۱۴۰۱ مرداد ۴, سه‌شنبه

فروغ جاویدان، پاسخ به «لحظهٔ تاریخی»


            فروغ جاویدان، پاسخ به «لحظهٔ تاریخی».

۳۴سال از رخداد سرفصلی فروغ جاویدان می‌گذرد. پیرامونش بسیار گفته‌اند، نوشته‌اند، تفسیرکرده‌اند،شعرها سروده‌اند،ترانه‌ها ساخته‌اند، یادواره‌ها به‌پای داشته و ازآن رویداد، معناهابرداشته‌اند.چنین گرامی‌داشتی باوسعت معناآفرینی‌هایش،ایجاب می‌کند که چراغی برداشت و بر جوهر و چرایی آن پرتو افکند.

فروغ جاویدان را اگر از لایه‌های بیرونی‌اش ورق بزنیم و به لایه‌های زیرین برویم، در نگاه نخست به اولین صفحهٔ آن، یک عملیات نظامی می‌بینیم. عملیاتی که نمونه‌های نظامی‌اش در ارتشها و جنبش‌های سیاسی و چریکی کم نبوده و شاید امر عجیبی هم به‌نظر نرسد. در همین جنبهٔ نظامی، قصد ورود به تکنیک‌ها و تاکتیک‌های آن را هم نداریم. حتی قصد ورود به جنگاوریها، حماسه‌ها و پایداریها را هم نداریم.

در صفحهٔ بعد، به لایه‌ای فراتر از عملیات نظامی می‌رسیم؛ مثل نبردی در ادامهٔ مبارزه آرمانی برای تحقق آزادی. به این جنبه هم کاری نداریم؛ چرا که مجاهدین خلق از سال ۱۳۴۴به بعد و به‌طور خاص از ۱۳۵۸و به‌طور اخص از ۳۰خرداد ۱۳۶۰تا فروغ جاویدان هم اصل و اساس زندگی و پیوند و هستی‌شان، مبارزه‌یی آرمانی برای تحقق آزادی و دموکراسی در ایران بوده است.

در لایه یا صفحهٔ زیرین‌ که باقی صفحات یاد شده را پاسخ فلسفی و انسانی و تاریخی می‌دهد، به طرحی برمی‌خوریم که باید نخست آن را کالبدشکافی یا آنالیز نمود تا فروغ جاویدان را در جایگاه معناییِ حقیقی‌اش بازشناخت. این طرح یا برگ عبور، همان سندی است که در سربرگ آن همواره عبارتی ثابت وجود داشته است تا باقی سطرهای نانوشته را فاعلان حامل این سند، پر کنند. نام یا عنوان یا عبارت سربرگ این سند، «لحظهٔ تاریخی» است.

«لحظهٔ تاریخی» چیست؟

«لحظهٔ تاریخی» مربوط به مردمان و ملت‌های عام جهان نیست. «لحظهٔ تاریخی»، دق‌الباب کردن ندایی خطاب به دولتها، احزاب، سازمانها، پیشتازان و پیش‌آهنگان دست‌اندرکار رقم زدن سرنوشت خلق‌ها و جوامع است.

«لحظهٔ تاریخی»، حرکت یک نقطه بر روی خطی ممتد و ادامه‌دار نیست که به دلخواهمان همراهش شویم و آن را انتخاب کنیم.

«لحظهٔ تاریخی»، ظهور برق‌آسای زنگ زمان برای پاسخ به مسؤلیتی است که ندای مستمر می‌دهد «بودن یا نبودن؟ مسأله این است!».

«لحظهٔ تاریخی» یک رویکرد نادر سیاسی و الزاماً آرمانی است که با ضرورت ناگزیر آزادی، پیوندی ناگسستنی دارد.

«لحظهٔ تاریخی» هرگز با کمیت‌ها، دارایی‌ها، کمبودها، تخصص‌ها و محدودیتها کاری ندارد، بلکه پاسخ «آری» یا «نه» را می‌جوید تا سرنوشتی را ـ خوب یا بد ـ ورق بزند و باقی سطرهایش را بنویسد، در تاریخ ثبت کند و برود. از این روی «لحظهٔ تاریخی»، لحظهٔ موعود یک انتخاب است.

«لحظهٔ تاریخی» به‌معنی پاسخ دادن به شرایط مشخص برای تضمین پیروزی نیست؛ بلکه پاسخ به مسؤلیتی است که در قبال اصلی‌ترین ارزش و موضوع سرنوشت‌ساز سیاسی ـ اجتماعی ـ آرمانیِ مربوط به آینده باید داده شود؛ حتی به قیمت شکست نظامی.

