فساد اقتصادی
«اصلاً دولت پولش تمام شده پولی... اصلاً پولی نیست که ما بیاییم بگوییم این پولی که میخواهیم به این ترتیب بدهیم اینگونه بدهیم!»
این گزاره بخشی کوتاه از سخنان محسن زنگنه، مزدور حکومتی عضو کمیسیون برنامه و بودجهٔ مجلس ارتجاع در ۵آبان ۱۴۰۰ در تلویزیون است که در سایت بسیجیان هار ولایت، باشگاه خبرنگاران جوان، هم بازتاب داده شد.
زنگنه البته خود را موظف نمیداند که به ریشهٔ اصلی مشکل بپردازد، اما اعتراف میکند که جامعهٔ آخوند زدهٔ ایران در آستانهٔ تحمل نهایی خود قرار دارد؛ به این ترتیب در هراس از تداوم رشد تورم افسارگسیخته در آشفته بازار اقتصاد ولایت، هشدار میدهد که هر شکلی از تحریک جامعه به انفجار منجر خواهد شد!
«فساد سازمان یافتهٔ تشکیلاتی!»
محسن زنگنه، عضو مجلس ارتجاع در اعترافاتش با دور زدن مشکل اصلی اقتصاد ایران، تنها به خالی بودن خزانه و تورم بالا اشاره کرده بود؛ اما با نگاهی به سخنان یکی دیگر از مهرههای حکومتی میتوان این نقص را جبران کرد!
حسین راغفر، عضوی از باند مغلوب و بهعنوان اقتصاددان حکومتی، طی مصاحبهیی در شبکهٔ ۴ تلویزیون، پازل نیمهٔ کاره را چنین تکمیل میکند که: «شما یک فساد سازمانیافته تشکیلاتی کاملاً شناخته شده دارید!»
برای همگان روشن است که هیچ فسادی ناگهانی و بدون مقدمات و سوابق بهوجود نمیآید؛ چه رسد به «فساد سازمان یافتهٔ تشکیلاتی!»
البته که جای این پرسش خالی است که این «فساد سازمان یافته» از چه زمانی شروع شد؟! سازمان یافتگی آن به کدام نهاد و ارگان مربوط میشود؟! و چرا پیش از این در سالهای طولانی گذشته که باند مغلوب فعلی سهم قدرت بیشتری در نظام داشتند کسی چنین افشاگری نکرده بود؟! کدام «تشکیلات» در درون نظام ولایت پایهگذار چنین حدی از فساد است که اکنون به اعتراف خودشان هیچ پولی در خزانهٔ «دولت جوان حزباللهی!» نیست؟!
روشن است که پیدا کردن رد این فساد سازمانیافته اصلاً کار سخت و پیچیدهای نیست! مرکز انباشت سرمایههای به چپاول رفتهٔ ملت در نهادهای اقتصادی غول آسای این نظام برای همه قابل کشف است. بنیادها و سازمانهای تحت کنترل بیت خامنهای و سپاه سرکوبگر وی ثروتی افسانهای از این غارت سازمانیافته بههم زدهاند!
«بیثباتی» ترجمهٔ «تزلزل» پایههای نظام ولایت!
شاید چند جملهٔ کوتاه از اقتصاددان حکومتی باند مغلوب را بتوان بهعنوان خلاصه شدهترین «مانیفست سرنگونی» بازخوانی کرد!
وی از یکسو ضمن اعتراف تلویحی به غارت و چپاول طبقهٔ حاکمه، هشدار میدهد که این کار منجر به بیشتر شدن شکاف طبقاتی و اجتماعی میشود؛ از سوی دیگر به سرکوب مردم معترض به این وضعیت اذعان میکند! نتیجهٔ این وضعیت هم روشن است، قیام و شورش مردمی؛ اصطلاحی که البته مجری ولایی تلویزیون آن را «خشونت» مینامد!
راغفر در هشدارهایش نقش حکومت ولایت در تشدید این فاصلهٔ طبقاتی را چنین توصیف میکند: «شکاف طبقاتی و اجتماعی هی مرتباً گستردهتر میشه و طبیعی ست که در چنین شرایطی باز اونهایی که توی قدرت هستند حالا ثروت هم دارند و تصمیماتی که در اون بالا اتخاذ میشه حافظ منافع خود اونهاست ابتدا و لذا هر اعتراضی یا خاموش میشه یا شنیده نمیشه و اونوقت زمینههایی برای نارضایتیهای اجتماعی گسترده میشه و این وقایعی که در سالهای اخیر ما شاهدش بودیم ناشی از نشنیده شدن صدای مردم و فقدان یک مسیرهای منطقی قانونی برای ابراز اعتراض های منطقی مردم هست و وقتی خب اینها بسته میشه... [اعتراضات خشونتبار] به دنبال خودش بیثبات سازی اجتماعی را داره و در پی او نهم بیثبات سازی سیاسی».
شایان یادآوری است که اصطلاح «بیثبات سازی سیاسی» چیزی نیست جز اذعان شرمگینانه به لرزان بودن پایههای نظام ولایت!
این «سرطان» یک درمان دارد!
در پایان شاید چیز زیادی به اصلیترین و برجستهترین جملهٔ حسین راغفر نمیتوان افزود! وی آب پاکی را روی دست ناقص خامنهای ریخت و گفت: «شما یک فساد سازمانیافته تشکیلاتی کاملاً شناخته شده دارید و بعد میخواهید اصلاح کنید شدنی نیست. برادر این بدنی که سرطان اندامش را فراگرفته با یک آسپرین نمیشود اصلاحش کرد!»
البته این تنها پیکرهٔ اقتصاد نظام نیست که سرطان بدخیمی به نام نظام ولایت فقیه به آن زده است؛ بلکه این سرطان مهلک همه عرصهها را در نوردیده و به جان خاک و شهروندان ایران افتاده است و تنها درمان قطعی این بیماری، جراحی این غده مهلک از بدن تمامیت ایران و روانه کردنش به زبالهدان تاریخ است. همان که مردم و مقاومت ایران برای آن آستین بالا زدهاند!