چند سال پیش در اوج و بحبوحه داستان معامله ننگین کابینه وقت فرانسه- حکومت شیراک- و هجوم پلیسی امنیتی به مقر شورای ملی مقاومت در اورسوراواز در شمال پاریس- و دادگاهی در این مورد در کاخ دادگستری سیته پاریس- که نگارنده خود در چند جلسه آن حضورداشت- برای شرکت در یک کنفرانس جهانی در شهر پراگ در جمهوری چک در این شهر بودم.
یکی از مراکز مهم بازدید جهانگردان و مردمان آگاه به تاریخ جایی است که دانشجوی شجاع و آزادیخواه این کشور- بنام یان پالاش- در اعتراض به هجوم تانکها و سرکوب آزادیخواهان و مقاومت ملی آن مردم توسط ارتش شوروی، خود را آتش زده بود. شعله های آتشی که در آن روزهای بعد از اشغال این کشور کوچک توسط پیمان ورشو در ژانویه ۱۹۶۹ تمام جهان را در نوردید. حالا بماند که چرا آن ابرقدرت نمی توانست اعتراض صلح امیز و تظاهرات آرام جمعی از جوانان و مردم این کشور را تاب بیاورد و پیمان ورشو به چنین هجومی دست زدند!!
باری این محل خودسوزی جان پالاش و مجسمه سرو گردن او بر دیواری در همان محل به نوعی زیارتگاه مردم این کشور و علاقه مندان بتاریخ مبارزه برای استقلال و آزادی تبدیل شده است. نگارنده که هرسال به کنفرانس پراگ دعوت میشوم- حتما به این مکان مقدس و مجسمه و بنای یاد بود این شهید بزرگ دیگر اروپا- سر میزنم. یکبار نیز به همراه برادر عزیز مجاهد مهدی ابریشمچی این دیدار انجام شد.
این را داشته باشیم تا برایتان بگویم که درست همزمان با این سفر و اقامت من در پراگ- هنوز دادگاهی با شکایت حکومت فرانسه علیه سازمان مجاهدین خلق ایران ادامه داشت ..... داستان آنرا که معروف به هجوم هفده ژوئن بر آمده از معامله وزیر وقت خارجه فرانسه در تهران با وزیر خارجه آخوندها که یک روزنامه نگار فرانسوی اشتباهی به آن جلسه راه داده شده بود و آنرا افشا کرد- را همه میدانید. این هجوم که از نوع و از قماش معامله سخیف نویل چمبرلین نماینده دولت انگلستان با آدولف هیتلر در مونیخ در ۱۹۳۹ بود را خوب میدانیم. و داستان لرد هوهو و محفل دوستان هیتلر در خانه کلودیون در بریتانیا را...
بلی اشغال مرکز مقاومت در اور پاریس و دستگیری افراد کلیدی مقاومت بویژه شخص خانم مریم رجوی – پرزیدنت منتخب شورای ملی مقاومت برای دوره گذار شش ماهه بعد از سرنگونی رژیم فاشیست مذهبی با دی ان ای نازیسم هیتلری. مجسم کنید که یک روز شارل دوگل- اوهم پرزیدنت منتخب شورای ملی مقاومت فرانسه در انگلستان بود- را در مقر رهبری مقاومت فرانسه در لندن بگیرند و کلیه اماکن و تاسیسات آن دستگاه رهبری و سازمان آنرا در هفده ژوئن ۱۹۴۷ اشغال کنند.. و بعد خطر تحویل دادن به گوبلز در برلین را مردم فرانسه بشنوند.
موضوع دادگاه این بود که مقامات وقت فرانسه شکایت کرده بودند که چرا ندا حسنی و صدیقه مجاوری خود را برای جهانی کردن این امر- همانند یان پالاش- آتش زده بودند!! تا نگذارند که بر اساس آن معامله ننگین هتل استقلال تهران- مقاومت ایران از هم پاشیده و حتی پرزیدنت آن به رژیم جهل و فساد و جنایات تحویل داده شود.