پاسخ و بهای «لحظهٔ تاریخی»

«لحظهٔ تاریخی» با چنین ویژه‌گی‌های فراتر از خواست و تمایل مخاطبانش، پیامی جز این ندارد که هرگز بدون فدا و ایثار و نثار، نمی‌شود به آن پاسخ شایسته برای رقم زدن استراتژیک و ماندگاری آینده را داد؛ چرا که در ایجاد «لحظهٔ تاریخی»، الزاماً پیش‌بینی و آگاهی و شناخت قبلی وجود ندارد. بنابراین فقط انتخاب پرداخت بهای لازم است که می‌تواند زنگ هشدار «لحظهٔ تاریخی» را پاسخ دهد. پاسخ به‌ موقع و شایسته به «لحظهٔ تاریخی» حتی اگر با سنگین‌ترین بهای لازم هم بوده باشد، از دل و پتانسیل آن فزایندگی، تکثیر، ماندگاری، بالندگی و سلام و سپاس تاریخ و نسل‌های پسین، متولد و بارور می‌گردد.

به رویدادها و شخصیت‌های ستودنی و گرامی‌داشتة تاریخ بشر نگاه کنید؛ همگی بیشترین فداها و نثارها را کرده‌اند؛ گویی بسیار بسیار از دست داده‌اند؛ اما در پیوند با جوهر عاشقانهٔ هستی و یگانه با وجود انسان ـ که رها بودن از استبداد و استثمار را در ناصیهٔ آرمانش حک کرده‌ است ـ کرور کرور و انبوه انبوه دارایی، فزایندگی، اعتماد، عشق، ستایش، آرامش و از سویی انفجار و تکثیر در زمان را از آن خویش می‌کند. چرا این شخصیتها و رویدادها ـ با آن‌که سال‌ها و گاه قرن‌ها از زمان حضور و وقوعشان می‌گذرد ـ همیشه و همه‌جا تکریم و ستایش و الهام را نزد وجدان بیدار بشری در تمام جهان برمی‌انگیزند؟ بی‌تردید تمام ویژه‌گی‌های برشمرده شده، در انتخاب اینان نهفته است: «پاسخ به لحظهٔ تاریخی».

«پاسخ به لحظهٔ تاریخی» را می‌توان به‌عنوان چراغی در دست، به کنکاش در زوایای تاریخ ایران ـ به‌خصوص تاریخ معاصر از مشروطیت به بعد ـ برد و عیار رخدادها و نیروها و شخصیت‌های اثرگذار بر سرنوشت ایران را سنجید.

کالبدشکافی یک «لحظهٔ تاریخی»

واقعهٔ ۲۸مرداد ۱۳۳۲سرفصلی مهم در رقم خوردن سرنوشت آینده جامعه و مردم ایران بود. جزئیات حوادث سیاسی و نظامی آن در بسیاری روزنامه‌ها و کتاب‌ها ثبت شده‌اند و نیازی به یادآوری نیست و موضوع این نوشته نیز نمی‌باشد.

در این واقعه، دو موضوع «آزادی و استقلال ایران» با هم تلاقی کرده و در سربرگ «لحظهٔ تاریخی» قرار داشت. بنابراین باید دولت، ارتش، احزاب و نیروهای دست‌اندرکار و اثرگذار بر چرخهٔ سیاست آن روز به آن «لحظهٔ تاریخی» پاسخ شایسته می‌دادند. اصلاً مهم نبود که هر تشکلی چه ایدئولوژی یا مرام و مسلک و اعتقادی و یا چه امکاناتی دارد، بلکه ایستادن جلو سرکوب آزادی و سلب استقلال ایران باید وجهه همت و حمیت هر تشکلی می‌بود.

برآیند تحولات سیاسی و اجتماعی نشان می‌داد که دکتر محمد مصدق نماد «آزادی و استقلال ایران» در برابر استبداد، ارتجاع و استعمار است. بنابراین چگونگی تنظیم رابطه با شاخص و نماد «آزادی و استقلال ایران»، پاسخ به «لحظهٔ تاریخی» را در مورد تک‌تک نیروهای دست‌اندرکار سرنوشت آینده ایران، تعیین‌تکلیف می‌نمود.

