتی مشروع است که فيلسوفان در صدرات باشند. «تأمين مصالح عامه و خير عمومی» هم کانون انديشه سياسی ارسطو
است. او می گويد یبخت کين«: ملک مشترک همه آدم اني است ».

مارکوس توليوس سيسرو (وفات ۴٣ پيش از ميلاد) خطيب، نويسنده ای چيره دست، نظريه پرداز و کنسول عالی مقام روم واژه
«مشروعييت » را برای «بيان قانونی بودن قدرت » بکار می برد. در آشوبهای پس از قتل جوليوس سزار اين سياستمدار جان بر
سر سياست نهاد و به فرمان مارکوس آنتون سيو به قتل رسيد. سيسرو با شهامت اين اعتقاد را نمايندگی می کرد که آنتونيوس
سياستمدار نظامی، جمهوری روم را به سمت ديکتاتوری خواهد برد. نظاميان به فرمان آنتونويس او را دستگير کرده سر و دست
راست سيسرو را (که با آن مینوشت) قطع ندکرد و آنها ُ را در شهر ر به م نمايش گذاشتند. پيام اين عمل شنيع چنين بود: «با دست،
هر چيزی را که میشود نوشت، نبايد نوشت ». ُ چرخيدن دست سيسرو در رم را نماد رشد و تقويت نظام ديکتاتوری روم میدانند.
ساختاری که چند صد سال ادامه داشت. اين شيوه در منظومه فکری خمينی باز تکثير شد.

روسو و ماکس وبر
به باور ژان ژاک روسو ، حاکميت اصالت اش را از مردم دارد. پشت ِ کردن مردم به حاکمييت آغاز زوال است. می توان با تکيه
ِ استفاده از ابزار بر قهر دولتی ، زوال را به تاخير انداخت.
سرکوب به منظور کسب «مشروعييت هب » معنی اُفت و يا فقدان اعتبار
حکومت است. استفاده از چيزی مبهم به نام «مقبولييت » نمی تواند خلاء مشروعييت را پُر کند. از طرفی آن حاکمييتی که مدام در
راستای کسب «مقبولييت» به مکانيزمهای قوه قهريه پناه می برد، نمی تواند دوام آورد. شورش و يا قيام ِگسترده عالی ترين نوع
ِ بيان انزجار نسبت به حکومتی فاقد اعتبار و مشروعييت است.


سنخشناسی ماکس وبر جامعه شناس آلمانی در حوزه اقتدار و مشروعيت يکی از مباحث محوری جامعهشناسی سياسی است که در
نوع خود بديع و باريک بين است. او در زمره فرهيختگانی است که منابع اقتدار و مبانی مشروعيت را بررسی نموده است. «افسون
زدائی» از علوم اجتماعی هدف اوست. او در تلاش نهادينه کردن خردگرايی و عقلانی شدن انديشه علمی است. او بر اين اعتقاد
است که، مشروعيت بر «باور» مبتنی است و از مردم اطاعت میطلبد. قدرت فقط وقتی نافذ است که مشروع .شدبا ماکس وبر سه
منبع برای مشروعيت ارائه داده است که عبارتند از :
 مشروعيت سنتی (سيادت و اقتدار بر مبنای آداب و سنن گذشته ها، مثلا حکومت بر اساس وراثت، پدر سالاری ، پير
سالاری، خون و نژاد، در نظامهای فئوداليسم )
 مشروعيت کاريزمايی رف / همندی ( ويژگی ّ های فردی مولد مش ور عييت است و چنين سلطهای غالبا بر اعتمادی بیچون و
چرا متکی است و پيروان همه مريدان رهبرند. افرادی چون دالايی لاما، اسکندر، ژوليوس سزار، هيتلر، گاندی،
پاتريس لومومبا، مارتين لوتر گينگ)
 مشروعيت عقلانی / قانونی (دولت ب ورو کراتيک مبتنی بر هنجارهای قانونی نمونه بارز اين نوع مشروعييت است. اين
نظريه مبتنی بر اصل «حق تعيين سرنوشت» است و هيچگاه برای حکومت جنبهی قدسی و الهی قايل نيست )

