۱۳۹۵ دی ۹, پنجشنبه

سهیلا دشتی:‌ منشور آزادی



فیلم کوتاهی ازهفتمین مراسم سالگرد شهادت مصطفی کریم بیگی بر روی اینترنت گذاشته شده؛ می توان احساس شرکت کنندگان در این مراسم را درک کرد. آرش صادقی از زندان اوین با مادر مصطفی کریم بیگی تماس گرفته است. صدای آرش در اتاق می پیچد و همه می خواهند با او حرف بزنند. به او بگویند که دوستش دارند و او را زنده می خواهند. مادران، یکی، یکی با عشق بیکران و بی ریای مادری با صدائی پر از بغض او را پسر خود خطاب می کنند و می گویند که به او افتخار می کنند و روح ملت ایران به خاطر او گرسنگی می کشد. به او می گویند که او را زنده می خواهند و او در آرش ایران است که تاریخ از او یاد می کند.



تلفن دست به دست می گردد. از دست پدر بهنود رمضانی به دست پدر محمد مختاری که می گوید روح مردم ایران با تو گرسنگی می کشد. زمان کوتاه است و درودها است که برای آرش فرستاده می شود و صدای اپراتور تلفن زندان واضح تر از صدای آرش در اتاق می پیچد که: مخاطب گرامی این تماس از طرف زندانی بازداشتگاه اوین است و به این طریق به همه می فهماند که این گفتگو تحت کنترل است. مادر مصطفی می گوید: آرشم، پسرم، بعد از مصطفی من فقط تو را دارم که این جملات با دردی که در دل سوخته اش دارد با اشک عجین می شود. آرش می گوید: مادر گریه نکن. و مادر مصطفی می گوید: گریه نمی کنم. این اشک شوق است که دارم با تو حرف می زنم و صدای تو را می شنوم. وصدای اپراتور تلفن بار دیگر در اتاق می پیچد.هرروز که صدای تو را می شنوم آن روز خوبم و از تو انرژی می گیرم. دکتر ملکی، پیر آزادی تلفن را در دست می گیرد و به او می گوید: آرش جان من تو افتخار مملکتی تو ثابت کردی کی راست می گوید و کی دروغ می گوید. حاضران در مراسم بارها برای آرش و مبارزه اش برای رسیدن به طبیعی ترین و بدیهی ترین حقوق انسانی کف می زنند. و آرش می گوید که تا رسیدن به خواسته اش اعتصاب غذای خود را ادامه می دهد و مکالمه باصدای آرش که می گوید به امید آزادی ایران در میان کف زدنها به پایان می رسد.
وضعیت جسمانی آرش صادقی، مرتضی مراد پور، سعید شیرزاد، محمد طاهری، علی شریعتی و دیگر زندانیان که در اعتصاب غذا به سر می برند روز به روز بد تر می شود؛ ولی اگر به خواسته آنان که برایش به اعتصاب غذا نشسته اند بنگرید، روشن کننده وضیعت فاجعه بار سیستم قضائی حکومت ضد بشری ولایت فقیه است. با این زندانیان حتی بر اساس بندهای قانون اساسی ولایت فقیه هم، برخورد نمی شود.
در چنین شرایطی است که آخوند روحانی در ردای آخوندی ریاست جمهوری دست به شعبده تازه ای می زند و از منشوری به نام حقوق شهروندی که شامل بیست ودو بند و صد وبیست ماده است رونمائی می کند. کاری می کند کارستان!! ؟؟
با توجه به شرایط عمومی جامعه می توان انتشار این ادعا را از چند منظر بررسی کرد. قبل از آن باید تأکید کرد که فارغ از اینکه روحانی چه هدفی برای انتشار این دست نوشته داشته است، حتی اگر فرض را بر جنبه تبلیغاتی برای دوران بعدی ریاست جمهوری بگذاریم، خام خیالی ای  بیش نیست. چون روحانی که در چهارمین سال ریاست جمهوری خود است، نتوانسته به هیچکدام از تعهد های خود، جامعه عمل بپوشاند و با کلیدی در دست که به هیچ قفلی و یا معضل اجتماعی نمی خورد، مانده در بحرانهای عمیق؛ و  تصور می کند گذاشتن نام " منشور" بر آن، بزرگی دوران کوروش را در اذهان مردم تداعی کند. غافل از اینکه احمدی نژاد قبل از او هنگام پرده برداری از منشور کوروش در موزه ملی ایران ( که خود افتضاح جالب توجه دیگری است و شایان است که به آن عمیق تر پرداخته شود. از زاویه تبلیغاتی روحانی بسیار عقب تر از احمدی نژاد و مشائی است که  با دجال گری تمام چفیه ای فلسطینی