حزب توده در آن دوره از تاریخ ایران متشکل‌ترین، سازمان‌یافته‌ترین، مسلح‌ترین و بزرگ‌ترین حزب و نیروی سیاسی ایران بود. جریان اصلیِ روشنفکری ایران در آن دوره، امیدش را به حضور این حزب گره زده بود. هزاران کادر و هوادار، دل در گرو برنامه‌ها و مبارزات این حزب داشتند.

حزب توده مهیاترین نیرو برای پاسخ شایسته دادن به کودتا علیه «آزادی و استقلال» ایران بود. اصلاً معلوم نبود که مصدق پیروز می‌شود یا شکست می‌خورد، اصلاً مهم نبود که حزب توده کاملاً آماده بود یا نبود و سلاحهایش فشنگ داشت یا نداشت؛ مهم این بود که حزب توده برای «آزادی و استقلال ایران» سینه سپر می‌کرد و مصدق و جبهه و حامیان او در برابر استبداد و ارتجاع و استعمار تنها و بی‌سلاح نمی‌ماندند.

حزب توده با هر حساب و کتابی که در آن لحظات سرنوشت‌ساز کرده بود، به «لحظهٔ تاریخی»، «آری» نگفت و پاسخ نداد. مکافاتش این شد که به آزادی و استقلال و لاجرم به آینده ایران خیانت کرد. داس سه تیغهٔ استبداد ـ ارتجاع ـ استعمار به مزرعهٔ آزادی، ترقی، استقلال و آینده ایران زد و همگان را ـ از جمله حزب توده را ـ درو کرد و از سر راه برداشت.

مصدق تنها ماند، شکست خورد، به بیدادگاه استبداد و استعمار بردندش، تبعیدش کردند، سال‌ها سال در تنهاییِ عظیم با عاطفه‌ها و خاطرات و آرزوهایش برای ایران در دهکده‌ای عصا زد. اما از آنجا که «لحظهٔ تاریخی» ملی شدن صنعت نفت را شکار کرده و به آن آری گفته بود، ستایش بی‌پایان نسل به نسل مردمان ایران‌زمین با صفت‌های هم‌چون «پیشوای آزادی، غرور و افتخار ملی و تاریخی» نثارش شد.

مکافات نه گفتن به «لحظهٔ تاریخی»

حزب توده هم شکست خورد، بسیار زندانی داد، برخی افسران و کادرهایش را استبداد سلطنتی و کودتاچیان تیرباران کرده و به‌ شهادت رساندند؛ اما گذشته از پایداریهای برخی کادرهای حزب که هیچ ربطی به خط و استراتژی حزب توده نداشت، این حزب در برگهٔ «لحظهٔ تاریخی»، دچار مکافات روسیاهی، خیانت و مردم‌فروشی گردید و این صفتها به‌نامش ثبت گردید. هزاران کادر و هوادار زنده و سالم ولی بی‌سرپرست و مأیوس و واخورده و بسیاری هم دل‌زده از مبارزه و هیچ‌کاره به‌جای ماند! در حالی که اگر حزب توده به آن «لحظهٔ تاریخی» پاسخ شایسته می‌داد، و قیمت آن را حاضر بود که بپردازد،آیندهٔ ایران طور دیگری رقم می‌خورد.

یادآوری این‌که حزب توده همان روش خیانت‌بار را به‌طور مضاعف در سال‌های پس از قیام سال ۱۳۵۷ادامه داد و در تمام سرکوب‌گریها علیه آزادی، جاسوسی‌ها علیه نیروهای مترقی و ضدارتجاع، جنگ‌طلبی ضدمیهنی و اعدام هزار هزار زندانیان سیاسی، تمام و کمال کنار سپاه پاسداران و خمینی و ستایشگر آنها بود.

فروغ جاویدان پاسخ به «لحظهٔ تاریخی»

معروف است که درخت را باید از میوه‌اش شناخت. بر همین سیاق، آینده نیروهای سیاسی و اجتماعی، نتیجهٔ پاسخشان به «لحظهٔ تاریخی» زمانه و دورهٔ حضور و فعالیت خودشان است.

فروغ جاویدان در مرداد سال ۱۳۶۷پاسخ مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی ایران به رخدادی بود که ارتجاع و استعمار بر سر راه آینده مقاومت ایران در نبرد برای آزادی گذاشته بود. مجاهدین با استراتژی «صلح و آزادی» نبردی همه‌جانبه با ماشین جنگ‌طلبی و توسعه‌طلبی ضدمیهنی خمینی را پیش می‌بردند. در مسیر تکامل مبارزه‌شان، ماشین جنگ‌طلبی خمینی را ـ که اصلی‌ترین سلاح و توجیه سرکوب داخلی و تجاوز خارجی بود ـ به شکست کشاندند.