گذار به مشروعيت عقلانی/ قانونی
به باور ماکس وبر جوامع از اين سه مراحل عبور می کنند. جوامع مدرن با ساختمانی قانونمند و بوروکراتيکی تنومند محصول
مشروعييت عقلانی است. به باور من جامعه ما در حال گذار «از مشروعيت کاريزمايی » به حوزه «مشروعييت عقلانی» است.
گذار از حوزه اول و دوم به حوزه سوم يک پروسه اجتناب ناپذير در تکامل اجتماعی است. ما در حال عبور از اين نقطه هستيم.
اين گذار ممکن است طولانی و پُرهزينه باشد ولی حتمی است و گ يزز ای ز آن نيست. مردم در دوران مشروعييت سنتی و
کاريسماتيک به خود اعتماد ندارند، خردگرايی تنومند نيست، شيفته ماجراجويی اند، آنارشيسم و انتقام کور حاکم است، عصبيت
گرايی به تعبير ابن خلدونی آن حکم می راند، هيجانشان به اوج و برای وصال «رهبر» سر از پا نمی شناسند. وعده رستگاری
«رهبر و» آويختن کليد بهشت را باور دارند، غرق در وجود رهبر ، خويش را معلم اخلاق دانسته در صدد «بهينه» کردن جهان
مستضعفين اند. آنها د ر کنار «رهبر» خود را ناجی کرامت انسانی می دانند، مطلق گرا و دگم ا ، ند به راحتی «امر و نهی» می
کنند، تسامح را نمی شناس د ن و با مخزنی مملو از خشم و نفرت به «غير خودی ها» می تاز د. ن کرامت آنها، ِ دفاع از حيطه قدرت
«رهبر » خلاصه می شود. ناتوان از درک هستی و جهان پيچيده، گوش به فرمان «امام» خود دارند، يکجانبه نگر و تنگ نظرند،
قبيله گرايی حس غالب آنها است.

 اما انسان ِ دوران «مشروعيت عقلانی» دخر گرا، جدی، تحليل گر، قانون مدار، منظم، پُرکار و خود محور است. او نه رعييت،
بلکه شهروندی جدی و حق طلب و شجاع است. خرافه گرائی را دفن کرده، انديشمند ، راستگو و ستم ستيز است. او خود يک
فرمانده و رهبر است. مطالباتش را در خيابان چنين بازگو می کند:
«ديانت ما جدا از سياست ماست،
ايرانی جديد، قانونی جديد، حکومت قانون،
دمکراسی حق مسلم ماست،
قانون برای تمامی اقليت ها،
ما دشمن هيچ ملتی در جهان نيستيم.» (سنندج /10/15 1396.(

بخت با خمينی يار بود، زمانی که او در هيئت رهبری باصطلاح «کاريسماتيک» توانست بر موجی سوار شود که او در زايشش
هيچ نقش تاريخی ايفاء نکرده بود. توده افسون شده او را در .ديد» ماه« کراهت انديشه خمينی دير زمانی در پس غبارهای ابهام و
ِ ترديد خلقی مملو از اميد و آرزو بارز نگرديد. چهل سال بعد ابرهای توهم کنار زده شد. جامعه ما اکنون از حوزه «مشروعيت
کاريزما » يی عبور نموده بر عليه تمامی ارزشهای آن قيام کرده است. عکس خمينی بعنوان نماد مرحله دوم طعمه آتش می گردد.
او از » ماه« پايين کشانده شد. ياد شهدای 5 مهر 1360 گرامی باد. من در غرش «مرگ بر خمينی» آن جوانان و فرمان شليک
خمينی ، کشاکش دو دوران «کاريسماتيک «و » عقلانی» را می بينم. کشاکشی که شايد جامعه در آن سر فصل هنوز آمادگی درک
پيامش را نداشت. امروز اما خود با قدمهای سهمگين با هيبتی تاريخ ساز از دروازه اين دوران عبور می کند.

آتش زدن عکس خمينی به معنی ورود به جهان نوينی است که «عقلانييت » شاخص آن است.
ِ طلسم مقدس مآبی شکسته شد و کالای «کاريسما» ديگر قابل عرضه نيست.

ِ ی بحران مشروعييت نشانه ها

ِ فراگير اکنون ، اين گذار در خيزش
ُ خود را با کدهای معيينی بيان می کند. قيام سراسری پشت به تمامييت نظام با همه ارزشهای
سنتی و يا «کاريسماتيک» دارد. شعارها ِ تمامی پيکره فاسد نظام را نشانه گرفته است. هيچ شعاری در جانبداری و يا گرايش به
«اصلاح طلبی» داده نمی شود «. ّ دو سيد» محلی از اعتنا ندارند و به نفع آنها شعاری داده نمی شود. توهمها فرو پاشيده، جنبش
به سمت يکدستی د ر حرکت است. دوران «مشروعييت عقلانی» خود را به وضوحترين شکل بيان می کند. تبلور اين خواست در
شعارهای «مرگ با خامنه ای و مرگ بر روحانی « ،» مرگ بر اين دولت مردم فريب» و يا «اسلام رو پله کرديد، مردم رو ذله
کرديد» متبلور است. کل سيستم هدف نارضايتی عميق مردم قرار گرفته است. اين ُ قيام مهر ابطال « اصلاح طلبی برا » ر جامعه
ايران کوبيد. غوغای استعماری ، ُ يافتن جناحی مدره در درون تئوکراتی منحط پايان يافت. ما ديگر به قبل از 7 ديماه 1396 بر
نمی گرديم. حتی تمامی تئوريسينهای «اصلاح طلبان» هم به اين مهم معترفند. صادق زيبا کلام می گويد: «اين جوانان هيچ نوری
را در انتهای تونل نمی بينند» و اضافه می کند که «دولت آقای روحانی قادر به پاسخگويی به اين مطالبات نيست» مردم از
«اصلاح طلبی و روحانی» عبور کرده اند.