بر گردن کوروش آویزان کرد)، روحانی حتی نتوانسته و یا نخواسته برای آزادی و از حصر در آوردن کسانی که شعار انتخاباتی شان اجرای بی چون و چرای قانون اساسی است؛ قدمی بردارد. یاد آوری یک داستان کوتاه مردمی در این باره بد نیست. گویند مردی که بسیار لاف زن بود و همیشه در باره قهرمانی های خود داستانسرائی می کرد، در کاروانسرائی در جمع مسافران گفت: من بیضا ( دهی از شهرستان اردکان فارس) که بودم از روی نه تا خر می پریدم. رندی به او گفت: این جا بیضا نیست ولی من نه تا خر دارم. روحانی به هیچ عنوان نه نمی تواند و نه می خواهد از روی شورای نگهبان و ولی فقیه بپرد.
او با شیادی تمام می خواهد دوباره حل تمام معضلات اجتماعی را به آینده موکول کند و به خیال خود سرابی تازه برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رای ایجاد کند.
بر اساس قانون اساسی، رئیس جمهور ناظر بر اجرای قوانین است و نه قانونگذار! پس این نوشته هیچ گونه وجاهت قانونی ندارد و کاغذ پاره ای بیش نیست و این را قبل از همه خود روحانی می داند. تمامی این صدوبیست ماده، طنزی است تلخ که در نهایت خوش بینی نشان از نارکار آمدی قانون در ایران تحت حاکمیت فاشیسم مذهبی را دارد. برای نمونه به ماده های قانونی زیر توجه کنید که هر سه ماده زیر بند حق رفاه و تأمین اجتماعی آورده شده است.
بند حق رفاه و تأمین اجتماعی
روحانی در این به اصطلاح منشور که باید همه گیر باشد و شامل تمامی شهروندان شود از یک گروه ویژه بیشتر حمایت می کند. یعنی بسیجی ها و پاسداران و دیگر نیروهای سرکوب از حقوق ویژه بر خوردارند.
ماده ۹۲- حق جامعه ایثارگران و خانواده‌های معظم آنان است که به‌طور خاص از تمهیدات ضروری برای توانمندسازی فردی و جمعی برای حضور و مشارکت مؤثر در عرصه‌های مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی برخوردار شوند.
ماده ۹۳ - دولت از حقوق بیمه‌شدگان حمایت می‌کند و این حمایت شامل تضمین فضای رقابتی، نظارت بر فعالیت بیمه گران و نهادهای بیمه‌ای، تنظیم روابط بیمه‌گر و بیمه‌گزار و بهبود سازوکارهای رسیدگی به دادخواهی بیمه‌شدگان و سایر ذی‌نفعان می‌باشد. ( حمایت تعهدی را برای دولت ایجاد نمی کند. )
ماده ۱۱۰-هیچ‌کس حق ندارد موجب شکل‌گیری تنفرهای قومی، مذهبی و سیاسی در ذهن کودکان شود یا خشونت نسبت به یک نژاد یا مذهب خاص را از طریق آموزش یا تربیت یا رسانه‌های جمعی در ذهن کودکان ایجاد کند.
در کشورهائی که دمکراسی حاکم است، در متون رسمی از کلمه نژاد استفاده نمی شود و به جای آن،  کلمه Etnicite , Etno تعلق قومی و یا ملیتی مورد استفاده قرار می گیرد. در سال ۹۰ میلادی سازمانی به نام سازمان نقشه ژنتیکی انسانی شروع به کار کرد که پس از سالها تحقیقات گسترده که نتیجه آن در سال ۲۰۰۳ انتشار پیدا کرد نشان دهنده این بود که تمامی انسانهای کره خاکی از یک نژاد هستند و فقط تفاوتهای قومی وملیتی وجود دارد. Human Genome Organisation
لازم به یاد آوری است که در این دوران کلمه نژاد تنها از سوی گروههای افراطی نژاد پرست سفید پوست مورد استفاده قرار می گیرد.
همین سه ماده کافی است که به دجالیت نهادینه در نظام اسلامی و رئیس جمهور آن بیشترپی ببریم. همان رئیس جمهوری که در تیرماه ۱۳۵۹ در منبر نماز جمعه نمایشی گفت:
تقاضای دیگر من این است که توطئه گرها را هنگام برگزاری نمازجمعه در حضور مردم به دارآویزان کنند تا تاثیر بیشتری داشته باشد!
کوتاه کنم که و نه توان آن را دارد. این دست نوشته ای که نام منشور بر آن گذاشته شده یاد آور ضرب المثل امامزاده ای است که اگر کور نکند شفا هم نمی دهد.
مردم ایران خواسته های خود را بارها فریاد زده اند. که همان منشور آزادی است
زگهواره تا گور آزادی بجوی