اما صبر کنید ظنز تاریخ اینجا بود. بشنوید:
باری من در هواپیمای شرکت هوایی چک نشسته و در راه بازگشت از کنفرانس پراگ هستم. یادم میاد عصر است و ما در آسمان اوج گرفته ایم. یک مجله انگلیسی منتشره برای خارجیان و سفارتخانه ها و شرکت های خارجی از کشوی عقب صندلی جلویی بر میدارم. اسمش پراگ تایم است. همچنان که ورق میزنم یک خبر مهم میخکوبم میکند. شهردار شهر لیون فرانسه از طریق سفارت فرانسه در پراگ از دولت و مقامات شهرداری پراگ تقاضا میکنند که اجازه دهند کپی مجسمه یان پالاش در وسط شهر مهم فرانسه لیون نصب شود. بیاد این قهرمان شهید مردم چک که یکی از قهرمانان شهید اروپا است. اما نوشته شده بود که دولت و شهردار شهر پراگ این درخواست فرانسه را رد کرده بودند! دمشان گرم!
نفرین تاریخ بر مماشات و دو دوزه بازی چمبرلنی باد. مقاومت در تاریخ خودشان قهرمانی و کانونهای شورشی و قیام پر ارج و منزلت و فدا و پرداخت جان برای رهایی مملکتشان افتخار و سرفرازی است .... اما وقتی به ملت در زنجیر ایران و تنها مقاومت سازمانیافته و کوبنده و طوفنده آن میرسد خشونت و تروریسم و خود سوزی برخلاف مقررات می شود!!
همانطورکه در هواپیما نشسته ام- پس از خواندن این مطلب- خونم بجوش آمده و فی البداهه دست بدامان زبان لری می شوم و با صدایی که نفر پهلو دست من در هواپیما میشنود میگم:
تف د ریتو با! لعن و نوتره تو ! و چندین بار تکرار میکنم- ترجمه میشه: تف تو صورتتان! لعنت بر اصل و دودمانتان!
اگر به خط لاتین بنویسیم و ابولفه میمانه زبان آهنگین ایتالیایی. شاید نفر پهلویی فکر میکنه من یک ایتالیایی هستم که دارم یک دعای مسیحی را چندین بار زمزمه میکنم!. ذیلا بخوانید و بشنوید:
یکی از مراکز مهم بازدید جهانگردان و مردمان آگاه به تاریخ جایی است که دانشجوی شجاع و آزادیخواه این کشور- بنام یان پالاش- در اعتراض به هجوم تانکها و سرکوب آزادیخواهان و مقاومت ملی آن مردم توسط ارتش شوروی، خود را آتش زده بود. شعله های آتشی که در آن روزهای بعد از اشغال این کشور کوچک توسط پیمان ورشو در ژانویه ۱۹۶۹ تمام جهان را در نوردید. حالا بماند که چرا آن ابرقدرت نمی توانست اعتراض صلح امیز و تظاهرات آرام جمعی از جوانان و مردم این کشور را تاب بیاورد و پیمان ورشو به چنین هجومی دست زدند!!
باری این محل خودسوزی جان پالاش و مجسمه سرو گردن او بر دیواری در همان محل به نوعی زیارتگاه مردم این کشور و علاقه مندان بتاریخ مبارزه برای استقلال و آزادی تبدیل شده است. نگارنده که هرسال به کنفرانس پراگ دعوت میشوم- حتما به این مکان مقدس و مجسمه و بنای یاد بود این شهید بزرگ دیگر اروپا- سر میزنم. یکبار نیز به همراه برادر عزیز مجاهد مهدی ابریشمچی این دیدار انجام شد.