استراتژی مرحله‌ایِ «صلح، صلح، آزادی» از جانب مجاهدین، بعد از عملیات مهران در ۲۸خرداد ۶۷به بار نشست و نتیجه داد. بنابراین مجاهدین و ارتش آزادیبخش تنها نیروی تعیین‌کنندهٔ ایرانی در شکست دادن جنگ‌طلبیِ هشت ساله خمینی شدند. از این رو تعادل‌قوای سیاسی منطقه‌یی هم به نفع مجاهدین و طیف «صلح، صلح، آزادی» رقم خورد. تمام بساط فریب‌کارانهٔ هشت ساله خمینی تحت عناوین «از کربلا تا قدس» و «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم» و «صلح دفن اسلام است» بر سر خودش خراب شد و عصاره‌شان هم بدل به جام‌زهر گردید. استراتژیست‌های خمینی و شخص خودش و حامیان و مماشات‌گران استعماری‌اش به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجات و برون‌رفت، قفل کردن ارتش آزادیبخش و مجاهدین در پشت مرزها و چسباندن آنها به دنبالة جنگ خمینی با عراق است.

سکوت و بی‌تفاوتی مجاهدین در قبال این تاکتیک ارتجاع و استعمار، نادیده گرفتن عبور برق‌آسای آن «لحظهٔ تاریخی» بود. در ۲۸مرداد ۳۲سوژه و هدف ارتجاع و استعمار، مصدق و جنبش استقلال‌طلبانهٔ ایران بود. در پذیرش ناگزیر آتش‌بس توسط خمینی، سوژه و هدف اصلی، مجاهدین و ارتش آزادیبخش و آلترناتیو شورای ملی مقاومت در نبرد برای آزادی بود؛ چرا که این مبارزه و پایداری، پیش از وقوع این جنگ شروع شده و ادامه داشت و استراتژی سرنگونی ارتجاع آخوندی، باید آینده‌ای فراتر و جلوتر از سرنوشت جنگ بین خمینی و عراق می‌داشت.

از این روی مجاهدین و ارتش آزادیبخش در معرض انتخاب «لحظهٔ تاریخی» قرار گرفتند. به تعبیری پایداری نبرد برای آزادی و امیدهای خلق شدهٔ ناشی از آن و نیز نثار هزاران جان شیفتهٔ آزادی از سال ۱۳۶۰تا مقطع فروغ جاویدان، بستگی به تصمیم مجاهدین نسبت به آینده این پایداری داشت.

بر اساس مشخصات و ویژه‌گی‌های «لحظهٔ تاریخی»، در رقم زدن فروغ جاویدان دیگر مهم نبود مجاهدین و ارتش آزادیبخش سلاح سبک دارند یا سنگین، آمادگی کامل دارند یا ندارند، آموزش‌هایشان تکمیل شده است یا نه، نیرویشان کافی است یا نیست، پیروز می‌شوند یا شکست می‌خوردند و...باید پاسخ شایسته می‌دادند؛ به قیمت فدای تمام‌عیار سازمان و آلترناتیو و همه‌چیزشان. البته مجاهدین از فردای ۲۲بهمن ۵۷تا مقطع فروغ جاویدان، از این سرفصل‌ها بسیار داشته‌اند که با انتخاب فدای تمام‌عیار، قدم پیش گذاشته‌اند و تا این مرحله از پایداری نبرد برای آزادی، «ستایش لحظهٔ تاریخی» را برانگیخته‌اند.

در ۲۷تیر ۱۳۶۷جنگ بین خمینی و عراق متوقف شد. مجاهدین و ارتش آزادیبخش، جهش و پرش به داخل میهن خودشان را انتخاب کردند. معلوم بود که به جانب نبردی سخت و حتی سرنوشتی پیش‌بینی ناشده می‌رفتند؛ ولی یقین و اطمینان داشتند که مبارزه و پایداری نبرد برای آزادی ادامه خواهد یافت و استراتژی سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه، به دست‌آوردهای بیشتری دست خواهد یافت. این معنا و مضمون را مسعود رجوی در نشست سراسری مجاهدین قبل از حرکت برای فروغ جاویدان، چنین توصیف کرده بود: «پیشاپیش نتیجهٔ این نبرد را به خلق قهرمان ایران تبریک و تهنیت می‌گویم».

آنچه مجاهدین با فدا در فروغ جاویدان دارند

مجاهدین و ارتش آزدیبخش ملی ایران در فروغ جاویدان، بسیاری جانها و دارایی‌ها و امکاناتشان را از دست دادند. یک قلم ۱۳۰۴تن از پیشتازان مبارزه در نبرد برای آزادی را نثار کردند. انسانی‌هایی که نمونه‌هایشان را در عهد افسارگسیختگی سرکوب آزادی و قتل‌عام توسط آخوندها، کمتر می‌توان یافت و دیگر بار به‌دست آورد. ولی باز به مصداق درخت را باید از میوه‌اش شناخت و نیز به مصداق ستایش «لحظهٔ تاریخی»، شاهدیم که مجاهدین بعد از فروغ جاویدان بر عهد و میثاق و پیوندشان با خلق محبوبشان برای استمرار مبارزه و پایداری برای آزادی، استوارتر شدند و بار دیگر از خاکستر خود سرفرازتر از قبل برخاستند.

شاهدیم که حتی با شکنجه و زندان و کشتار مجاهدین باز آنها در جامعهٔ خودشان ثقل سنگین پایداری در برابر حاکمیت آخوندی را رقم زده‌اند؛ طوری که آخوندها برای مقابله با اثرگذاری مجاهدین بر نسل‌های جدید، هزار هزار کتاب و مجله چاپ می‌کنند، فیلم سینمایی می‌سازند، نمایشگاه راه می‌اندازند، میلیون میلیون خرج می‌کنند و در ادامهٔ همهٔ شیطان‌سازی‌ها، بهتان زدنها و دروغهای نجومی‌شان، باز تمام دغدغه و هراسشان از اعتبار سیاسی و اخلاقی و اجتماعی مجاهدین است.

شاهدیم که مجاهدین با وجود آن همه پرداخت سنگین در فروغ جاویدان، سلامت روحی و اخلاقی و سیاسی و اصالت مبارزاتی و پایداری‌شان مستحکمتر و با دوام‌تر شد.

شاهدیم که پتانسیل سیاسی و قدرت اثرگذاری‌شان بر تعادل‌قوای سیاسی داخلی و منطقه‌یی و بین‌المللی بسیار بیشتر از قبل از فروغ جاویدان گشت.

شاهدیم که انسجام تشکیلاتی و وحدت ایدئولوژیکی‌شان توانسته است از پس ابتلائات توفانیِ سالیان اخیر در عراق و فرانسه برآید و پیروزمند به پیش برود.

شاهدیم که توانستند ۱۵سال پس از آتش‌بس و و حتی سقوط دولت وقت عراق و نیز ۱۳سال بدون سلاح در پایداری برای آزادی، اعتبار سیاسی بسا بیشتری نسبت به قبل از فروغ جاویدان به‌دست بیاورند.

شاهدیم که از پس پروژهٔ سنگین سیاسی و امنیتی و اطلاعاتیِ جابه‌جایی و هجرت بزرگ از عراق به آلبانی برآمده‌اند.

شاهدیم که حاکمیت ولایت‌فقیه پس از این همه کشتار و قتل‌عام و ترور مجاهدین و تبلیغات فوق تصور علیه آنان، بارها و بارها ناگزیر به اعتراف شده است که تنها هماوردش فقط و فقط مجاهدین هستند و هیچ نیروی جز آنان تهدید بالفعل سرنگونی‌اش نیست.

شاهدیم که پاسخ شایسته به «لحظهٔ تاریخی»، ریشه در یک آرمان انسانی و مبارزاتی و لاجرم سیاسی و اجتماعی دارد که قدرت بالندگی و فزایندگی را از نهفت نثارها و پرداختها استخراج می‌کند.

شاهدیم که تضمین ماندگاری و بقا و سعادت سیاسی و اجتماعی و آرمانی، در انتخاب پرداخت بهای «لحظهٔ تاریخی» است. قدرشناسی و ستایش «لحظهٔ تاریخی» از مخاطبانش هم همواره این بوده است که:

«تو چه بودی

نشکستی

نگسستی

ماندی

که همه توفانها

به برت می‌شکنند؟».

در ستایش جانهای شیفته آزادی که در فروغ جاویدان مرداد ۱۳۶۷که بیمه نامه ارتش آزادیبخش ملی و تضمین استمرار نبرد و پایداری برای آزادی ایران‌زمین از اهریمنان آخوندی شدند، این «لحظه تاریخی» است که عاشقانه نجوا می‌کند:

«سال‌هاست الهه‌های یادتان را

کوه‌ها و سروها و بوته‌های علف

به نیایش ایستاده‌اند...».