ما شاهد ظهور يک مسير نوين ی هستيم که بی اعتنا به منازعات جناحی و مستقل از آن وارد ميدان شده است،
گستردگی و پراکندگی خيزش نشان بارزی است برای خدا حافظی با تمام سيستم، بر ملا شدن پروژه مهندسی شده ی «اصلاح
طلبی و » عبور از آن. از خَ زر تا ورکا ن، از خاش تا سنندج صحنه » نه« به شيخان است. فرودستان و بخش وسيعی از طبقه
متوسط و جوانانی بدون چشم اندازی روشن از ، راهکارهای صوری و رايج مايوس شده، مسيری را می پيم که ايند با مسيرهای
گذشته بسيار متفاوت است. اين مسير را مقاومت ايران با رنجی بيکران هموار کرده و از فردای 30 خرداد 1360 آن را ترسيم
نمود: سرنگونی کل سيستم. معترضين از چهارچوبهای رايج گذشته ِ عبور کرده، دست ، رد بر سينه تمام نج« احها » می .دنزن
فشار خيابان و راديکاليزم نهفته در شعارها ، ِ شکاف « اصولگرا ـ اصلاح طلب بکرا » لی بست. آنها به يکباره متحد شدند. رئيس
جمهور اسبق شيوخ محمد خاتمی اين «بستن شکاف» را چنين بيان نمود: «در ايران ممکن است اختلاف نظرهايی وجود داشته
باشد» ولی در آن چيزی که او «منافع اصلی ملی و ايستادن در مقابل تهديدهای بيرونی» خواند «هيچگونه اختلافی نيست از ».
طرفی به باور ايشان سپاه پاسدارن «برآمده از متن انقلاب و از ارکان امنيت ملی ماست ».

مسعود رجوی دو دهه قبل با طرح پروژه «گفتگوی تمدنها از» جانب رئيس جمهور اسبق، به درستی أت کيد کردند که ز ا« افعی
کبوتر زاده نخواهد شد». می توان اميدوار بود که خيزش سراسری اين مسير را ادامه دهد. ِ با تولد انديشه «مشروعييت عقلانی»
ما شاهد صف بندی نوينی از نيروها در جغرافيای سياسی وطن هستيم. آرايش جديد سياسی ، نبرد بين سرنگونی طلبان با مدافعان
سيستم است. ما پا به دوارن ی جديد گذاشته ايم که الزامات خود را از ما می طلبد.
«ااتحاد» کليد واژه اين دوران است ؛ اتحاد در مسير پر شکوه سرنگونی.
کلی گوييهای شيوخ، سرکوب، نشانه گيری «عوامل خارجی و » تهديد سنگين دردی را دوا نخواهد کرد .
موکب آزادی در راه است.

اگر حتی خيزش عمومی را در گفتمان مسلط ملايان، «شرارت يم،نبدا» پرسش م حوری اين است که منبع اين شرارت کجاست؟
اين «شرارت » پاسخی است به نظم پوسيده حاکم. نتيجه مستقيم اقتصادی بيمارگونه و حاکمييتی مملو از فساد . ژان ژاک روسو
نزديک به 300 سال پيش به چنين پندارهای سخيفی پوزخند زد ودر کتاب « گفتارهايی در باره منشا ء و بنيادهای نابرابری ميان
انسان ها » منبع «شرارت ر » ا نابرابری در جامعه دانست.

اين نسل ديگر «مفتون» ارزشهای سنتی که مشرو ِ عييت حکومت را توجيه کند ینم ، گردد. آنها به دنبال «مشروعييت قانونی و
عقلانی» می باشند: قانونمداری، معيارهای جهانشمول بشريت، پايبندی به اصول دمکراتيک، چند آوائی، یجداي دين از دولت و
پارلمنتاريسمی، که در چنبره کنترل باشد؛ کنترل مدام از جانب نهاد های دمکراتيک مدنی و مطبوعات .
ما در آغاز راهی بس سترگ هستيم. خلع يد از شيخان اولين قدم است.

نلسون ماندلا زمانی گفته بود «: قانونگذاران همه راههای قانونی را برای بيان مخالفت مسدود کردند. بايد ما يا وضعيت دائمی
تحقير رامیپذيرفتيم يا در قبال بیعدالتی حکومت مقاومت میکرديم. ماسرپيچی ازقانون را انتخاب کرديم ».

اين جنبش خاموش نخواهد شد.
مرگ بر اصل ولايت فق هي
زنده باد آزادی

دکتر عزيز فولادوند
بن/آلمان 16 ديماه 139