این را داشته باشیم تا برایتان بگویم که درست همزمان با این سفر و اقامت من در پراگ- هنوز دادگاهی با شکایت حکومت فرانسه علیه سازمان مجاهدین خلق ایران ادامه داشت ..... داستان آنرا که معروف به هجوم هفده ژوئن بر آمده از معامله وزیر وقت خارجه فرانسه در تهران با وزیر خارجه آخوندها که یک روزنامه نگار فرانسوی اشتباهی به آن جلسه راه داده شده بود و آنرا افشا کرد- را همه میدانید. این هجوم که از نوع و از قماش معامله سخیف نویل چمبرلین نماینده دولت انگلستان با آدولف هیتلر در مونیخ در ۱۹۳۹ بود را خوب میدانیم. و داستان لرد هوهو و محفل دوستان هیتلر در خانه کلودیون در بریتانیا را...
بلی اشغال مرکز مقاومت در اور پاریس و دستگیری افراد کلیدی مقاومت بویژه شخص خانم مریم رجوی – پرزیدنت منتخب شورای ملی مقاومت برای دوره گذار شش ماهه بعد از سرنگونی رژیم فاشیست مذهبی با دی ان ای نازیسم هیتلری. مجسم کنید که یک روز شارل دوگل- اوهم پرزیدنت منتخب شورای ملی مقاومت فرانسه در انگلستان بود- را در مقر رهبری مقاومت فرانسه در لندن بگیرند و کلیه اماکن و تاسیسات آن دستگاه رهبری و سازمان آنرا در هفده ژوئن ۱۹۴۷ اشغال کنند.. و بعد خطر تحویل دادن به گوبلز در برلین را مردم فرانسه بشنوند.
موضوع دادگاه این بود که مقامات وقت فرانسه شکایت کرده بودند که چرا ندا حسنی و صدیقه مجاوری خود را برای جهانی کردن این امر- همانند یان پالاش- آتش زده بودند!! تا نگذارند که بر اساس آن معامله ننگین هتل استقلال تهران- مقاومت ایران از هم پاشیده و حتی پرزیدنت آن به رژیم جهل و فساد و جنایات تحویل داده شود.
اما صبر کنید ظنز تاریخ اینجا بود. بشنوید:
باری من در هواپیمای شرکت هوایی چک نشسته و در راه بازگشت از کنفرانس پراگ هستم. یادم میاد عصر است و ما در آسمان اوج گرفته ایم. یک مجله انگلیسی منتشره برای خارجیان و سفارتخانه ها و شرکت های خارجی از کشوی عقب صندلی جلویی بر میدارم. اسمش پراگ تایم است. همچنان که ورق میزنم یک خبر مهم میخکوبم میکند. شهردار شهر لیون فرانسه از طریق سفارت فرانسه در پراگ از دولت و مقامات شهرداری پراگ تقاضا میکنند که اجازه دهند کپی مجسمه یان پالاش در وسط شهر مهم فرانسه لیون نصب شود. بیاد این قهرمان شهید مردم چک که یکی از قهرمانان شهید اروپا است. اما نوشته شده بود که دولت و شهردار شهر پراگ این درخواست فرانسه را رد کرده بودند! دمشان گرم!
نفرین تاریخ بر مماشات و دو دوزه بازی چمبرلنی باد. مقاومت در تاریخ خودشان قهرمانی و کانونهای شورشی و قیام پر ارج و منزلت و فدا و پرداخت جان برای رهایی مملکتشان افتخار و سرفرازی است .... اما وقتی به ملت در زنجیر ایران و تنها مقاومت سازمانیافته و کوبنده و طوفنده آن میرسد خشونت و تروریسم و خود سوزی برخلاف مقررات می شود!!
همانطورکه در هواپیما نشسته ام- پس از خواندن این مطلب- خونم بجوش آمده و فی البداهه دست بدامان زبان لری می شوم و با صدایی که نفر پهلو دست من در هواپیما میشنود میگم:
تف د ریتو با! لعن و نوتره تو ! و چندین بار تکرار میکنم- ترجمه میشه: تف تو صورتتان! لعنت بر اصل و دودمانتان!
اگر به خط لاتین بنویسیم و ابولفه میمانه زبان آهنگین ایتالیایی. شاید نفر پهلویی فکر میکنه من یک ایتالیایی هستم که دارم یک دعای مسیحی را چندین بار زمزمه میکنم!. ذیلا بخوانید و بشنوید: