۱۳۹۸ مرداد ۲۳, چهارشنبه

آیا از پدر جنایتکارت پرسیده بودی؟

آخوند پور محمدی جلاد
از پدر جنایتکار و خونخوارت پورمحمدی پرسیده بودی که منافقین چه کسانی هستند و چه می‌گویند، که این روزها همه جا صحبت از آنهاست؟


خطاب به دختر پور محمدی جلاد می‌نویسم:
که شما در ۱۸سالگی در یک نگاه خوش‌بینانه به‌علت حصارهایی که پدرت و دیگر جنایتکاران هم‌چون او در اطرافت ایجاد کرده‌اند، از خیلی از مسائل و مشکلات میهنی که توسط پدرت و همپالگی‌هایش به ویرانی کشیده شده و نسلی که توسط آنان به خاک و خون کشیده شده شاید بی‌اطلاعی، لذا در ابتدا یک خاطره و بعد چند سطری را برای تو و دیگر افرادی که همانند تو هستند بازگو می‌کنم.

یکی از زندانیان از بند رسته، خاطره‌ای را از یکی از شبهای انفرادی پس از ۵شنبه سیاه یعنی ۲۸فروردین ۹۳برایم اینچنین تعریف می‌کرد. حدود یک هفته از اعتصاب غذا در انفرادی می‌گذشت که حدود ساعت ۱.۳۰نیمه‌شب درب سلول باز شد و جوانکی اتو کشیده که بسیار سعی می‌کرد ادای پلیس خوب را در بیاورد وارد سلول شد و بعد از ابراز همدردی بابت کتک‌هایی که خورده بودیم و شرایط انفرادی و.... بعد از معرفی خود به‌نام صادقی که بعداً مشخص شد از شکنجه‌گران وزارتی است، در شروع صحبت برای به‌اصطلاح خودمانی شدن یک‌سوتی جالب داد و گفت دست شما درد نکند که باعث شدید بعد از ۱۴سال آبروی من نزد زن و بچه‌ام برود و اضافه کرد زن و بچه‌ام تا چند شب پیش فکر می‌کردند من یک راننده تاکسی هستم، در حالی‌که چند شب پیش در برنامه ۲۰.۳۰تلویزیون وقتی فیلمی از هجوم مأموران به بند ۳۵۰نمایش داده می‌شد با فریاد دخترم متوجه شدم که او تصویر من را در داخل مأموران زندان دیده و شناخته بود و بیشتر از داد و فریاد دخترم، با چهره متحیر همسرم مواجه گردیدم که می‌گفت تو در زندان اوین کار می‌کنی؟!
دوست زندانی‌ام به صادقی شکنجه‌گر می‌گوید مقصر خودت هستی به همان شغل شرافتمند رانندگی تاکسی می‌پرداختی تا اینک نه شرمنده زن و بچه‌ات بشوی، نه آخرت خود را به باد فنا داده باشی.
و اما به شما خانم ۱۸ساله (و دیگرانی مانند شما) با خوش‌بینی در قبول بیخبری از محیط پیرامونت باید پیشنهاد می‌کنم یک روز و نه بیشتر از آن آکواریومی که پدرانت برایت ساخته بیرون بیایی و مسیری را با مردم در مترو و اتوبوس و تاکسی همراه شوی و به کودکانی که به‌جای بودن سر کلاس درس در سر چهارراهها و هرکوی و برزن به دستفروشی و جمع کردن زباله مشغولند نگاه کنی و یا در کنار زنان و مردانی که از صبح تا غروب در صفی برای تهیه گوشت یخی وارداتی ایستاده‌اند به ایستی تا متوجه شوی که ماههاست که در خانه‌اشان رنگ گوشت را ندیده‌اند و به آه و ناله‌های آنان گوش فرا دهی تا در ابتدا ببینید در چه جامعه‌ای زندگی می‌کنی و پی ببری که چرا پدرت با محافظ از ترس خشم مردم اینطرف و آنطرف می‌رود. آنها عامل سیه روزی مردم می‌باشند.

و بعد برای دیدن یکی از فجایعی که به‌دست پدرت و رئیسی و رازینی و شوشتری و خامنه‌ای و... و به‌دستور دیو جماران یعنی خمینی ملعون شکل گرفته راهی خاوران شو، خاوران همان محل بی‌آب و علفی استکه عطر عظق و صدق و فدا سراسر آن را فراگرفته است «البته کارت شناسایی همراهت باشد تا در صورت مواجه شدن با گروه‌های حکومتی بتوانی به خانه برگردی در غیراینصورت باید به زندان اوین و بند ۲۰۹روانه شوی » در خاوران سنگ مزاری نمی‌بینی و هیچ خانواده‌ای را با شاخه گلی در یک جای مشخص نمی‌بینی، همه با دسته‌های گل می‌آیند و گلها را در جای جای خاوران می‌پراکنند زیرا در خاوران گورها دسته‌جمعی هستند و هیچکس نمی‌داند فرزند و یا پدر و مادرش در کدام قسمت دفن شده و شاید به همین علت است که همه آن بی‌نام و نشانها به همه مردم ایران تعلق دارند.

خانواده‌ها بعد از ۳۱سال بعد از وقوع قتل‌عام مجاهدین به دست روح پلید شیطان خمینی ملعون، در تابستان ۶۷، هنوز اجازه دیدار آزادانه از مزارهای بی‌نام و نشان و یادبود گرفتن برای آن احرار را ندارند.

براستی هر چه فکر می‌کنم می‌بینم گاهی اوقات تقدیر چه کارها که می‌کند، وقتی هزاران نفر در طی چند روز حول حبل المتینی به نام مجاهد گرد می‌آیند و حتی به بهای نثار جان خود از کلمه طیبه مجاهد خلق کوتاه نمی‌آیند، حق این است که در گورهای دسته جمعی، دست در دست هم و پشت به پشت همدیگر و بی‌شکاف، درخت آزادی را با خون خود آبیاری کنند و تنومندش سازند.

و این از برکت و جوشش آن خونهای پاک و شجره طیبه مجاهد خلق است که دختری از پدر جنایتکارش در خصوص کشته شدگان سر فراز بپرسد.

و سؤال دوم این است: بای ذنب قتلت
و به پور محمدی جنایتکار باید گفت هنوز به روز حساب که بسیار نزدیکتر از آنست که فکرش را می‌کنی نرسیده‌ایم، فعلاً جواب دخترت را بده، تا سؤال جوابهای اصلی در روز حسابرسی مظلو.م از ظالم به‌زودی زود از تو و دیگر جنایتکاران فرا خواهد رسید.
وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

کانون شورشی مجاهد شهید شهناز سعیدی

مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است