نمی دانم برای چندمین بار باید به تأکید گفت که بعد از سی و هشت سال حاکمیت خونبار، فاسد و سلطه جوی و توسعه طلب فاشیست های معمم و مکلا؛ دیگر جای ابهامی باقی نمانده است. یا با زبان یا قلم و یا قدم در کار مبارزه جدی و بی غل و غش با آنان هستیم و یا آنکه به بهانه مبارزه و مخالفت، مسیر را به سود رژیم یا جناحی از رژیم مستقیم یا غیرمستقیم سوق دهیم. به بهانه هایی چون اصلاح طلبی و پرهیز از خشونت، ورزش دراز مدت دموکراسی و یا فعالیت فرهنگی بدون پوش سیاسی. بی اعتنا به مسئولیت الزام آور و سنگین اکنونی، به نوعی سر مردم را گرم و شیره بمالیم و وعده های سر خرمن بدهیم.
از حیث علمی و عینی، کسی که به صحنه سیاسی می آید خواه ناخواه هر قدر که زرنگ باشد؛ نمی تواند موضع واقعی خود را پوشیده بدارد و خواه ناخواه دم خروس از یک جای قبای گفتارش بیرون می زند. کسی که به صحنه سیاسی می آید عنصری سیاسی ست و نه به زیج و لاک خود و یا مثلا در برج عاج نشسته. لااقل از دهه چهل خاصه در زمینه شعر، اصطلاح «در برج عاج نشسته» متداول شد و این اصطلاح شامل شاعرانی بود که مطلقا کاری به خیر و شر سیاسی و اجتماعی نداشتند، گرد سیاست نمی گشتند و در عوالم خود سیر و سلوک می کردند. این در حوزه سیاسی مطرح نیست به ویژه کسی که با زبان یا قلم به صحنه می آید و اپوزیسیون به تمام معنا فعال و کوشنده و رو به اعتلای روز افزون را هدف قرار می دهد، تا آنجا که از محبوبیت ملی و بین المللی آن ؛ نگران هم می شود. ماهیت و درد چنین فردی آشکار است. آنکه در هر پایگاه سیاسی باشد اما خواهان یک مبارزه جدی با تمامیت رژیم است، هر اندازه که بی خبر از قانونمندی های امر مبارزه باشد؛ می داند که اپوزیسیون آلترناتیو را زیر سئوال و شک و تردید بردن نوعی خدمت به نظام حاکم است. آنانکه یک جای کارشان لنگ است و ریگی در کفش دارند، برای فریب افکار عمومی می دانند که چگونه با مفاهیم و کلمات بازی کنند و معرکه بگیرند. آخر آنقدر رژیم فاشستی حاکم بی آبروست که کسی جرأت دفاع از آن ندارد مگر آویزان به جناح یا چهره یی مزور از آن مجموعه کثیف و تبهکار شود، که اگر شد خود را خراب و کثیف کرده است. مگر مردم به تنگ و عصیان درآمده ایران و مجاهدین و مبارزان راستین باید شاهد چه تعداد آدم های حراف حقه باز و عوامفریب باشند ؟. یکی می گوید اگر مجاهدین خلق کهکشان راه نمی انداختند، رژیم هم در مقام تلافی، لیبرتی را موشکباران نمی کرد !! واقعا زهی بی شرمی. این یاوه و ژاژخايی را کسی به زبان می آورد که یکی از دردهایش این بود که چرا مجاهدین، حضرت کم نظیرش را در صحنه، کنار شخصیت های بین المللی جای نمی دهند. دیگری وقت مطرح شدن محتوای فایل صوتی آقای منتظری حول قتل عام برابر با جنایت علیه بشریت (تابستان ۶۷)، از سر کین و بغض و خدمتگزاری هرچه بیشتر ؛ فورا کنترل خود را از دست داده؛ می رود سراغ رهبر مقاومت تا به خیال خام خود او را برابر با خمینی خونخوار کند و با این معادل سازی به شدت احمقانه و رذیلانه زهر بدنامی آن جنایت هولناک را بگیرد. و آن دیگر در حقیقت نه یقه یک حزب را که خلق محروم کردستان را می گیرد که اسلحه برداشتن موجب بمباران و اعدام دسته جمعی می شود!!.
کوتاه سخن اینکه فعالیت سیاسی و برگذاری اجتماعات بزرگ باعث خشم و تلافی رژیم می شود، پس همه “پشت ها به کت، دست ها روی زانو » و مبارزه مسلحانه یک خلق تحت ستمی که بیش از صد سال سابقه مبارزاتی دارد که دیگر نگفتنی ست مگر آنکه «پشت ها به کت، دست ها روی زانو» !!.
امروزه برای آنانکه در صحنه سیاسی اظهار وجود می کنند، دو خط بیشتر نداریم: یا معتقد به مقاومت و مبارزه با تمامیت شوم رژیم هستند و یا با هر ترفند و بازی با کلمات می خواهند خط سازش را به پیش ببرند. وظیفه ما روشنگری و افشاگری واقعیت های پنهان و آشکار است.